کليسا از نهضت تا قدرت
کليسا از نهضت تا قدرت

اراده ي پاپ بالاترين قانون بود کليسا مانند هر نهادي از يک سازمان نظام يافته تشکيل شده است.اين سازمان تمام قدرت خود را بر سر ايمان .و حيثيت خود ساخته؛که تکاليف ديني مشخصي از پيروان طلب مي کرد ،گذاشته بود.نا مطبوع ترين وظيفه سازمان کليسايي جلوگيري از شقاق کليسا به واسطه افزايش بدعت ها يعني […]

اراده ي پاپ بالاترين قانون بود

کليسا مانند هر نهادي از يک سازمان نظام يافته تشکيل شده است.اين سازمان تمام قدرت خود را بر سر ايمان .و حيثيت خود ساخته؛که تکاليف ديني مشخصي از پيروان طلب مي کرد ،گذاشته بود.نا مطبوع ترين وظيفه سازمان کليسايي جلوگيري از شقاق کليسا به واسطه افزايش بدعت ها يعني آموزه هاي مخالف با تعاريف شوراي کليسايي از مقام پاپ و فرامين ديني بود.سازمان کليسا،اعوان و انصار پاپ بعد از تثبيت قدرت و تحصيل پيروزي از تبليغ و روا داري ديني و مدارا نگري دست کشيده و فرد گرايي در اعتقادات ديني را به همان ديد خصمانه اي مي نگريست که دولت ها به نهضت هاي تجزيه طلب و شورشي مي نگريستند؛ سازمان کليسا به بدعت گذاران صرفا از جنبه ي الاهيات براي آزاد انديشان و دگر انديشان نمي نگريستند؛دگرانديشي و بدعت در بسياري از موارد مستمسک يک جامعه ي محلي شورش گر بود که مي خواست خود را از قدرت قاهر و مسلط آزاد سازد.. مثلا هدف پيروان مذهب وحدت طبيعت،آزاد ساختن سوريه و مصر از تسلط و استبداد دستگاه کليساي قسطنطنيه بود؛اکنون که دين وقدرت يکي شده بود اين کار شورش محسوب ميشد. در برابر هر دو اصل (دين و دولت).اصيل آئينان و پيروان سر سخت مقام پاپ،مخالف ناسيوناليسم بودند و بدعت گذاران مدافع آن ؛ سازمان عريض و طويل کليسا براي تمرکز به محور شخص پاپ مي کوشد؛ بدعت گذاران و دگر انديشان براي آزادي و استقلال.

سازمان کليسا براي کنترل افکار و عقايد، اعتقاد نامه ي نيقيه را اعلام داشت ، هر کس مطابق آن عقايد نامه عمل نکند مهر ارتداد و الحاد بر وي مي زدند و آن فرد بايد محاکمه مي شد.شوراي کليسا و سازمان گسترده آن عليرغم اختلاف شديد دروني در تعاريف خود از الاهيات، بر چند عامل هميشه تاکيد داشت : بايد معابد غير مسيحيان بسته شود، هيچ معبدي نمي تواند خارج از اداره و اراده ي مقام پاپ داير باشد. اموال دگر انديشان و آزاد انديشان مصادره گردد،از تمام وسايل موجود براي آزار و شکنجه ي متفکران و بدعت گذاران استفاده شود. قدرت سازمان کليسا آنچنان گسترده شده بود که اگر حاکم و فرمانرواي سرزميني در اروپا هنگام تاجگذاري از پاپ و يا نماينده پاپ دعوت نمي کرد آن پادشاه از مشروعيت ديني برخوردار نمي شد.دستگاه کليسا و مبلغان آن چنان تسلطي بر افکار مردم ايجاد نموده بودند که در هر مراسمي در مناطق مختلف بايد نماينده پاپ حضور مي داشت و با رجوعي به سخنان پاپ مراسم رنگ مشروعيت به خود مي گرفت. چنان که برخي از پادشاهان خوش نام اروپايي جرات اينکه در مراسم تاجگذاري، خود تاج بر سر بگذارند نداشتند و بايد پاپ و يا نماينده او اين عمل را انجام مي داد(از آنجا که پاپ خود را جانشين و نماينده مسيح بر زمين مي دانست بايد تاج هر پادشاهي به دست وي يا نماينده او گذاشته مي شد تا آن پادشاه عنوان نماينده ي نماينده ي خدا و مسيح تلقي شود). در دستورات فرمانروايان و پادشاهان،اگر دستوري خلاف منويات پاپ صادر مي گرديد، پاپ اين قدرت را داشت که اين دستورات را وتو نمايد و حکم خود را صادر کند.او با يک فرمان ساده قانون گذاري مي کرد . اراده ي پاپ بالاترين قانون بود.

در ميانه قرون وسطا تمام مدارس و تعليمات زير سلطه و انديشه هاي کليسا و پاپ بود.و تمام فرق و مذاهب مانند مهرپرستي،نوافلاطي،رواقي گري، و… همه با قدرت گيري کليسا و سازمان آن ممنوع گرديد.دستگاه کليسا تحمل هيچگونه نقدي را بر نمي تافت.حتي در بخش هايي که تناقض آشکار وجود داشت؛ مانند انجيل يوحنا که اساسا با سه انجيل ديگر از حيث نثر و الاهيات تفاوت داشت،و داستان خلقت در سفر پيدايش در آن حاکي از تعدد خدايان است را کسي حق بيان آن را نداشت؛چرا که با داغ و درفش دستگاه مخوف و جاسوسان کليسا روبرو مي شد.

در زمينه هنربا قدرت گيري کليسا و سازمان روحانيت آن و ارائه ي تعريف جديد از انسان، جهان و خدا ،تغييرات کلي رخ داد. چنان که کليسا و سازمان آن هنر را تکيه گاه شرک،بت پرستي و فساد اخلاقي مي دانست.مجسمه ها و پيکر هاي برهنه و نيمه برهنه که در روم باستان رايج بود، با حرمت تجرد و عالم الوهي سازگار نبود.وقتي که در تعريف نهاد کليسا و کتاب مقدس،جسم آلت شيطان انگاشته مي شد،و راهبان و روحانيون، جايگزين پهلوانان گرديدند و آرمان و ايده ال انگاشته شدند،دقت در اندام هاي بدن از عالم هنر حذف شد؛ در نتيجه پيکر تراشي و نقاشي تبديل به هنر بازسازي چهرهاي بي حالت گشت. هنر بايد در خدمت دين ، پاپ و کليسا در مي آمد . با آفرينش بناهاي وسيع براي عبادت و بوجود آمدن مجسمه هايي از مسيح و مريم براي برآورده شدن نياز هاي عبادت کنندگان، هنر در پوستين جديد خود قد برافراشت تا نيروي مذهبي عبادت کنندگان به تخيل درآمده و بهتر برانگيخته شود؛و تصويرهايي داشته باشند از داستان مصلوب شدن مسيح، براي مردم بيسواد و عامي تا بتوانند اراده و اختيار آنان را بهتر در اختيار خود بگيرند.و اينگونه دين عزم خود را جزم نموده بود تا همه چيز را به خدمت خويش درآورد اما ….

منابع:

تاريخ تمدن (عصر ايمان) – ويل دورانت

تاريخ سده هاي مياني – دنسکوي و آگيبالووا

تاريخ تمدن – هنري لوکاس

تنظيم: جوادحسيني کارشناس ارشد تاريخ و مدرس دانشگاه

Javadhoseini2009@gmail.com