خيام نامه، فرماندار مظفري و پيام هاي بي پاسخ

خيام نامه، فرماندار مظفري و پيام هاي بي پاسخ

اينجا ستون آزاد است و شما در حال خواندن خيام نامه هستيد و همين نشان مي دهد که يک چيزي تان مي شود والا مي رفتيد ويژه نامه گلاسه ي شش رنگ نيشابور را مي خوانديد و کلي در جريان قرار مي گرفتيد و روشن مي شديد. گويا با آمدن فرماندار مظفري بعضي جريان هاي خاص هم به تکاپو افتاده اند و حسابي تغذيه شده اند تا سرحال و قبراق بر کار ايشان نظارت و در صورت لزوم راهنمايي و ارشادشان نمايند. البته الان اوضاع يک طوري است که وقتي يک نفر از جناح اصلاح طلب يا حالا معتدل يا مثلا تدبير و اميد روي کار مي آيد، چون مي داند حسابي زير ذره بين دوستانِ هدايت کننده قرار دارد يک جوري رفتار مي کند که شک مي کني واقعا اين وري است يا اون وري! در واقع اگه اين وري مي بود اينقدر اون وري بازي در نمي آورد که اون وري ها وقتي سر کار هستند راهنماي اون وري را مي زنند اما اين وري مي پيچند تا اون وري ها کاري به کارشان نداشته باشند. الان اگر با اين تفسير ما مشکلي داريد پس معلوم است واقعا يک چيزي تان مي شود و کمي نياز به ارشاد داريد.

جمله بسازيد

يک وقت هايي کلي حرف توي دلت تلنبار مي شود و بعد که ميخواهي بنويسي مي ترسي نشريه را به دردسر بيندازي. به خصوص که خبردار شديم «بعضي ها» حسابي دنبال آتو هستند که نگذارند خيام نامه به دوره ي بعدي انتخابات برسد. حالا من مي نويسم جمله سازي هايش با خودتان: «اورانيوم، گرد و خاک، روغن پالم، پارازيت، بنزين يورو4، آلودگي هوا، خشکسالي، مذاکرات، فتنه، سوريه، روسيه، غزه، پرايد، سد، سرطان، اختلاس، حصر، پهباد، پاک دست، تدبير و اميد، ساپورت، اسيد، غني سازي، نانو، نان، خط فقر، ضريب فلاکت، تورم، بورس، رکود، عيدي، حقوق، درياچه اروميه، داعش، رسانه ملي، پوتين، توقيف، کليد، بشاراسد، يمن، تحريم، کاراکاس،…»

پيام هاي مردمي و بلاهاي آسماني

هنوز از فرمانداري جوابيه اي به دستمان نرسيده که بدانيم تکليف ستون پيام هاي مردمي چيست. فعلا نمي دانيم با مسئولاني که درددل ها و اعتراض هاي مردم را در نشريات، بي جواب مي گذارند چه مي شود کرد! اما خودمان قرار بود هر هفته يکي از پيام هاي مردمي را انتخاب کنيم و دوباره اينجا چاپش کنيم که البته اين وعده مرتب انجام نشد. حالا جبران مي کنيم و به دوسه تا پيام هفته قبل سري مي زنيم. دوستي نوشته بود «بارالها خودت اين نشريه و خوانندگان ونويسندگانش را از شر بلاهاي آسماني و زميني و جن و انس در امان بدار» و بعد هم اضافه کرده بود که ميم فريمن آمين بگو. خب ما هم مي گوييم آمين! ولي يادتان باشد اين آمين ما شامل حال آن ها هم که هر هفته خط به خط خيام نامه را مي خوانند تا از تويش يک چيزي در بياورند و بعد بلاهاي آسماني بر سرمان نازل کنند هم مي شود ها!… يک نفر هم از اداره ميراث فرهنگي خواسته که آسفالت جاده باغرود را با قدمتي 50 ساله در ميراث ملي ثبت کند…راستي چرا اين دفه از پيام اعتراض به سد معبر شهرداري براي مغازه اي که در ابتداي بازار سرپوش قانون شکني کرده و ويترينش را تا وسط خيابان آورده خبري نبود؟ ويترين که سر جاش بود، نگران پيام دهنده ي محترم شديم!… سرانجام از اين يکي هم خيلي خوشمان آمد: «جناب مهرداد! نلسون ماندلاي من! نلسون ماندلاي ايرانم! دلم مي خواد در هجوم کلماتت بيشتر نفس بکشم! تنفس بخشي فريادهايت را مي ستايم! اي ابرمرد بمان و فرياد بزن اين اوج ايستادگي ها را! اي درهم کوبنده بادها در هجوم ابرها! اي زندگي بخش تندرها، رعدها، جاودانه بمان! جاودانه بمان!… « من بروم و براي مدير مسئولمان اسپند دود نمايم.

وام فوري بدون ضامن

چند روز پيش داشتم توي حال و هواي خودم قدم مي زدم يکهو ديدم پشت شيشه ي يکي از اين صندوق هاي نيمه بانکي نيمه قرض الحسنه ي نيمه ورشکسته، برگه اي زده اند که وام فوري مي دهيم بدون ضامن. مثل قرقي پريدم تو! پرسيدم جريان اين وام چيه؟ گفتند: «ما به شما يک وام مي دهيم ولي آن را همينجا توي حسابتان نگه مي داريم. اون وقت شما هر ماه مياي به ما قسط ميدي عوضش ما هم هر ماه به شما سود سپرده مي ديم!» …يعني مخم کلا پوکيد از اين همه خلاقيت!

سهام معلمان

اين را هم يک دوست که معلم است فرستاده و اصرار فراوان کرده که حتما چاپش کنيم. ما البته از آن سر در نياورديم!

سهامدار گرامي: سود سهام سال مالي منتهي به 29/12/1392 به ازاي هر سهم 350 ريال و وجوه حاصل از فروش حق تقدم هاي استفاده نشده و پاره سهم ناشي از افزايش سرمايه به حساب شما نزد اين بانک واريز گرديد. بانک « پُرمايه « / واريز به 1010-808-21؟؟؟22-1 مبلغ: 56575 ريال/ تاريخ: 20 بهمن ماه 1393/ زمان: 17:55:33/ مانده: 65255ريال تمام.