نسل کشي در نيشابور امروز
نسل کشي در نيشابور امروز

  نقل است که داريوش بزرگ سه مصيبت را براي کشورش، که امروز از بد روزگار! به دست ما افتاده، ويرانگر مي دانسته و از آن سه به درگاه پروردگارش پناه برده است: دروغ، دشمن و خشکسالي. اما چنان چه تاريخ، گواهي مي دهد، گويا قضاي پروردگار هم، به حکم و حکمت «إن الله لا […]

 

نقل است که داريوش بزرگ سه مصيبت را براي کشورش، که امروز از بد روزگار! به دست ما افتاده، ويرانگر مي دانسته و از آن سه به درگاه پروردگارش پناه برده است: دروغ، دشمن و خشکسالي. اما چنان چه تاريخ، گواهي مي دهد، گويا قضاي پروردگار هم، به حکم و حکمت «إن الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم»، بر آن قرار گرفته که اين سرزمين را از اين سه اماني نباشد.

با اين همه کشوري به نام ايران و فشرده و خلاصه تاريخي و تمدني آن، نيشابور، که خاکش بارها «لگد کوب سم اسبان بيگانه» گشته و فيروزه تابناکش به قولي «گاه خورجين اسب روسپيان را آراسته» است و در روزگار قهر طبيعت از بلاي دو زلزله ويرانگري که با خاک يکسانش کرده و از نسل کشي غزها و مغولان که به گربه هاي بي نواي آن هم ترحم نکردند جان به در برده، بارها از ميان گرد و غبار تاريخ چهره نمايانده و قامت افراشته است.

شهري که راوندي مورخ سده ششم در تاريخ ش نوشته ‌است: «در نيشابور چندان خلق را در مسجد کشتند که کشتگان در ميان خون ناپيدا شدند. پس از آن مسجد بزرگ مطرز را شبانه آتش زدند تا در پرتو نور آن، شهر را غارت کنند…»، بارها مثل پهلوانان فيلم هاي تخيلي، که جان شان تمامي ندارد، زندگي از سر گرفته و به ريش اسکندر و چنگيز و ترک و تاتار ريشخند زده تا معلوم شود مکر و شقاوت دشمن را ياراي از بن برانداختن درخت فرهنگ و مدنيت آن نيست. هر چند زخم خنجر و شمشيرش بر تنه استوار اين درخت يادگاري هاي ماندگار! انداخته است.

دليل اين سخت جاني شهرمان و احتمالا ما مردمش، را بايد در تاريخ دنبالش بگرديم. اما روشن است که در کشوري که آب و فرزندش، آباداني، نعمتي بوده که قطعات بسياري از اين خاک اغلب کويري از آن محروم بوده اند، جايي مثل نيشابور هر بار از آن ددمنشي ها دوباره سربرآورد و در کنار آب هاي روان و سايه درختان ش دوباره شاعر و فيلسوف و متفکر بپرورد.

ابن بطوطه در اوايل سده هشتم هجري مي نويسد: «اين شهر ميوه‌ها، باغ‌ها، و آب‌هاي فراوان دارد و بسيار زيباست. چهار نهر در آن جاري است و بازارهاي خوب و وسيع، و مسجد زيبايي دارد که در وسط بازار قرار گرفته و چهار مدرسه در کنار آن واقع شده که آب فراوني در آن‌ها جاري است و گروه انبوهي از طلاب در اين مدرسه‌ها مشغول فراگرفتن فقه و قرآن هستند. مدرسه نيشابور از بهترين مدارس آن حدود است.»

مورخين قديمي هر يک به نوبه خود شرحي از آبادي واهميت و زيبايي اين شهر به قلم آورده وآن را شهر نشاط انگيز وسحرآميز معرفي نموده‌اند. در «تاريخ جهانگشاي» جويني، درباره جايگاه شهر نيشابور، قبل از مغول، نوشته شده‌است: «اگر زمين را نسبت به فلک توان داد، بلاد، به مثابت نجوم آن گردد و نيشابور، از ميان کواکب، زهره زهراي آسمان باشد و اگر تمثيل آن به نفس بشري رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عين انسان تواند بود، «و ماذا يصنع المرء… ببغداد و کوفان… و نيشابور في الارض… کالانسان في الانسان.» حبذا شهر نيشابور که در روي زمين/گر بهشتي است خود اين است و گر ني خود نيست.»

خلاصه اين که طبيعت اين ديار آن چه در حق ما مردمان توانسته به جا آورده است تا ما بمانيم. اما ما با اين طبيعت بي زبان چه مي کنيم، حکايتي است که نسل هاي آينده از ما باز خواهند گفت. البته اگر در اين خاک مجال پرورش يابند و آب و غذايي براي ماندن در آن بيابند و آن چه از ايران باقي مانده، به گفته دبير کارگروه «نجات درياچه اروميه» و وزير اسبق کشاورزي ايران «به سرنوشت تالاب گاوخوني» دچار نشود!

اجداد ما در برابر دشمن هرچه کردند، و هر چه نکردند! دست کم با طبيعت کاري که ما در 35 سال گذشته کرده ايم را مرتکب نشده اند و با نابودي طبيعت و ذخاير آن، گناه نسل کشي در سرزمين خودشان را مرتکب نشدند.

امروز با دريغ و تاسف در آمارهاي مستند مي خوانيم که «از زمان ساسانيان و هخامنشيان تا حدود 35 سال پيش، برداشت اضافه از منابع آبي کشور نداشتيم، اما در اين 35 سال فقط 120 ميليارد مکعب آب‌هاي شيرين فسيلي صدها هزار ساله که حدود 75 درصد آب‌هاي شيرين زيرزميني بود را مصرف کرديم که حدود 75 ميليارد متر مکعب آن در 8 سال گذشته بوده است. يعني منابع را تاراج کرديم.» و شما بخوانيد نسل کشي کرديم. آن هم يک نسل کشي پنهان که اندکي هشياري و چشم بصيرت مي خواهد تا از زير خروارها خاک مرگ منابع آبي زيرزميني را رصد کند و عواقب آن را آشکار سازد.

اگر خشک شدن درياچه زيباي اروميه بخت آن را داشته که روي زمين باشد و باد سفره هاي نمک اش را به چشم مان بپاشد و اشک حسرتي برانگيزد، منابع آبي زير زميني که تاراجش مي کنيم، مصيبت پنهاني است که فقط آن گاه نقاب از چهره اش برانداخته و رخسار زشت اش را آشکار خواهد نمود که آبي براي کشت و زرع و ناني براي خوردن نداشته باشيم. و آن گاه بسيار دير است. عجالتا بياييد به همين نمودارها و آمارهايي که ديده مي شود اعتماد کنيم و براي نجات اين سرزمين، اگر خيلي دير نشده باشد، همت کنيم. سخنراني ها و همايش ها و خطابه هاي وعاظ حرفه اي به تنهايي کافي نيست. کارگروه هاي پژوهشي هم مطمئن باشيد که نتيجه کند و کاوشان آخرش به خود ما ختم خواهد شد. پس هر کدام از خودمان آغاز کنيم. مقاله بنويسيم، گزارش توليد کنيم. فيلم بسازيم و آينده را به تصوير بکشيم، عکس بگيريم و پيش چشم ناباورمان قرار دهيم. براي سرودن از «معاشقه سرو و قمري و لاله» وقت هست، فعلا شاعرانمان بايد براي زمين و براي مايه ي حياتش شعر بسرايند

آن چه نياز داريم آگاهي همگاني است. گفته ي آن مورخ درباره آينده نيشابور را باور کنيم که: آينده اش را مي‌توانند انسان‌هاي روشنفکر، صالح و نيکوکار رقم بزنند نه تقدير کورِ و ظالم تاريخ.

نوشته شده توسط : احسان اسحاقی