وقتي ديابت و سرطان، دست به دست هم مي دهند!
وقتي ديابت و سرطان، دست به دست هم مي دهند!

  در هفته ي گذشته بيشتر فضاي نشريه درگير ماجراي قتل خانوادگي در نيشابور بود. ماجراي تلخي که هنوز حرف اول بيشتر بحث هاي شهروندان و راننده تاکسي هاست و آن قدر هم شايعات و فرضيات مختلف براي آن پرداخته شده که گاهي از اين همه خلاقيت در داستان سرايي برخي ها تعجب مي کني. […]

 

در هفته ي گذشته بيشتر فضاي نشريه درگير ماجراي قتل خانوادگي در نيشابور بود. ماجراي تلخي که هنوز حرف اول بيشتر بحث هاي شهروندان و راننده تاکسي هاست و آن قدر هم شايعات و فرضيات مختلف براي آن پرداخته شده که گاهي از اين همه خلاقيت در داستان سرايي برخي ها تعجب مي کني. اما بايد گفت اين ماجرا تنها يک ماجراي خانوادگي و سوگ واندوه براي بستگان آن ها نيست که در واقع، يک شهر عزادارند. خدا مي داند همين ننه جان ما بعد از ديدن تصوير افراد اين خانواده چند بار با کابوس از خواب پريده و چند بار به عامل اين جنايت نفرين فرستاده است. وقتي چهره هاي معصومانه فرزندان اين خانواده را مي بيني و لحظه ي فجيع قتل آن ها را تصور مي کني به راستي بايد بر مرگ انسانيت اشک بريزي. وقتي مي بيني نام نيشابور براي چندين روز در بالاي تمام خبرهاي تلخ و وحشت آفرين کشور جاي مي گيرد ديگر بحث آبرو و حيثيت همه ي ما در ميان است. چرا بايد در اين شهر با اين همه دبدبه و کبکبه ي فرهنگي و مذهبي اش چنين رويداد تلخي اتفاق بيفتد؟ بار ديگر به تمامي همشهريان و به همه ي خويشاوندان اين خانواده تسليت مي گويم و اميدوارم در آينده چنين اتفاقات تلخي را شاهد نباشيم.

اعتبار فيش حقوقي معلمان

گويا ماجراي انتقادهاي معلمان همچنان ادامه دارد. برايمان نوشته اند به عنوان يک فرهنگي با 22 سال خدمت رفته ام اداره ي آموزش و پرورش و مي گويم براي 5 ميليون تومان کارم گير است لطفا به من وام بدهيد. مي فرمايند بايد حساب باز کنيد بعد سه ماه، به شما وام مي دهيم. مي گويم متاسفانه مشکلي برايم پيش آمده و فوري به اين مبلغ نياز دارم. پاسخ مي دهند نداريم!… آقاي ستون آزاد! وضع جسمي و روحي ما را بي خيال! يعني يک معلم در اداره ي آموزش و پرورش، 5 ميليون تومان اعتبار ندارد که مجبور نشود دست به دامان صندوق هاي سي و چند درصد بشود و بعد هم براي ضمانت وام اش پيش اين و آن رو بيندازد؟

رابطه ي ديابت و سرطان

نمي دانم در شماره ي قبل خيام نامه گزارش آقاي احسان سليماني از مشکلات صنعت و بانک ها را خوانديد يا نه. اين گزارش در صفحه ي 6 چاپ شده بود و چون قدري طولاني بود و عکس هم نداشت شايد نخوانده باشيدش! اما دنبال خيام نامه نگرديد خودم الان خلاصه ي آن گزارش را برايتان مي آورم:

*بانک هاي دولتي مانند ديابت هستند که ظرف چندين سال توليد کننده را از بين مي برند و بانک هاي خصوصي مانند سرطان هستند که طي شش ماه تا يک سال کار توليد کننده را تمام مي کنند! * آقاي مروي شما قرار بود رابط صنعتي از طرف دفترتان بگذاريد اين رابط کيست که يک زنگي به ما نزده است! *ما حتي فرماندار نداريم که براي مشکلات به او مراجعه کنيم اداره صنعت هم که با سرپرستي اداره مي شود! *من به عنوان مسئول شهرک صنعتي خيام اعلام مي کنم بالغ بر 65 درصد واحدهاي شهرک خيام تعطيل و يا نيمه تعطيل هستند! * صنايع از بانک ها ضربه مي خورند اما ما کشاورزان از هوا و زمين و آسمان و بانک ضربه مي خوريم! *از نظر بانک، يک کارخانه ارزش يک آپارتمان را ندارد! *فرمايشات دوستان را تاييد مي کنم اما بايد به همه انرژي بدهيم و مهمانان که آمده اند با نشاط و انرژي بروند! *مگر کليد دولت چند قفل را قرار است با هم باز کند! *اگر تعداد واحدهاي تعطيل 65 مورد باشد پس اين همه برق کجا مصرف مي شود! *در کنار اين ها برخي از مديران نزديک سبحاني نيا که هيچ ارتباطي به حوزه صنعت نداشتند با انبوهي از خودروها وي را همراهي مي کردند!

آب و نان و کفش

در مورد ماجراهاي هسته اي، ما که جرات
نمي کنيم چيزي بگوييم اما آقاي احمد شيرزاد نماينده ي مجلس ششم گفته اند که آقاي پوتين درباره ي فعاليت هاي هسته اي ايران گفته اند که شرايط در اين بحث براي ايران به اين شکل است که مثلا براي توليد کفش مورد نياز يک خانواده اقدام به ساخت کارخانه ي کفش سازي کنيم. بعد هم آقاي شيرزاد گفته اند از چاه هسته اي آبي در
نمي آيد اما براي بعضي ها شايد ناني در آيد که گمان نمي کنم ربطي به پوتين داشته باشد. اين ربطش را ما گفتيم.