رنه دکارت عقل گراي شکاک
رنه دکارت عقل گراي شکاک

  رنه در 31 مارس 1596 ميلادي در شهر لاهه که از ايالت تورن فرانسه بود ديده به جهان گشود ، در سيزده ماهگي مادرش را از دست داد ، پدرش قاضي ومستشار پارلمان بريتانيا بود . سال 1606 زمانيکه ده ساله بود وارد مدرسه ژوزئيت ها شد و طي هشت سال تحصيل در اين […]

 

رنه در 31 مارس 1596 ميلادي در شهر لاهه که از ايالت تورن فرانسه بود ديده به جهان گشود ، در سيزده ماهگي مادرش را از دست داد ، پدرش قاضي ومستشار پارلمان بريتانيا بود . سال 1606 زمانيکه ده ساله بود وارد مدرسه ژوزئيت ها شد و طي هشت سال تحصيل در اين مدرسه، ادبيات ، منطق ، اخلاق، رياضيات و مابعدالطبيعه را فراگرفت .

دکارت در سال 1611 در يک جلسه سخنراني با نام اکتشاف چند سياره سرگردان در اطراف مشتري شرکت کرد و از اکتشافات گاليله آگاه شد و اين آگاهي در روح او تاثير فراواني گذاشت و مسير بعدي زندگي او را تغيير داد.

پس از خروج از مدرسه ، به تحصيل علم حقوق و پزشکي مشغول شد ، اما در نهايت تصميم به جهانگردي گرفت تا بتواند دانشي فرا بگيرد که براي زندگي سودمند باشد ، در اين هدف مدتي به خدمت ارتش هلند درآمد که فرماندهي ارتش را شخصي به نام موريس عهده دار بود اين فرمانده که از شاهزادگان هلندي بود در فنون رزم ،فلسفه و علوم مهارتي خاص داشت .

به گونه اي که بسياري از اشراف فرانسه آن زمان علاقه داشتند فنون رزم را نزد او فراگيرند، دکارت در اين مدت سعي کرد به مطالعه علم مورد علاقه اش يعني رياضيات بپردازد .

در بهار 1619 از هلند به دانمارک و آلمان سفر کرد و به خدمت سرداري به نام ماکسيميليان درآمد و پس از آن در نزديکي رود دانوب به تحقيق در رياضيات پرداخت و در اين دوره هندسه تحليلي را بنا نهاد که تاثير زيادي در پيشرفت علم رياضيات گذاشت. در همين سال وي سه روياي اميد بخش ديد و آنها را اينگونه تعبير کرد که « روح حقيقت ، او را برگزيده و از او خواسته تا همه دانش ها را به صورت علم واحدي در آورد .»و به دنبال اين اتفاق به فکر يکي ساختن همه علوم افتاد .

رنه دکارت پس از سال 1619 مدتي را به سياحت در اروپا همراه با اقامت در پاريس گذراند و در سال 1628 دوباره به هلند بازگشت و تا سال 1649 ميلادي تنها ، و مجرد و به دور از هر گونه غوغاي سياسي و اجتماعي تمام وقت خود را صرف پژوهش هاي علمي و فلسفي کرد و بيشتر از تجربه و تفکر شخصي استفاده کرد . به گونه اي که از کتاب کمتر بهره گرفت . قانون شکست نور در علم فيزيک از کشفيات او محسوب مي شود .

ديدگاههاي فلسفي دکارت

رنه دکارت را از جمله کساني مي دانند که در پيدايش فلسفه جديد پس از قرون وسطي نقش زيادي داشته است . انديشه هاي فلسفي دکارت مبتني بر اصالت عقل است ، او در انديشه هاي فلسفي خود عقيده دارد که به آنچه از طريق حواس انسان بدست مي آيد نمي توان اطمينان کرد بلکه ، تنها از راه عقل مي توان به شناخت حقيقي دست پيدا کرد .

دکارت براي رسيدن به معرفت يقيني از خود پرسيد « آيا اصل بنياديني وجود دارد تا بتوانيم تمام دانش و فلسفه را بر آن بنا کنيم و نتوانيم در آن شک کنيم؟ « راهي که او براي رسيدن به اين مقصود دنبال کرد اين بود که به همه چيز شک کند و همه چيز را از اول شروع کند .

شک معروف او به همه چيز که بعدها به شک دکارتي شهرت يافت تا جائي پيش رفت که در وجود جهان خارج نيز شک کرد و گفت : از کجا معلوم که من در خواب نباشم ؟ شايد اين طور که من حس مي کنم يا فکر مي نمايم يا به من گفته اند ، نباشد و همه اينها بر من در عالم خواب حاضر شده باشد و خيالات محض باشد . و يا اصلا شايد شيطان پليدي در حال فريب دادن من است و جهان را به اين صورت برايم نمايش مي دهد ؟ رنه دکارت فرض خود را بر اين نهاد که من مي توانم در همه چيز شک کنم . اما در اين واقعيت که شک مي کنم ، ترديدي نيست . بنا براين شک من امري يقين است .و از آنجا که شک يکي از حالات انديشه و تفکر است ، پس واقعيت اين است که من مي انديشم ، چون شک مي کنم ، پس فکر دارم و چون مي انديشم ، پس کسي هستم که مي انديشم . او با اين نظريه به هدف خود رسيد که يک اصل ترديد ناپذير را کشف کرده است که « من مي انديشم پس هستم .»

 

انديشه سياسي دکارت

در فلسفه دکارت به سياست کمترين توجه شده است و گزاره هايي که از آثار او در اين مورد وجود دارد مبهم و گاهي متناقض است .انديشه هاي سياسي دکارت را فقط مي توان از پاسخ ها و نامه نگاري هايش از جمله به شاهزاده اليزابت بوهيما تا حدودي استخراج کرد. او در اين نامه ها بارها به اين اشاره مي کند که « کار فلسفه سياست نيست « و سياست را مقوله اي « غير عقلاني « مي داند . حقيقت سياسي در ديدگاه دکارت واژه اي بي معنا و بي مفهوم است زيرا سياست پديده اي قطعي و مشخص نيست از اين رو به نظر وي شايستگي بررسي فلسفي را ندارد . از سوي ديگري بررسي زندگي دکارت نشان مي دهد که وي فردي محافظه کار بوده و روحيه محافظه کاري او را از ورود به مباحث و مقوله هاي سياسي دور کرده است .

مهمترين آثار دکارت

1-گفتار در روش: يکي از مشهورترين آثار فلسفي اوست که به زباني روشن و قابل فهم براي همگان به توضيح الگوي مطلوب انديشيدن با استفاده از رياضيات مي پردازد . و نظرات علمي و نظام متافيزيکي دکارت در آن مطرح شده است .

2-تاملات در فلسفه اولي : در اين اثر مهمترين آراء متافيزيک وي مطرح شده است . شهرت دکارت بيشتر مربوط به اين اثر اوست و برخي با توجه به اين کتاب او را متهم به الحاد کردند .

3-اصول فلسفه : دکارت در اين کتاب پديده هاي طبيعي را در چهارچوب نظامي واحد با مباني علم مکانيک مطرح مي کند .

4-درباره انسان : اين کتاب دکارت يکي از پرخواننده ترين آثار وي در قرن هفدهم و هيجدهم ميلادي بود او در اين اثر فرآيند هاي فيزيولوژيک را به روشي مکانيکي توضيح مي دهد و بدن انسان را در قالب يک ماشين تفسير مي نمايد .

مرگ دکارت

در سال 1650 ميلادي دکارت در سن 54 سالگي طومار زندگي اش در هم پيچيده شدو جهان را با تمامي ويژگي هايش رها کرد بيش از سه و نيم قرن از مرگ وي مي گذرد تا کنون فکر مي کردند او بر اثر سرماي سوئد که با مزاجش سازگار نبود در يک روز زمستاني درگذشته است اما در 2010 ميلادي خبري منتشر شد که بر اساس پژوهش آکادمي تئودورابرت در دانشگاه ارلاگن ، دکارت به مرگ طبيعي نمرده است بلکه با يک نان که يک کشيش کاتوليک در مراسم عشاي رباني به او داده بود بر اثر سم آرسنيک مسموم شده و از دنيا رفته و تا کنون سه بار پيکر او در اروپا جابجا شده است .

نوشته شده توسط : دکتر مصطفی بلوکی