از دين حکومتي تا دين رحماني
از دين حکومتي تا دين رحماني

از دين حکومتي تا دين رحماني چراييِ رويگرداني مردم اروپا از دين حکومتي بخش اول در اين برگي از تاريخ جهان سعي داريم به صورت بسيار کوتاه به دلايل روي گرداني مردم اروپا طي قرون 12 تا 19 ميلادي از دين رسمي، که کليسا و روحانيت حاکم مبلغ آن بود را بررسي نماييم. در اواخر […]

از دين حکومتي تا دين رحماني

چراييِ رويگرداني مردم اروپا
از دين حکومتي

بخش اول

در اين برگي از تاريخ جهان سعي داريم به صورت بسيار کوتاه به دلايل روي گرداني مردم اروپا طي قرون 12 تا 19 ميلادي از دين رسمي، که کليسا و روحانيت حاکم مبلغ آن بود را بررسي نماييم. در اواخر قرن12 ميلادي که جنگ هاي صليبي (1298 1098م) در جريان بود و مقام عالي پاپ آن را «جنگ مقدس» ناميده بود پيروزي چنداني نصيب کليسا و مبلغان رسمي آن نشده بود.( پاپ و روحانيت رسمي کليسا به دليل اينکه خود را نمايندگان واقعي خدا در زمين قلمداد مي کردند و به مردم باورانده بودند چون حقيقت نزد ماست و خدا با ماست پس پيروزي نيز از آن ماست) لازم بود جلو سوال کنندگان در کشورهاي مختلف اروپايي گرفته شود: که اگر حق با روحانيت کليساست پس چرا پيروزي با آنها نيست؟ به همين دليل کليسا و مبلغان رسمي آن، براي مقابله با اين طرز تفکر و جلو گيري از بوجود آمدن تفکرات جديد به دو راه روي آوردند:

1 ايجاد مفاهيم نارسا در الهيات مسيحي و توجيهات جديد براي ادامه سلطه خود بر مردم

2 ايجاد دستگاه تفتيش افکار(انگيزيسيون) و خشونت هاي گسترده به فرمان کليسا و مبلغان رسمي آن

کليسا و مبلغان رسمي آن درقرون وسطي، معتقد بودند که برداشت هاي آنان از متون مقدس و تاويل هاي رسمي و حکومتي از الهيات در رديف اصول مذهبي دين قرار دارد و هر گونه مخالفت با آن درحکم ارتداد مي باشد و حاضر نبودند صرفا به ظهور ارتداد اکتفا کنند و هر کس را ثابت مي شد مرتد است، از جامعه طرد مي نمودند، اربابان کليسادراين دوره با ايجادنوعي رژيم پليسي خشن در جستجوي عقايد و مافي الضمير افراد بودند و با لطايف الحيل کوشش مي کردند کوچکترين نشانه اي از مخالفت با عقايد مذهبي رسمي در فردي يا جمعي را پيدا کنند و با خشونتي وصف ناشدني آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهند.

اين بود که انديشمندان، متفکران، دگر انديشان و آزاد انديشان جرات نداشتند بر خلاف آنچه کليسا و روحانيت رسمي آن را تبليغ مي کنند بينديشند؛ يعني مجبور بودند آنچنان بينديشند که مقام عالي پاپ ،کليسا و مبلغان رسمي آن مي انديشند اين فشار شديد بر انديشه ها بالطبع عکس العمل بسيار بدي نسبت به دين و مذهب بطور کلي ايجاد کرد. به فرمان مقام عالي پاپ و کليسا محاکمي به نام «انگيريسيون» يا «تفتيش عقايد» ( شما بخوانيد بازجويي افکار) بوجود آورند که نام اين محاکم از وظيفه اي که بر عهده ي آنها گذاشته شده بود حکايت مي کند.

ويل دورانت مي نويسد:

«… محکمه ي تفتيش عقايد، قوانين و آيين دادرسي، خاص خود داشت. بيش از آنکه ديوان محاکمات آن در شهري تشکيل شود، از فراز منابر کليساها فرمان ايمان (آنطور که روحانيت رسمي کليسا صلاح ميداند)را به گوش مردم مي رساندند و از مردم مي خواستند که هر کدام ، از ملحد، بي دين، بدعتگذار، آزاد انديش و دگر انديش سراغي دارند به سمع اعضاي محکمه ي تفتيش عقايد برسانند. آنها را به خبر چيني، به متهم ساختن همسايگان، دوستان و خويشاوندان تحريض و تشويق مي کردند… به خبرچينان قول راز پوشي کامل و حمايت داده مي شد و آن کس که ملحد،دگرانديش و متفکري را مي شناخت و رسوا نمي ساخت يا در خانه خويش پنهان مي داشت، به لعن و تکفير و نفرين گرفتار مي گشت… طرق شکنجه در جاها و زمانهاي مختلف، متفاوت بوده گاه ميشد که دست متهم را به پشتش مي بستند و سپس آنها را به دار مي آويختند. ممکن بود که او را چنانکه نتواند حرکت کند و تکاني خورد در گلويش آب بچکانند که به خفگي افتد. ممکن بود که طنابي چند بر اطراف بازوان و ساقهايش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت هاي تنش فرو رود و به استخوان برسد.»

ويل دورانت در جاي ديگر گزارش مي دهد که: «… شمار قربانيان از سال 1480م. تا سال1488م. (يعني در مدت8 سال) بالغ بر 8800تن زنده در آتش سوخته و 96494 تن محکوم به مجازات هاي ديگر، و از سال 1480م. تا 1808م. بالغ بر 31912 تن زنده در آتش سوخته و 291450 تن محکوم به مجازات هاي سنگين تخمين زده شده است.»

براي مجازات مردم و اهل فکر همين کافي بود که يکي از آموزه هاي رسمي کليسا و مقام عالي پاپ را مورد شک قرار دهند( مواردي مانند تشکيک در عدم شفا بخشي آرامگاه قديسان، عمل نکردن به دعاها و اذکار روزانه، عدم توانايي مقامات و مبلغان رسمي در آمرزش نامه ها براي بخشش مردگان و رهايي آنان از دوزخ، عدم اعتقاد به ظهور مجدد منجي مسيحيت، عدم پرداخت عشريه به روحانيت رسمي و مقامات کليسا و اعتقاد نداشتن به آن، عدم اعتقاد به تاويل و تفسير رسمي کتاب مقدس از جانب پاپ و روحانيت و مبلغان رسمي کليسا ، عدم اعتقاد به وحي بودن کتاب مقدس و اينکه اين متن حاصل تفکر مسيح پيامبر است و …) تا به سخت ترين وجه ممکن مورد ملاطفت! ديني اصحاب کليسا واقع شوند. اگر کسي به ثروت و قدرت کليسا و روحانيت رسمي و مقام هايي که آنان در اختيار داشتند نيز انتقادي وارد مي کرد بايد جواب گوي بازجويان، مفتشان، دين بانان و کاسبان دين مي بود تا مبادا خللي بر ديواره ي خشک و بسته ي کليسا و مبلغان آن ايجاد شود. همه بايد از فرمان هاي پاپ پيروي و تقليد کرده تا به سعادت رسيده و راهي بهشت شوند.

يکي ديگر از راههاي مقابله ي کليسا با آزاد انديشان و دگرانديشان، متهم کردن آنان به جادوگري بود و اينکه اين افراد به دليل اعتقاد نداشتن به آموزه هاي رسمي کليسا با ارواح خبيث و شيطان در ارتباطند پس شکنجه و قتل آنان واجب است؛ در اين زمينه حتي کتابي بنام «چکش ساحران» تاليف شده بود که دستورالعملي براي راهنمايي بازرسان عقايد بود و جزئيات طرز کشف و محکوم کردن و به مجازات رساندن به اصطلاح« ساحران و جادوگران» در آن ديده مي شد.

جرج سارتون مي نويسد:«… نيکولارمي بازپرس عقيده ي شهر لورن نهصد نفر را ظرف مدت 15 سال (1575م 1950) زنده در آتش سوزاند. وي مرد باوجداني بود! و در آخر عمر از آن جهت که از کشتن چند کودک چشم پوشيده بود، احساس گناه مي کرد و بيان مي داشت : مگر کسي حق دارد از کشتن بچه افعي خودداري کند؟!».

Javadhoseini2009@gmail.com

منابع:

تاريخ تمدن ويل دورانت

علل گرايش به مادي گري مرتضي مطهري

تاريخ علم يا شش بال علم جرج سارتون

سید جواد حسینی