ناديده گرفتن جرايم کوچک، زمينه ساز سونامي جرائم بزرگ
ناديده گرفتن جرايم کوچک، زمينه ساز سونامي جرائم بزرگ

تئوري «پنجره ي شکسته» ناديده گرفتن جرايم کوچک، زمينه ساز سونامي جرائم بزرگ وقايع تاسف بار ساليان اخير، رشد نزاع هاي خياباني، سرقت هاي مسلحانه، انعکاس اختلاس هاي پي در پي درمطبوعات و …شيوع قانون گريزي، باعث تشديد نگاه منتقدانه به عملکرد نهادهاي مرتبط با مقوله ي آسيب هاي اجتماعي شده است. بي توجهي و […]

تئوري «پنجره ي شکسته»

ناديده گرفتن جرايم کوچک، زمينه ساز سونامي جرائم بزرگ

وقايع تاسف بار ساليان اخير، رشد نزاع هاي خياباني، سرقت هاي مسلحانه، انعکاس اختلاس هاي پي در پي درمطبوعات و …شيوع قانون گريزي، باعث تشديد نگاه منتقدانه به عملکرد نهادهاي مرتبط با مقوله ي آسيب هاي اجتماعي شده است. بي توجهي و مسامحه نسبت به نابهنجاري ها و جرايم کوچک باعث انتقال اين پيام به جامعه شده که «صاحب خانه» را اراده اي براي برخورد با تعرض و تعدي نيست.ناديده گرفتن جرائم کوچک موجب پديدار شدن سونامي دهشتناکي از جرائمي شده که به باور برخي رهايي از آن به آساني ممکن نيست.

تئوري «پنجره ي شکسته» ناظربرهمين سياست است. اين نظريه در نشريه ي آتلانتيک توسط «جيمز ويلسون» و «جرج ال کلين»، اساتيد جرم شناسي در 1982 به چاپ رسيد.»پنجره ي شکسته» کنايه اي از مفاسد و انحرافات کوچک است. براساس اين ديدگاه، توجه به حفظ نظم و استانداردهاي زندگي اجتماعي با اندازه ي توجه به مرمت شيشه ي شکسته ي پنجره اي در ساختمان، اهميت دارد و نه تنها کيفيت زندگي اجتماعي را بهبود مي بخشد بلکه موجب مي شود فرصت براي انجام جرايم بزرگتر در جامعه کاهش يابد: يک ساختمان که شيشه ي شکسته اش تعويض نشود، به سرعت سوژه ي مناسبي براي نابهنجاري و شيطنت افرادي خواهد شد که به قواعد زندگي جمعي پايبند نيستند زيرا به آنها مي فهماند مالک ساختمان (و در سطحي وسيع تر، سياست پليس)، نمي تواند و يا نخواهد توانست جرائم کوچک را کنترل کند. وقتي جرائم کوچک براي پليس قابل کنترل نباشد، جرائم بزرگتر نيز چنين خواهد بود. در يک محله، وقتي به قانون شکني هاي کوچک اهميت داده نشود، به سرعت زمينه ي تکثير و زايش فعايت هاي مجرمانه ي جدي تر فراهم مي شود و در نهايت خشونت و قتل و غارت همه جا را فرا مي گيرد.

فراگير شدن انحرافات باعث ايجاد بحران اجتماعي مي شود. بحران اجتماعي به معناي نبودن تناسب بين اهداف و وسايل يا نيازها و ابزار برآوردن آنها است. وقتي افراد نتوانند از راه هاي قانوني مايحتاج خود را تامين کنند و از طرف ديگر به افرادي برمي خورند که با رانت و پارتي، حجم عظيمي از ثروت و قدرت را به خود اختصاص داده اند، ترغيب مي شوند از خوان گسترده ي بي قانوني نهايت بهره را ببرند. ليکن نتيجه ي اين معادله، احساس نابرابري عمومي بين همه ي اقشار اجتماعي و رغبت بيشتر آنها به قانون گريزي است. يعني حتي کسانيکه اختلاس نموده و با استفاده از رانت به ثروت هاي کلاني دست يافته اند نيزاحساس نارضايتي مي کنند زيرا نسبت به مقام بالاتر از خود، کمتر به ثروت يا قدرت دست يافته اند. اين نارضايتي در همه ي اقشار مشاهده مي شود و معدودند افرادي که با سوء استفاده از موقعيت خود و نقض قانون در جهت تعديل احساس بي عدالتي شان نکوشند. بنابراين در تمامي نهادها، نرخ آمار جرم و جنايت و خيانت افزايش مي يابد و به قول آقاي دکتر حسن محدثي، استاد جامعه شناسي دانشگاه آزاد تهران، قانون گريزي به يک عرف تبديل مي شود(مهمترين بحران هاي اجتماعي ايران، آفتاب، 1387).

براي بازگرداندن جامعه به تعادل و از بين بردن احساس بي عدالتي، تلاش هاي بسياري بايد انجام شود. ابهام زدايي از نظام فرهنگي و باورها و ارزشها، تعيين ملاک هاي قابل سنجش براي ارزيابي عملکرد مسئولين و شايسته سالاري از اين جمله اند.علاوه براين به قول آقاي دکتر تنهايي براي مقابله با بحران بايد «شعور اجتماعي» افزايش يابد. اگر آگاهي مردم به حدي برسد که درک کنند نخستين قرباني قانون گريزي خود و فرزندان شان هستند، به قانون، اگرچه در کوتاه مدت برخلاف منافع فردي و گروهي شان باشد، تن خواهند داد.

با اين حال، براي بهبود زندگي اجتماعي از هم گسيخته ي مان، ناچاريم که با قدرت، تئوري «پنجره ي شکسته» را به عنوان مهمترين نسخه ي درمان بيماري مزمن زندگي و جامعه ي خود بپذيريم. استاد سخن سعدي چه زيبا گفته است که:

«سر چشمه شايد گرفتن به بيل

چو پر شد نشايد گرفتن به پيل».

در زندگي روزمره نيز، مردم از «رضا خان» که نانوايي را به دليل پخت نان نامرغوب به تنور انداخته بود با همه ي نقائص اش، به نيکي ياد مي کنند. اگر در ادارات از ابتدا جلو دادن پول چايي يا شيرني به آبدارچي جهت ايجاد رابطه با مدير گرفته مي شد، اگر با کم فروشي کسبه مقابله مي شد، اگر مانع از تقلب در توليد مي شديم و براي تقلب دانش آموزان در کلاس درس شديد ترين مجازات را در نظر مي گرفتيم و اگر…، حالا در نهادهاي خانواده، سياست، اقتصاد و آموزش کشور فساد و قانون گريزي اين همه بيداد نمي کرد و آمار طلاق، رانت خواري، اختلاس و مدارک تقلبي افرادي که ديپلم نگرفته دکتر شده اند، هر روزه در مطبوعات همچون ناقوس مرگ، اعصاب و روانمان را به هم نمي ريخت. يادمان رفته «تخم مرغ دزد، شتر دزد مي شود».

«تئوري پنجره ي» شکسته همانگونه که اشاره شد، به معني مقابله شديد با جرائم کوچک و فرستادن پيام به مجرمان بزرگ است که گذشتي در کار نيست. در نيويورک در دهه ي هشتاد ميلادي يکي از طرفداران نظريه ي «پنجره ي شکسته» به رياست پليس منصوب شد. در اين زمان روزانه 170000 نفر در روز به نحوي از پرداخت پول بليط مترو مي گريختند. در حاليکه کلي جرائم و مشکلات ديگر از زورگيري و سرقت گرفته تا قتل و غارت در اين شهر بيداد مي کرد، او برعکس روال معمول به مقابله با مسئله ي کوچک جلوگيري از فرار از پرداخت بهاي بليط، پرداخت.نيروهاي پليس به محض اينکه تخلفي مشاهده مي کردند، فرد را دستگير و به ورودي سالن مترو مي آوردند و مقابل موج مسافران به هم مي بستند. هدف ارسال يک پيام به جامعه بود که پليس در اين مبارزه، مصمم و جدي است. علاوه براين، افراد دستگير شده، بازرسي بدني مي شدند و پرونده هاي آنان در بايگاني مورد بررسي قرار مي گرفت. تعداد زيادي اسلحه ي غير مجاز کشف گرديد و سلاح هاي سرد آنها نيز مصادره مي شد. برخي مفسدان سابقه دار و فراري دستگير و به دادگاه معرفي مي شدند. اين کار باعث شد تا هفتاد درصد از آمار قتل و جنايت در نيويورک کاسته شود و ازجرائم کوچکتر مانند دزدي و غيره پنجاه درصد کم شد. درآغاز دهة صصنود هفتاد و پنج درصد از جرائم کاهش يافته بود.

کاهش جرائم و خشونت، ناگهاني و به سرعت اتفاق افتاد. مجرمين بزرگ به سرعت دريافتند که با يک جرم کوچک، ممکن است خود را به دردسر بزرگتري بياندازند، بنابراين اسلحه هاي خود را در خانه گذاشتند و افراد شرور دست و پاي خود را جمع کردند. پس از چندي جرائم کوچک ديگر مانند ادرار درمحله يا ريختن آشغال و …مورد توجه قرار گرفت. جرائمي که بسيار پيش پا افتاده بودند موجب دردسر فرد مي شد. تز پنجره ي شکسته اين بود که بي توجهي به جرائم کوچک پيامي است به مجرمين بزرگتر که جامعه از هم گسيخته است و بالعکس مقابله با اين جرائم به اين معني بود که اگر پليس تحمل اين حرکات را نداشته باشد پس طبيعتا با جرائم بزرگتر برخورد شديدتر و جدي تري خواهد داشت.

ديري است که به خاطر پنجره هاي شکسته ي بي شمار، چهره ي جامعه ي ما زيبا نيست «شايد در ايران هم بتوان با اصلاح پنجره هاي شکسته ي ظاهرا کم اهميت، اصلاحات سريعي انجام داد». اين پنجره ها در ابعاد اجتماعي و هم در زندگي شخصي ما وجود دارند: پنجره هاي شکسته در خيابان: پارک دوبله، عبور از چراغ قرمز، بند آوردن خيابان، سرعت هاي جنون آميز، بوي بد جوي هاي آب و …. در ادرات: گرفتن پول چايي، برخورد نامناسب با ارباب رجوع، از کارگريزي، در سياست: عوام فريبي وريا و دروغ و بد قولي، در اقتصاد: کم فروشي، سودهاي بي حساب و کتاب و… . اين ها نمونه هايي از جرائم کوچک ولي واقعا بزرگ اند که براي رسيدن به تعادل نظام اجتماعي بايد به شدت مورد توجه قرار گيرند.

حبیب قربانی