هر کاري که دوست داريد بکنيد، حرفتان به جايي نمي رسد!
هر کاري که دوست داريد بکنيد، حرفتان به جايي نمي رسد!

آنها اشتباهي وارد خانه شدند،همه چيز را به هم ريختند،به جاي عذر خواهي گفتند: هر کاري که دوست داريد بکنيد، حرفتان به جايي نمي رسد!! پنج شنبه 6 آذز ماه بعد از ظهر هنگام وارد شدن به منزل با صحنه جالبي روبرو شدم. چند نفر درشت اندام با تيپي خاص، جلو درب منزل همسايه مان […]

آنها اشتباهي وارد خانه شدند،همه چيز را به هم ريختند،به جاي عذر خواهي گفتند:

هر کاري که دوست داريد بکنيد، حرفتان به جايي نمي رسد!!

پنج شنبه 6 آذز ماه بعد از ظهر هنگام وارد شدن به منزل با صحنه جالبي روبرو شدم. چند نفر درشت اندام با تيپي خاص، جلو درب منزل همسايه مان ايستاده بودند. وقتي خانم همسايه در را باز کرد آقايان وارد منزل ايشان شدند. من هم نظاره گر رفتارشان بودم. وقتي رفتند ماجرا را از زبان همسايه جويا شدم.

” بنده ي خدا ترسان و لرزان گفت : مشغول تماشاي تلويزيون بودم که صداي زنگ حياط آمد، رفتم و در را باز کردم. چند مرد درشت هيکل فقط با پرسيدن نام صاحبخانه و بدون هماهنگي با اهل خانه، وارد حياط منزل شدند. جوياي نام و نشانشان شدم، که خود را مأمورين ……..معرفي کرده و برگه اي را به من نشان دادند که به گفته خودشان حکم ورود به منزل بود(البته من سواد خواندن و نوشتن ندارم). در آن لحظه از ترس زياد دست و پاي خودم را گم کرده بودم. پس از ورود به منزل شروع کردند به گشتن! به طوري که تمام وسايل طبقه اول را به هم ريختند و مدام پشت سر هم مي گفتند آن چهار نفر کجا هستند؟! پسرم را که در طبقه دوم در حال دوش گرفتن بود بدون پوشش ، به صورت توهين آميزي و با خشونت از حمام بيرون کشيدند و به دست هايش دست بند زدند. خدا را شکر که در آن لحظه دخترم در منزل حضور نداشت وگرنه معلوم نبود چه پيش مي آمد. پس از آن سعي در تماشاي عکس هاي آلبوم شخصيمان داشتند که با ممانعت پسرم از اين کار منصرف شدند. پسرم را مجبور کردند که تک تک وسايل را از قسمت هاي مختلف بيرون آورده و در وسط اتاق پهن کند. در آخر کار هم بدون اينکه چيزي دستگيرشان شود محل را ترک کردند.”

ساعتي از ماجرا که گذشت جريان را با نيروي انتظامي شهر دررود در ميان گذاشتيم، آن ها از اين ماجرا اظهار بي اطلاعي کردند! و در جواب گفتند هر ارگاني که براي اجراي حکم عمل مي کند بايد يک افسر نيروي انتظامي محل را با خود به همراه داشته باشد. نيروي انتظامي حتي از اين ماجرا کوچکترين اطلاعي نداشت چه برسد افسر با آن ها همراه کند. سپس با پي گيري و تماس هاي فرمانده نيروي انتظامي دررود با ارگان هاي مختلف ( فرماندهي اطلاعات نيروي انتظامي نيشابور، سپاه نيشابور، بسيج نيشابور و…) مشخص شد که آقايان…. اشتباهي وارد منزل کس ديگري شده اند و به دنبال چيز و کس و کسان ديگري مي گشته اند.

مسأله آخر اينکه اگر اشتباهي رخ داده است، مي شود قسمتي از اين اشتباه را با عذر خواهي جبران کرد نه اين که با توهين هاي بيشتري نفرت مردم را نسبت به خود و ارگان مربوطه بيشتر کرد. وقتي در محل نيروي انتظامي، اشتباه برادران …. را به يادشان آورده يم ،آن ها در پاسخ، بدون کوچکترين عذر خواهي و با لحن بسيار بد، در جواب گفتند هر کاري که دوست داريد بکنيد، حرفتان به جايي نمي رسد. الان که به اين قضيه مي انديشم مي بينم تنها حرف درستي که در آن روز شنيدم؛ همين بود و بس.قضاوت باشما؟؟؟

شهروند خبرنگار