سلطان سليمان در برابر ايران هيچ گونه احتشامي نداشت
سلطان سليمان در برابر ايران هيچ گونه احتشامي نداشت

نگاهي به: روابط تاريخي و نامه شاه تهماسب صفوي به سلطان سليمان فرمانرواي مقتدر عثماني   سلطان سليمان در برابر ايران هيچ گونه احتشامي نداشت ترکان عثماني در سال1453 به رهبري سلطان محمد فاتح با تصرف قسطنطنيه پايتخت امپراطوري روم شرقي   توانستنديک امپراطوري بزرگ را درغرب آسياتشکيل دهند وموفق شدند در زمان سلطان سليمان فرمانرواي […]

نگاهي به: روابط تاريخي و نامه شاه تهماسب صفوي به سلطان سليمان فرمانرواي مقتدر عثماني

 

سلطان سليمان در برابر ايران هيچ گونه احتشامي نداشت

ترکان عثماني در سال1453 به رهبري سلطان محمد فاتح با تصرف قسطنطنيه پايتخت امپراطوري روم شرقي   توانستنديک امپراطوري بزرگ را درغرب آسياتشکيل دهند وموفق شدند در زمان سلطان سليمان فرمانرواي مقتدر عثماني که نزديک به 46 سال بر اين امپراتوري فرمانروايي کرد تا دروازه هاي وين نيز پيش روند وتاقرن ها لرزه بر اندام کشورهاي اروپايي بيندازد. امپراتوري عثماني سني مذهب به عنوان رقيبي مقتدر، تا پايان دوره صفوي در برابر ايران و شيعه مذهب قدرت نمايي مي کرد و جنگ و درگيري توعم با صلح و قراداد متارکه از ويژگي هاي روابط دو کشور بود و معمولا سرکشي شاهزادگان آبسي از هر دو کشور و پناهنده شدن آنها به کشور رقيب يکي از زمينه هاي درگيري علاوه بر مسائل اختلاف مرزي و اختلاف مذهبي به شمار مي رفت.

ولي بايد گفت که اين امپراطوري در مقابل ايران وصفويه در بيشتر مواقع مغلوب وشکست خورده بود .

سلطان سليمان فرزند سلطان سليم که معاصر با شاه تهماسب صفوي دومين شاه سلسله صفوي وپسر وجانشين شاه اسماعيل به شمار مي رفت پنج بار به ايران يورش آورد و اگرچه در تهاجم هاي اوليه به موفقيت هايي در عراق عرب و وان دست يافت وحتي براي مدتي تبريز را نيز تصرف کرد ،ولي درنهايت در آرزوي اصلي اش که تسخير آذربايجان وقفقاز بود ناکام ماند . سليمان درحمله به ايران با مقاومت دليرانه مردم تبريز و در قفقاز با ايستادگي ايلات قزلباش شکست هاي سنگيني را متحمل گرديد وبه ويژه استفاده شاه تهماسب در جنگ از روش زمين سوخته وعقب نشيني تاکتيکي وتخريب منابع آب آذوقه وسپس حملات غافل گيرانه چريکي ،توانستند ضربات مهلکي بر سپاه سلطان سليمان وارد نمايند وآن ها را وادار به عقب نشيني نمايند.

در يورش هاي چهارم و پنجم سلطان سليمان به ايران که همراه با تجهيز بيشتر نيروهاي عثماني بود شکست هاي عثماني نيز سهمگين تر بود. درسال 961 قمري و در يورش پنجم سلطان سليمان قشون عثماني در چند موضع در برابر نيروي نظامي ايران شکست خورد و به ويژه شاهزاده اسماعيل ميرزا تا حدود وان به تعقيب عثماني ها پرداخت و قشون عثماني به فرماندهي سلطان سليمان به سبکي تحقير آميز از برابر ايراني ها متواري شدند ..به دنبال پيروزي ايران بر عثماني شاه ايران شاه طهماسب صفوي در نامه اي به سلطان سليمان ابعاد شکست هاي سنگين وي را به او ياد آور شد و وي را تهديد کرد که در صورتي که خيال تجاوز و تهديد ايران را در سر بپروراند، چه بسا دستگير و به سزاي جنايت ها و تجاوزات خود برسد .

نامه شاه طهماسب به سليمان نشان مي دهد که هويت ايراني، هويتي تثبيت شده بوده است و شاه طهماسب با درکي صحيح از ابعاد فرهنگي، هويتي، تاريخي و جغرافيايي ايران بر پاسداري اش از ايران به قول خودش “بهشت نشان” تاکيدي ويژه داشت. در ضمن نامه شاه طهماسب بيانگر حماسه مردم آذربايجان در دفاع از خود و ميهن شان ايران در برابر تجاوز عثماني است و البته شکست تحقير آميز سلطان سليمان در برابر ايراني ها و ناکامي او در آرزويش براي اشغال آذربايجان را به تصوير مي کشاند. آرزويي که سلطان عثماني بدان نرسيد برد و البته اخلافش هم به همين سرنوشت دچار شدند. در کل نامه تاريخي شاه طهماسب به سلطان عثماني نشان مي دهد که سلطان سليمان در برابر ايران و ايراني هيچ گونه احتشامي نداشت، او در برابر ايرانيان نه تنها محتشم نبود بلکه با خفت و خواري مجبور به تحمل شکست و فراري تحقير آميز گرديد.

نامه تاريخي سال 961 قمري شاه طهماسب به سلطان سليمان بسيار مفصل است و در اين جا تنها بخش هايي از اين نامه آورده مي شود. فرازهايي از اين نامه تاريخي:

« خواقين ديار و سلاطين ملك توران و خانان ماوراء‌النهر و خطا و ختن را به خاطر چنان خطور كرد كه چون حضرت شاه با باام‌انارالله برهانه متوجه عالم بقا شد، مملكت مازندران و مملكت خراسان و سجستان و فارس و طبرستان و عراق و آذربايجان و تمامي ايران بهشت نشان بي‌صاحب خواهد بود و از اين معني غافل كه،

خاكساران جهان را به حقارت منگر                                   تو چه داني كه در اين گُرد سواري باشد

اما جواب آن که گفته اي : “يراق سه ساله کرده با لشکر گران از چهار جانب به ملک ايران متوجه شده تا خراسان هيچ جا توقف نخواهيم کرد و شما را از روي قوت و قدرت مستاصل کرده ، خاک ايران را به باد فنا خواهيم داد.”

پنج مرتبه به قصد ويراني و خرابي اين ديار با سيصد هزار لشکر متوجه شدي بي آن که با تو محاربه و مقاتله نماييم خود به خود شکست يافته به حال سگان عاجز و پريشان به صد هزار خواري و زاري برگشتي و فرار نمودي و قوت و قدرت نداشتي که پنج روز در جايي توقف نمايي يا يک قريه از قراي ملک به تصرف خود درآوري.

بدان دعوي باطل که کرده بودي و مهملاتي که در رشته نامربوط کشيده بودي که در اين مرتبه مملکت عراق و آذربايجان و فارس کرمان و خراسان را به خاک تيره برابر ساخته مراجعت خواهيم کرد. اين عبارت و استعارت غديري بود بي آب و چراغي بود بي روغن و لفظي بي معنا و قالبي بي جان. چون به سمع ساکنان آذربايجان رسيد بر ريش تو خنديدند. زيرا با چهار صد هزار کس متوجه آذربايجان شده در حوالي تبريزنزول نموده بودي . اهل تبريز علم يک جهتي و دولت خواهي اين دودمان عظيم الشان را بر افراخته، يک ذره از کثرت لشکر عثماني و طايفه مرواني انديشه ناکرده . از چهار جانب آب را بر تو بستند و يک من بار از هيچ متاعي به تو نفروختند چنان که کوزه آبي در اردوي تو به يک اشرفي رسيده بود و در دروازه ها و کوچه بندها مستحکم ساخته با تو در مقام محاربه و مجادله شدند و تو را به خاطر رسيده بود که از اين رهگذر در مقام انتقام شده و قصد يغما کرده و متعرض ايشان شوي. آخر باد غرور از دماغ گنده تو کنده ، بيرون برده. خاطر نشان شدي که اگر جميع عساکر تو در اين شهر در آيند متنفسي زنده بيرون نيايد و هر يکي را در زاويه اي متوجه هاويه ساخته و به ضرب تيغ و تير فارِسان و خنجر گذاران آذربايجان لشکر تو به خاک برابر کنند.

تو را ندامت و پشيماني گرفته در نصف شب از حوالي تبريز فرار نموده به حال سگان هر دو منزل يکي کرده خود را به حوالي وان رسانيدي و هر يک از لشکر نکبت اثر تو به راهي مي گريختند و نواب همايون ما با صد هزار سوار، جلد جرار، کينه گذار، ببر کردار قزلباش نصرت تلاش که از فرق راکب تا سم مرکب غرق آهن و جوشن بودند، جمله شيران در جوش و خروش آمده چون ماهيان دريا که در بحر غواصي نمايند گوهر جان را از اصداف قلوب اعادي بيرون آورند. نهنگاني که چون بر ساحل درياي مصاف جولان نمايند به يک حمله شيران هيجا را قلب بشکافند.

جوانان شير افکن جنگجو

همه کرده چون شير با جنگ خو

با جميع عساکر از عقب تو ايلغار کرده و تو از خوف ضرب تيغ غازيان کاصحاب الدين قزلباش نصرت شعار فرار و به جانب اسلامبول گريختي و آوازه در ميان خلق انداختي که القاص لشکر برداشته از راه کردستان متوجه عجم شده و غازيان ما از جانب وي انديشناک گشته مبادا خود را بر سر خانه کوچ و بعضي خزاين رسانيده . دست درازي نمايد و اگرنه محال بود که نواب همايون ما مراجعت نمايد تا آن زمان که ترا طعمه شمشير غازيان جان شکار نسازد و تا حوالي اسلامبول از عقب تو ايلغار کرده ، نمي گذاشتيم که در هيچ منزل قرار گيري و با وجود اين حال و قضايا که ميان ما و تو واقع شده که اکثر اهل عالم بر آن اطلاع دارند مثل اين مهملات مي نويسي و اظهار عظمت و تکبر و تجبر کرده خود را به ما مي نمايي که من چنين و چنان خواهم کرد.

و بر تو مخفي و مسطور نماند که تو در نظر عالميان خرد و بي سبک و بي اعتبار شده اي و کيفيت ظلم و فسق و بدبختي که در ميانه شما شايع است بر جميع عالميان ظاهر شده و آن ها که سالها شما را مي طلبيدند و در مذهب و اعتقاد با شما موافق بودند چون در اين ولا از کيفيت احوال اطلاع يافتند از شما بيزار شده و به لعن و طعن شما مشغول اند.

از هاتف غيبي به گوش هوش مي رسد که عن قريب آن مزور مردم فريب از غايت ظلم و فسق از لباس مستعار سلطنت وخسروي بيرون آمده به صد خواري و زاري چنان که ايلدرم بايزيد به دست پادشاه عالم گير صاحب قران امير تيمور گورکان انارالله برهانه دستگير گرديد. تو نيز به دست غازيان عظام اسير و مبتلا گشته چنان که مردود درگاه خالق شده و رسواي خلايق گرديده اي . تبراييان سرت را به گرزهاي گران و تبر زين کوفته به خاک تيره يکسان سازند».

منبع:

1- بايگاني نامه: نسخه 606 خطي مجلس شوراي ملي

2-شاه طهماسب صفوي، مجموعه اسناد و مکاتابات تاريخي همراه با يادداشت هاي تفصيلي، عبدالحسين نوايي، ناشر: تهران،ارغوان 1349