زينب، پيامبر انقلاب کربلا
زينب، پيامبر انقلاب کربلا

آري در نتوانستن نيز بايستن هست. «انسان زنده» مسوول است نه فقط «انسان توانا» زينب، پيامبر انقلاب کربلا اربعين واژه‌اي است عربي که در متون ديني زياد به آن توجه شده ودر اين کلمه قداست وخصوصيتي وجود دارد که شبيه آندر ساير ارقام و اعداد وجود ندارد. سن رسول گرامي اسلام (ص) در هنگام مبعوث […]

آري در نتوانستن نيز بايستن هست.

«انسان زنده» مسوول است نه فقط

«انسان توانا»

زينب، پيامبر انقلاب کربلا

اربعين واژه‌اي است عربي که در متون ديني زياد به آن توجه شده ودر اين کلمه قداست وخصوصيتي وجود دارد که شبيه آندر ساير ارقام و اعداد وجود ندارد.

سن رسول گرامي اسلام (ص) در هنگام مبعوث شدن، چهل سال بوده،عدد چهل در سن انسان ها نشانه بلوغ فکري است. براساس آيات قرآن،ميقات‌ حضرت موسي (ع) با پروردگارش در طي چهل روز حاصل‌شده است و مواردي چون: عبادت چهل روزه حضرت آدم برکوه صفا،دعاي قوم بني اسرائيل به مدت چهل شبانه روز براي استجابت دعا، چهل روزاخلاص مومن و جاري شدن درهاي حکمت از قلب به زبانش و موارد فراوان ديگر… همه نشان بر وجود تقدس در اين کلمه و عددمي باشد.

اما ازبين رويدادهاي بسياري که درخصوص اربعين سالار شهيدان ، حضرت امام حسين (ع) نقل گرديده،اعتبار اين روز بيشتر به مناسبت مراجعت اسراي کربلا از شام به مدينه، چهل روز پس از شهادت آن حضرت ونيز مشرف شدن جابربن عبدالله انصاري صحابي پيامبر اکرم (ص) به زيارت قبر امام حسين (ع) بوده است.

درطول تاريخ اسلام، نويسندگان، محققان و مورخان بسياري به بازتاب حماسه حسيني از زواياي مختلف پرداخته اند اما اين حماسه در روحيه دکترعلي شريعتي بسيار گسترده، پرشور و عميق است و دکتر درهمه آثار، کتب، مقالات و سخنراني هاي خود با يک احساس شورانگيز که ناشي از روح حماسي اوست به اين حادثه بزرگ تاريخ پرداخته است.

و به راستي نمي توان از کربلاي حسين (ع) گفت و در آن از رسالت و حماسه ي بزرگ زينب(س) ياد نکرد که درواقع تکميل حماسه بزرگ امام حسين (ع) با پيام رساني حضرت زينب (س) صورت گرفته است. دکتر اين رسالت بزرگ را چنين بيان مي کند:

رسالت پيام ازعصرعاشورا آغاز مى ‏شود. رسالتي بر دوش‌هاى ظريف يك زن، زنى كه مردانگى در ركاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زينب دشوارتر و سنگين‏تر از رسالت برادرش. آنهايى كه گستاخى آن را دارند كه مرگ خويش را انتخاب كنند، تنها به يك انتخاب بزرگ دست زده‏اند؛ اما كار آنها كه از آن پس زنده مى‏مانند، دشوار است و سنگين. و زينب مانده است، كاروان اسيران در پى‏اش، و صف‌هاى دشمن تا افق در پيش راهش، و رسالت رساندن پيام برادر بر دوشش. بدون شك حضور حضرت زينب (ع) در كربلا به عنوان پيام رسان شهيدان، حياتى ‏ترين عنصر در ماندگارى «حماسه حسينى» است. اگر زينب نبود، كربلا و حماسه درخشان حسينى اسير حصار زمان خود گرديده و توان خروج از آن منطقه ي جغرافيايي را نمي يافت.حضرت زينب ‏(س) خود سرود حماسه ‏اى بود كه درخشيد و حماسه عظيم كربلا را در رگ هاي تاريخ بشريت جارى ساخت.

باتوجه به اينکه در آستانه اربعين حسيني قرار داريم، بخش هايي از نجواي دردمندانه دکترعلي شريعتي را خطاب به پيامبر کربلاي حسيني مرور مي کنيم:

اي زينب، اي زبان علي در کام، اي رسالت حسين بر دوش،اي که از کربلا مي‌آيي، و پيام شهيدان را، در ميان هياهوي هميشگي قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاريخ مي‌رساني،زينب! با ما سخن بگو.مگو بر شما چه گذشت، مگو در آن صحراي سرخ چه ديدي، مگو جنايت آنجا تا به کجا رسيد، مگو خداوند، آن روز، عزيزترين و پر شکوه‌ترين ارزشها و عظمت‌هايي را که آفريده است، يکجا، در ساحل فرات، و بر روي ريگ‌زارهاي تفتيده بيابان تف، چگونه به نمايش درآورد، و بر فرشتگانش عرضه کرد،تا بدانند که چرا ميبايست بر آدم سجده مي‌کردند!آري زينب، مگو که در آن جا بر شما چه رفت، مگو که دشمنان‌تان چه کردند، و دوستانتان چه کردند؟ آري اي پيامبر انقلاب حسين،مامي‌دانيم،ما همه را شنيده‌ايم، تو پيام کربلا را، پيام شهيدان را به درستي گذارده‌اي،اما بگو، اي خواهر، بگو که ما چه کنيم!؟لحظه‌اي بنگر که ما چه مي‌کشيم! دمي به ما گوش کن تا مصائب خويش را با تو باز گوييم،با تو اي خواهر مهربان! اين تو هستي که بايد بر ما بگريي،اي رسول امين برادر، که از کربلا مي‌آيي و در طول تاريخ، بر همه نسل‌ها مي‌گذري و پيام شهيدان را مي‌رساني.

اي زينباي زبان علي در کام! اي زن ! اي که مردانگي،دررکاب تو، جوانمردي آموخت؛زنان ملت ما اينان که نام تو،آتش و درد بر جانشان مي‌افکند به تو محتاجندبيش از همه وقت؛ «جهل» از يکسو به اسارت پنهان و ذلت تازه‌شان مي‌کشاند و از خويش و از تو بيگانه‌شان مي‌سازد، آنان را بر «استحمار کهنه و نو»، بر بندگي «سنتهاي پوسيده» و «دعوت‌هاي عفن»، برملعبه سازان «تعصب قديم» و «تفنن جديد» به نيروي فريادهائي که بر سر يک شهر- شهر قساوت و وحشت – مي‌کوبيدي، و پايه‌هاي يک قصر- قصر جنايت و قدرت را مي‌لرزاندي – بر آشوب،تا در خويش برآشوبند، و تار و پود اين پرده‌هاي عنکبوت فريب را بدرند، و تا در برابر اين طوفان برباد دهنده‌اي که وزيدن آغاز کرده است «ايستادن» را بياموزندو اين «ماشين هولناک» را که از آنها «بازيچه‌هاي جديدي» مي‌سازد،در هم بشکنند و خود رااز «حرم‌هاي اسارت قديم»و «بازارهاي بي‌حرمت جديد» به امامت تو نجات بخشند..