وقتي بادمجان فروختن از کتاب نوشتن بهتر است!
وقتي بادمجان فروختن از کتاب نوشتن بهتر است!

وقتي بادمجان فروختن از کتاب نوشتن بهتر است! درود! به کلبه کتاب خوش آمديد! هفته ي قبل، از بازاريابان شبکه اي گفتيم و اين که فهميده اند براي موفق بودن در کارشان بايد کتاب بخوانند. آقاي «مصطفي بيان» که خود اهل نوشتن هستند و نيم روزي را هم در داروخانه کار مي کنند در همين […]

وقتي بادمجان فروختن از کتاب نوشتن بهتر است!

درود! به کلبه کتاب خوش آمديد! هفته ي قبل، از بازاريابان شبکه اي گفتيم و اين که فهميده اند براي موفق بودن در کارشان بايد کتاب بخوانند. آقاي «مصطفي بيان» که خود اهل نوشتن هستند و نيم روزي را هم در داروخانه کار مي کنند در همين رابطه و براي گسترش فرهنگ کتاب خواني برايمان نوشته اند: «در پايان هر سال چندين سررسيد از شرکت هاي داروسازي و پخش دارو براي ما به داروخانه مي فرستند که گوشه‌اي مي‌افتد و استفاده نمي‌شود! اگر موج اهداي کتاب به‌ جاي سررسيدهاي رنگارنگ با کيفيت هاي بالا راه بيفتد، شايد نهايتا منجر به رشد سرانه کتابخواني شود. همين ‌که چنين موجي راه بيفتد خيلي خوب است. اگر با اهداي کتاب به‌ جاي سررسيد، عادت به خواندن دوباره در ما احيا شود، اتفاقي نيکوست.» ما هم در تکميل سخنان ايشان مي گوييم که اميدواريم اگر چنين موجي راه افتاد فقط محدود به کتاب هاي ديوان اشعار تزييني با جلدهاي نفيس نشود. چرا يک کتاب داستان يا يک کتاب تاريخي هديه ندهيم؟ حتي مي توان کتاب هاي خوب کودکان و نوجوانان را هديه داد. خوبي اش اين است که احتمال خوانده شدنش بيشتر است!

بدون شرح!

يک مدرس دانشگاه گفت: وقتي در جامعه کسي کتاب نمي‌خرد و کسي نسبت به خواندن آن احساس نياز نمي‌کند و هر آن‌چه تأليف و ترجمه مي‌شود به روش‌هاي مختلف در جامعه پس زده مي‌شود، نوشتن کار غيرمنطقي‌اي است. فرزاد امامي در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، اظهار کرد: شرايطي در جامعه به‌وجود آمده است که نه دانشجو کتاب مي‌خواند و نه استاد. حتي اگر استادي هم بخواهد در رشته خود کار کند به ارائه جزوه‌ها بسنده مي‌کند و دانشجو را از خواندن بيش‌تر معاف. او افزود: در چنين شرايطي بادمجان فروختن به‌صرفه‌تر است تا سال‌ها و ساعت‌ها روي کتاب خم شدن و تأليف و ترجمه کردن، چون آن‌ها که مي‌فهمند با تنگ‌نظري‌شان مانع از آن شده و مي‌شوند که چنين آثاري راهي بازار شود و آنان که نمي‌فهمند همچنان نيازي به دانستن حس نمي‌کنند و از ناداني خود خرسند‌ند.

کليدر در آلمان

يکي دو هفته پيش، خانمي از آلمان درخواست خريد کتاب «کليدر» را از طريق سايت ما داشت. رفتيم اداره ي پست و پرسيديم هزينه ي ارسال يک بسته ي 5 کيلوگرمي به آلمان چقدر مي شود؟ گفتند: کيلويي 50 هزار تومان! سوال کرديم که براي کتاب تخفيف نداريد؟ پاسخ دادند اگر به مشهد برويد مي شود از طريق پستِ ويژه ي کتاب و مطبوعات ارسال کنيد که احتمالا چند درصدي تخفيف دارد! (در مجموع به اين نتيجه رسيديم که اگر خودمان يک توک پا تا آلمان برويم و برگرديم ارزان تر تمام مي شود.) اين مطلب را گفتيم که هم در جريان باشيد دولت براي گسترش ادبيات ايران در جهان، پست ويژه ي کتاب و مطبوعات دارد آن هم با چند درصد تخفيف! و ديگر اين که پُز بدهيم کلبه ي ما بين المللي شده است! راستي آن خانم محترم – که برخلاف انتظار ما، خراساني نبوده و زاده ي تهران و 15 سالي است ساکن آلمان هستند – گفتند کتاب کليدر را تا حالا دو بار خوانده اند و باز هم هوس کرده اند براي بار سوم بخوانند. اگر الان هم دارند نشريه ي خيام نامه را در اينترنت مي خوانند به ايشان درود مي فرستيم.

باران در دهان نيمه باز

اما تماس ديگري که خوانندگان خيام نامه با ما داشته اند مربوط مي شود به مطلبي که چند وقت پيش درباره ي کتاب «بيشعوري» در همين نشريه چاپ شد. آقاي فرجامي، برادرِ محمود فرجامي که مترجم کتاب بيشعوري هستند در تماسي که داشتند ضمن تشکر از معرفي اين کتاب در خيام نامه دو نکته را يادآور شدند: يکي اين که کتاب الان به چاپ هجدهم رسيده است و ديگر اين که آقايان فرجامي اصالت نيشابوري دارند! ايشان همچنين توضيح دادند که محمود فرجامي، طنزنويس پرکاري است که تاکنون آثارش در بسياري از نشريات کشور چاپ شده و پيش از اين هم کتاب «راننده تاکسي» را در سال 1388 توسط نشر ني منتشر کرده است. وقتي نام ايشان را در اينترنت جستجو کردم ديدم وبسايت ايشان به نام «باران در دهان نيمه باز» به دليل قلم تند و تيزش، فيلتر شده است! و البته در آن وبسايت، محل تولد ايشان مشهد درج شده بود که همين جا از برادرشان که گويا خيام نامه خوان هستند مي خواهيم به ايشان بگويند که اصلاح فرمايند!

برويم گشتي در بازار تازه هاي کتاب بزنيم:

 

تازه ترين کتاب هوشنگ مرادي کرماني با عنوان «ته خيار» را انتشارات معين به بازار فرستاده است. اين کتاب 30 داستان کوتاه دارد که مايه هايي از طنز دارند هرچند آقاي نويسنده، آن ها را زهرخند ناميده است چرا که موضوع بيشتر داستان ها مسائل غم انگيزي همچون پيري و بيماري است. «نمکدون به فتح نون به کسر ميم» عنوان کتابي است که نسل نوانديش منتشر کرده است و شامل طنز نوشته هاي شهرام جوادي نژاد است. «خرد گفتگو» از غلامحسين ابراهيمي ديناني را نشر هرمس با جلد گالينگور در 318 صفحه منتشر کرده است. همين انتشارت، کتاب «صوفيان و بوداييان» از محمدرضا عدلي، «عام و خاص در اخلاق» از سروش دباغ و «دختر سروان» از آلکساندر پوشکين را هم با ترجمه ي حميدرضا آتش برآب منتشر کرده است. و… خب الان که نگاه مي کنم کتاب دندان گير ديگري نداريم! بد نيست بخشي از کتاب شهرام جوادي را بخوانيم: «حکايت جوان و پير دانا: يک روز جواني که از زندگي سر خورده شده بود ، تصميم گرفت در جستجوي خوشبختي ترک ديار کند. در همين راستا، يک کوله پشتي و يک دستگاه ام .پي .تيري پلير! با خود برداشت و راهي دور دست ها شد. رفت و رفت تا به کوهي رسيد، از کوه بالا رفت. در قله کوه پيرمردي با محاسن سفيد و ردايي بلند نشسته بود و پرندگان خشمگين (Angry Birds) بازي مي کرد. جوان رو به پير مرد کرد و گفت :«اي پير دانا! من در جستجوي خوشبختي ترک آشيانه خود کرده ام، مرا پندي ده و يا حقيقت خوشبختي را بر من عيان کن» پير دانا گفت: «حالا چرا مثل آدم حرف نمي زني؟! دوما من اسم دارم نام من خوان هوشنگ پرز است، بعدش هم من اينجا پند مفتي به کسي نمي دهم، نقد مي دهي يا کارت مي کشي…؟!»

1 (2) 1 (3) 1 (4) 1 (1)

کلبه کتاب