کوه يخ خشونت
کوه يخ خشونت

خشونت به طور خلاصه، خشونت عبارت است از هرگونه رفتار، نگرش، سياست يا شرايطي فيزيکي، احساسي، کلامي، نهادي، ساختاري يا روحي که دايره ي ديد «ما»يا «ديگران» را محدود مي کند، بر ما يا ديگران مسلط مي شود و در نهايت هر دو را ويران مي سازد. خشونت هاي قابل مشاهده(مستقيم) در يک اجتماع، معلول […]

خشونت

به طور خلاصه، خشونت عبارت است از هرگونه رفتار، نگرش، سياست يا شرايطي فيزيکي، احساسي، کلامي، نهادي، ساختاري يا روحي که دايره ي ديد «ما»يا «ديگران» را محدود مي کند، بر ما يا ديگران مسلط مي شود و در نهايت هر دو را ويران مي سازد.

خشونت هاي قابل مشاهده(مستقيم) در يک اجتماع، معلول خشونت فرهنگي و ساختاري آن جامعه است. خشونت مستقيم به نوبه ي خود، خشونت فرهنگي و ساختاري را تشديدمي کند و بر بسط و تعميق آن تاثير مي گذارد. متاسفانه خشونت مستقيم، فيزيکي يا کلامي، همه جا در اجتماع مشاهده مي شود اما اين رفتار از ناکجاآباد سرچشمه نمي گيرد بلکه در فرهنگ و ساختار يک جامعه ريشه دارد.

خشونت مستقيم

اين نوع خشونت قسمت پيداي کوه يخ خشونت است.خشونت مستقيم مي تواند به اشکال متنوع صورت گيرد. در شکل سنتي آ شامل استفاده از قدرت بدني نظير کشتن، شکنجه کردن، تجاوز به عنف و کتک کاري است. خشونت کلامي، مانند تحقير يا زخم زبان، عموما به عنوان خشونت شناخته مي شود. مطالعات صلح و جنگ دانشگاهي «جان گالتونگ» خشونت مستقيم را به عنوان اختلال قابل اجتناب در تامين نيازهاي اساسي انسان يا زندگي او که منجر به ناتواني يا سختي در دسترسي و برآورده شدن آنها مي شود توصيف مي کند. تهديد به استفاده از زور نيز به عنوان خشونت شناخته مي شود.

تامين نيازهاي اوليه ي تمامي انسان ها، در کاهش ميزان اين نوع خشونت، تاثير مستقيم دارد. بي ترديد خشونت با خشونت زدوده نمي شودوخون با خون. البته عدالت در اجراي قانون، مي تواند در کاهش جرايم آشکار موثر باشد اما براي پيش گيري از آنها بايد خشونت ساختاري و فرهنگي را کاهش داد.

خشونت ساختاري

خشونت ساختاري به نحوه ي توزيع مزاياي اجتماعي ميان اعضاي جامعه مرتبط است. اين نوع خشونت، زماني به وجود مي آيد که برخي گروه ها، اقوام، طبقات، جنسيت ها، فرضا يا اينکه واقعا از ديگران کالاها، منابع و فرصت هاي بيشتري براي زندگي کردن به دست مي آورند و اين برخورداري نابرابر به دلايل نظام هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي مختلفکه جوامع، دولت ها و جهان را اداره مي کند شکل مي گيرد. تمايل به تبعيض ممکن است به شکل آپارتايد يا در سطحي خرد تر مانند سنت ها يا سياست هايي که برخي گروه ها را بر ديگران ترجيح مي دهد نمودار شود.

راه حل رفع خشونت ساختاري، تاکيد بر شايسته سالاري و رفع تبعيض در جامعه ي انساني است. هيچ عضوي از اجتماع نسبت به اينکه يک مهندس نسبت به يک گارگر ساده از مزاياي بيشتري برخوردار باشد معترض نيست. تبعيض و نابرابري زماني به عنوان بي عدالتي زخ مي نمايد که افرادي با شرايط و توانايي هاي يکسان از فرصت هاي متفاوتي براي تامين نيازهاي اساسي خود برخوردار باشند.

خشونت فرهنگي

خشونت فرهنگي عبارت است از نگرش و باورهاي رايج که از کودکي ياد گرفته ايم و به طور روزانه در زندگي خود درباره ي قدرت و ضرورت استفاده از خشونت مي آموزيم. ملاحظه کنيد داستان هاي تاريخي که چه شکوه مندانه جنگ ها و پيروزي هاي نظامي را به جاي نافرماني هاي بدون خشونت يا جشن هاي پيوند و همکاريمردم ، ثبت و گزارش مي کنند. تقريبا تمام فرهنگ ها متفق القول هستند که کشتن يک شخص قتل است اما کشتن ده ها، صد ها يا هزاران نفر طي يک تضاد آشکار و اعلام شده جنگ ناميده مي شود.

خشونت فرهنگي به آن دسته از نماد هايي از هستي ما اشاره مي کند، {مانند مذهب و ايدئولوژي، زبان، هنر، علوم تجربي و غير تجربي(منطق، رياضي)}، که مي تواندبراي تعديل يا مشروعيت بخشيدن خشونت مستقيم يا ساختاري مورد استفاده قرار گيرد. ستاره ها، هلال ماه، پرچم ها، سرود هاي ملي و رژه هاي نظامي، تصاوير رهبران، سخراني هاي ملي گرايانه عزاداري براي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و.. همه عناصر فرهنگي محسوب مي شوند. البته اين عناصر بخشي از فرهنگ هستند نه همه ي آن.

تفاسير مبهم و فرا قانوني از فرهنگ و باورهاي ديني، مسبب بسياري از خشونت هاي صورت گرفته در جامعه است. شخصي که مشوق يک قاتل بالقوه است، همزمان که فرياد مي زند قتل نفس جرم بزرگي است و ممکن است ثابت کند که در فرهنگ ما چنين انديشه هاي بزرگي وجود دارد، با تفسيري متفاوت،قتل و خشونت را تائيد مي کند.در چنين صورتي تمام نظام فرهنگي يک جامعه، ممکن است خشونت را تشويق کند زيرا هر کس به گمان خود آن را تفسير و اجرا مي کند. از طرف ديگر، غلبه ي اين طرز فکر باعث شده است که برخي تصور کنند خشونت فرهنگي، نه تنها يک بخش و يا يک قسمتي کوچکي از فرهنگ مردم است بلکه تمامي اجزاء و عناصر فرهنگي نيز نشات گرفته از آنند و برخي جوانان نآگاه را بر آن داشته تا به اديان يامکاتب ديگر گرايش يابند.

براي رفع خشونت فرهنگي بايد تحقيق هاي ميداني فراواني انجام شود اما براي شروع مي توانيم از اين نکته شروع کنيم که اگر متضاد خشونت، عطوفت و دوستي است، بنابراين مخالف خشونت فرهنگي، عطوفت فرهنگي است. مفهومي که بر مقبوليت و مشروعيت مدارا و دوستي، حتي با دشمنان تاکيد مي ورزد. اگر عناصر فراوان فرهنگي مرتبط باعشق، دوستي و مودت در يک فرهنگ مورد توجه قرار گرفته و برجسته شوند، به خودي خود بخش بزرگي از مشکلات خشونتفرهنگي در جامعه حل مي شود و در نهايت از خشونت هاي کف خيابان کاسته خواهد شد.

علاوه براين، کلمات به کاربرده شده در يک فرهنگ و دفعات تکرار آن، اهميت يک مفهوم و معنا را بين مردم تابع آن مشخص مي کند. گفته مي شود اسکيموها براي برف و عرب ها براي شترحدودا چهارصد واژه ساخته اند. با تاسف براي غم و غصه و اندوه ما کلمات کاربردي زيادي داريم و اين کلمات مدام تکرار مي شوند ولي، کلمات و عباراتي که متضمن شادي اند در بين ما رواج چنداني ندارد. کمتر اتفاق مي افتد که با هدف شاد بودن و خوشحال زيستن گرد هم آئيم. کمپين هاي شادي درمان درد جامعه ي تا خرخره غرق در خشونت ماست.

نوشته شده توسط : حبیب اله قربانی