آيا خيام منجم است؟
آيا خيام منجم است؟

آيا خيام منجم است؟ 28 ارديبهشت براي هر ايراني فرهنگ دوست يادآور يک نام بزرگ است: خيام نيشابوري. اگر بپذيرم بهترين دفاع از يک شخصيت، معرفي واقعي اوست. شايد انگيزه اي ژرف تر در يافتن پاسخي مناسب براي پرسش ” خيام کيست ؟ ” بيابيم. تاريخ نگاري ضعيف، غارت هاي تاريخي و حوادث طبيعي به […]

آيا خيام منجم است؟

28 ارديبهشت براي هر ايراني فرهنگ دوست يادآور يک نام بزرگ است: خيام نيشابوري. اگر بپذيرم بهترين دفاع از يک شخصيت، معرفي واقعي اوست. شايد انگيزه اي ژرف تر در يافتن پاسخي مناسب براي پرسش ” خيام کيست ؟ ” بيابيم. تاريخ نگاري ضعيف، غارت هاي تاريخي و حوادث طبيعي به ويژه در تاريخ علم باعث شده است حتي در تاريخ تولد و فوت بزرگانمان نيز توافقي موجود نباشد. در اين ميان زندگي و آثار خيام از اين مقوله مستثني نيست. شايد تاريخ دقيق تولد و زندگي خيام مهم نباشد اما شخصيت علمي و فرهنگي وي بايد دقيق تر مورد توجه باشد. خيام شاعر، خيام فيلسوف، خيام رياضيدان و خيام منجم، عبارت ها و صفاتي هستند که به خيام نسبت داده شده است. اما به واقع مستندترين صفتي که به خيام مي توان نسبت داد چيست؟ بي شک جواب اين پرسش نياز به مطالعه-ي دقيق تاريخ علم از منايع مختلف، تامّل در آثار باقي مانده و البته دوري از تعصبات بي مورد فرهنگي دارد. اين که با وجود تعدادي محدود رباعي- که در تعداد آن ها نيز توافقي وجود ندارد- خيام را شاعر و با تکيه بر مفاهيم برداشتي از متنِ اين رباعيات خيام را فيلسوف دانست، پرسشي است که بحث در مورد آن را برعهده ي صاحب نظران و قضاوت افکار مي گذاريم. در اين نوشتار نگارنده بر آن است تا در اين مقوله از منظر منتقدانه اي خيامِ منجم را نقد کند. به اين منظور نگاهي مي اندازيم به تاريخ علم نجوم تا جايگاه خيام را در اين عرصه بيابيم.

تاريخ فشرده ي نجوم را مي توان به سه دوره ي متفاوت تقسيم کرد:

دوره ي زمين مرکزي (از دوران باستان تا قرن شانزدهم)

دوره ي کهکشاني (از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم)

دوره ي کيهاني (از قرن نوزدهم تا اکنون)

در دوره ي اول عقيده بر اين بود که زمين مرکز جهان هستي است. محوريت انسان پايه ي اين عقيده بود. اگر چه اين عقيده مبناي تجربي به بيان امروزي نداشت، اما دستاوردهايي براي بشر به ارمغان آورد که قوانين فيزيکي در اين خصوص توضيحي جالب دارند: چگونه يک ديدگاه غير درست به نتايج درست منجر مي شوند. گاه شماري با دقت بسيار زيادي رشد کرد، دايره البروج به دقت تمام تعريف شد، دوره ي کامل خسوف و کسوف تعيين گرديد و حتي در قرن دوم پيش از ميلاد به حرکت محور زمين پي برده شد.

دوره ي دوم، دوران بلوغ علمي و رنسانس است. در اين دوران، کوپرنيک نشان داد که زمين نه تنها مرکز جهان نيست بلکه فقط يکي از سياراتي است که به دور خورشيد مي گردد. در اين دوران معلوم شد که زمين سياره اي کاملا معمولي مانند ساير سيارات است و خورشيد، يکي از بيليون ها ستاره ي مشابه حول و حوش ماست که برخي بزرگ تر و بعضي کوچک تر از آن هستند. در اين دوره روش مطالعه پيوسته علمي تر شد و انگيزه ي اصلي آن ميل به شناخت و فهم قوانين بنيادي حاکم بر حرکت اجرام آسماني و توضيح چيزهايي که چشم مي ديد، بود. پيشرفتي که از قرن 16 تا قرن 19 ميلادي صورت گرفت، نتيجه ي تلفيق کارآمدي از: رصدهاي پردامنه، وسايل پيشرفته و کار نبوغ آميز علمي بود.

در دوره ي سوم؛ يعني کيهاني مشخص شد کهکشان ِستارگاني که خورشيد ما بدان تعلق دارد فقط يکي از کهکشان-هاي بسياري است که در عالم وجود دارد. بخش زيادي از تحقيقات نجومي نيم قرن اخير به اين کوشش اختصاص داشته است که توسط شناخت اين کهکشان ها تصويري کامل از جهان به دست آوريم. تلسکوپ هاي نوري بزرگ تر و نيز تلسکوپ هاي راديويي عظيم براي کمک به اين تحقيقات ساخته شده اند. دانشمند و نابغه ي بزرگي که در ذهن عامه ي مردم بيش از همه با اين دوره ارتباط داده مي شود، آلبرت انيشتين است. کيهان شناسي و اخترفيزيک کاملا به نظريه ي نسبيت او متکي هستند.

فعاليت هاي علمي جهان اسلام در محدوده ي دوره ي اول (قرون وسطي) قرار مي گيرد. خيام و افکار او را متعلق به سده هاي 11 و 12 مي دانيم. نگاهي دقيق به فعاليت هاي نجومي اين سده ها نشان مي دهد که صرف نظر از برخي کارهاي منتسب به ابوريحان بيروني، خواجه نصيرالدين طوسي، ابوالوفا بوزجاني وابوجعفر محمد بن موسي خوارزمي، اثر برجسته اي که حداقل در تعريف امروزه ي آن بتوان نجوم ناميد وجود ندارد. البته اين ادعا به معني انکار اهميت و برجستگي کارهاي انجام شده نيست. نکته اين است که در اين ميان فعاليت نجومي به خيام منتسب نيست و در اين مورد ساير دانشمندان، شرقي و غربي نيز، مبرا نيستند.

براي اثبات اين مدعا نمونه اي از يک حادثه ي بزرگ نجومي در قرن يازدهم ميلادي را ذکر مي نمايم که فقط منجمين چيني به آن اشاره نموده اند: براساس اسناد ثبت شده به وسيله ي چيني ها و سرخ پوستان آمريکا، در سال 1054 يک ابر نو اختر در کهکشان ما منفجر شده‌است. باقي‌مانده‌ي اين ابر نو اختر٬ جسمي است در صورت فلکي گاو که امروزه سحابي خرچنگ ناميده مي‌شود. اين سحابي که در اوايل يک سحابي سياره‌اي تلقي مي‌شد٬ اکنون به منزله ي يکي از شناخته شده‌ترين بقاياي ابر نو اختري است. سحابي خرچنگ معروف ترين بازمانده ي ابر نو اختري است. ابر نو اختري که باعث ايجاد اين سحابي شد، در 4 ژولاي 1054 ميلادي توسط منجمان چيني رصد گرديد. در آن زمان احتمالاً درخشندگي آن به ماه کامل رسيده بود و تا 23 روز در نور روز هم قابل مشاهده بود. چرا از چنين واقعه ي مهم نجومي هيچ رد پايي در آثار منجمين آن دوران از جمله خيام ندارد. شايد توجه ايشان به مقولات ديگري بوده است.

آنچه که باعث مي شود امروزه از خيام به عنوان منجم نام برده شود ، نقش وي در تدوين تقويم جلالي است. با پذيرش اثر خيام در تدوين اين تقويم مي توان خيام را يک گاه شمار و نه يک منجم دانست. لازم است که در اين جا به تفاوت اين دو مقوله اشاره نمود. گاه شماري فعاليتي براي محاسبه و نگهداري زمان است. آنچه که اين حرفه را در طول تاريخ و براي همگان مهم کرده است، توجه حکام به زمان دريافت ماليات از يک سو و توجه مسلمانان به امور شرعي از سوي ديگر است. فارغ از اين انگيزه ها هر خواننده ي آشنا با اصول اوليه ي استخراج تقويم، مي داند که براي استخراج يک تقويم دقيق نياز به اطلاعات رصدي دقيق و شم قوي در مباحث هندسه و حساب است. عواملي که در نهايت کمال خيام از آن ها بهره مند بوده است. در اختيار داشتن زيج هاي دقيق که منجمين پيشين ِخيام جمع آوري کرده بودند و قرار داشتن در مسير شاهراه علم و فرهنگ، جاده ي ابريشم، امتيازات بي بديلي بود که خيام از آن ها بهره مند بوده است. اما همه ي اين امکانات شرط لازم و نه کافي براي تدوين گاه شماري دقيق است. آنچه که خيام را مستعد اين حرکت بزرگ تاريخي مي کند، نبوغ او در رياضيات است.

شايد نتوان از نجوم خيام بر اساس مستندات، آن چنان که شايسته است دفاع نمود، اما رياضيداني خيام ادعايي است که اسناد تاريخي، نويسندگان اروپايي و مستشرقين، همگي يک صدا بدان اذعان دارند. کانسوا مي گويد: “در تاريخ رياضي سده‌هاي 11 و 12 و شايد هم بتوان گفت در تمام سده‌هاي ميانه حکيم عمر خيام متولد نيشابور خراسان نقش عمده‌اي داشته‌است.” بنا به گفته ي جرج سارتن خيام اول کسي است که به تحقيق منظم علمي در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته و طبقه‌بندي تحسين‌آوري از اين معادلات آورده‌است، و در حل تمام صور معادلات درجه ي سوم منظماً تحقيق کرده و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسي آن ها توفيق يافته و رساله ي وي در علم جبر- که مشتمل بر اين تحقيقات است- معرف يک فکر منظم علمي است؛ و اين رساله يکي از برجسته‌ترين آثار قرون وسطايي و احتمالاً برجسته‌ترين آن ها در اين علم است. اين گفته ها و قرار گرفتن نام خيام در کنار نام بزرگاني چون نيوتن و پاسکال در متون غربي، خيام رياضيدان را مستندترين و باورپذيرترين صفت براي حکيم نيشابور مي سازد. تدوين تقويم جلالي بيش از آن که اثبات کننده ي منجم بودن خيام باشد، گواهي بر تسلط وي به علم حساب و هندسه است. نقشي از خيام که در معرفي آن تعلل شده است. توانمندييي که مي تواند ذهن شخص را پرسشگر چون فيلسوفان، گويش شخص را منظم چون شاعران ، نگاه را جست وجوگر چون منجمان مي کند. به گواه ِ تاريخ خيام در جريان تنظيم تقويم جلالي در گروهي قرار مي گيرد که ساير افراد هم به لحاظ سني و هم سابقه ي زيج نويسي از او پيش تر اند. اما چرا نام خيام با تقويم جلالي عجين است؟ مگر نه اين است که استخراج تقويم يک محاسبه ي رياضي است؟ نگارنده با نگاه مشکوک به منجم بودن خيام در پي طرح اين سوالات است: چگونه است که در کنگره ها خيام را به اعتبار چند رباعي محدود شاعر معرفي مي کنيم و صحبت از رياضيات وي در ميان نيست؟ آيا به راستي فيتز جرالد در معرفي خيام به غرب به فرهنگ ما خدمت کرده است؟ آيا القاب و عناوين متعدد چهره ي واقعي رياضيدان بزرگ قرن يازدهم را نپوشانده است؟

کارشناس ارشد نجوم و اختر فيزيک