گفتگوی خیام نامه با یحیی مرادی شاهد ماجرا و همراه نزدیک تختی. ایشان در یک عروسی با همسرش شهلا توکلی آشنا شد که این آشنایی علیرغم مخالفت خانواده ی تختی به ازدواج منجر شد .خانواده تختی یک خانواده ی متدین و مذهبی بود،اما از آن طرف خانواده ی همسرش فرهنگ دیگری داشت! غلامرضا تختی ملقب […]
گفتگوی خیام نامه با یحیی مرادی شاهد ماجرا و همراه نزدیک تختی.
ایشان در یک عروسی با همسرش شهلا توکلی آشنا شد که این آشنایی علیرغم مخالفت خانواده ی تختی به ازدواج منجر شد .خانواده تختی یک خانواده ی متدین و مذهبی بود،اما از آن طرف خانواده ی همسرش فرهنگ دیگری داشت!
غلامرضا تختی ملقب به جهان پهلوان، یکی از قهرمان ملی، فعالان سیاسی و از اعضای شورای مرکزی جبهه ی ملی ایران بوده است .تختی در المپیک 1956 ملبورن به همراهی امامعلی حبیبی نخستین مدال های تاریخ ورزش ایران را کسب کردند .تصویر تختی به همراه دو تن دیگر از کشتی گیران کشورمان درتالارافتخارات فیلا ثبت است . تختی بارها به ساواک احضار شد و ظاهرا حکومت وقت از شهرت تختی بیمناک بود، لذا برخی شکست های دوران آخرکشتی اورا با این احضارها مرتبط می دانند .
جهان پهلوان هنگام درگذشت محمد مصدق در تاریخ 14 اسفند سال 1345به تهدید ماموران مبنی برخودداری ازسفربه احمد آباد گوش فرا نداد و به افسران می گفت مرا دستگیر کنید .
گفتگوی این شماره ی ما با یکی از نزدیکان تختی انجام شده است. جناب یحیی مرادی بیستونی که مدت زیادی در دفتر ایشان (تا هنگام مرگ پهلوان )مشغول به کار بوده است. نقل خاطرات وی برای ما حتما شنیدنی است .
لطفا از چگونگی آشنایی خودتان با جهان پهلوان بگویید؟
من از سن هفت سالگی با غلامرضا تختی آشنا بوده ام .خانه ی ما در کوچه ی شفق واقع در خانی آباد تهران بود و خانواده ی تختی هم درهمسایگی ما زندگی می کردند . پدر ایشان را عمو رجب و مادرش را حاج خانم صدا می زدیم . ایشان به همراهی دو برادر و سه خواهردرآن محله زندگی می کرد .خانوده ی تختی خانوده ایی متدین و ازمومنین محل بودند.
اولین آشنایی و خوش و بش من با تختی در سن چهارده سالگی اتفاق افتاد یک شب که با دوستان سر کوچه ایستاده بودیم غلامرضا که حدود نوزده سالش بود وارد شد و پس از احوالپرسی ازما پرسید :اینجا چکار می کنید؟ وما جواب دادیم از بیکاری اینجا ایستاده ایم .ضمن صحبت من از فرصت استفاده کرده و پرسیدم به نظر پهلوان من به درد چه ورزشی می خورم و ایشان با نگاهی به جثه ی ضعیفم گفت تو به درد کشتی نمی خوری اما می توانی ورزش باستانی را دنبال کنید .
عکس العمل شما چه بود ؟
من به ایشان گفتم : به دلیل سن کم اجازه ی ورود به گود زورخانه را به من نمی دهند و پهلوان با مهربانی گفت: من سفارش تورا به مرشد می کنم .فردای آن روز درمعیت ایشان به زورخانه ی گردان رفتیم .مرشد پس از ورود تختی و نواختن زنگ زورخانه و ادای احترام کارش را ادامه داد .پهلوان ضمن معرفی من به شادروان محمود طهماسبی (مرشد) از او درخواست کرد که به من اجازه ی وارد شدن به گود زورخانه را بدهد واین شد که من ورزش باستان را شروع کردم .
شما از چه سالی ساکن تهران و محله ی خانی آباد شدید؟
من متولد سال 1324 دربیستون کرمانشاه هستم .بعد از تولد و پس از فوت پدرم با مادر راهی تهران شدیم و تا دو سال بعد از انقلاب هم ساکن کوچه ی شفق ( خانی آباد) بودیم . پس ازانقلاب هم به دلیل اینکه همسرم سبزواری بود به نیشابور مهاجرت کرده و در خیابان دارایی ساکن شدیم .من در آن زمان لوازم خانگی دربازار قدیمی نیشابور توزیع می کردم .
ازچه زمانی مسئول دفتر جهان پهلوان شدید؟
از سن نوجوانی و 14 سالگی تختی کلید دفترش را به من داد و گفت اینجا مشغول باش که از ایستادن سرکوچه بهتر است . مدتی بعد من رسما میرزا بنویس پهلوان شدم .روزانه پنج قران مزد می گرفتم و هر روز هم یک روزنامه ی کیهان برای ایشان می خریدم و روز بعد آن را مطالعه می کرد و ضمنا به امور مردم و دفتر رسیدگی می کرد .
بعد از مدتی ایشان مرا به برادرش (مهدی)معرفی کرد که در کار ساخت یک نوع صابون بود از آن پس من ضمن کاردر دفتر کمک مهدی هم بودم و این کاررا تا یکسال پس از مرگ تختی هم ادامه دادم .
ضمنا خاطره ی دیگری که به یادم است این است که یکسال شب عید جوانی به تختی مراجعه کرد و تقاضای کمک کرد و ایشان همان سال کت و شلوارعید خود را با مقداری کمک نقدی به جوان مورد نظر هدیه داد.
در جریان زلزله ی بوئین زهرا پهلوان چکار کرد ؟
تختی بعد از زلزله منتظر اقدام مسئولین نماند و خودش با یک گونی شروع به جمع آوری پول نقد کرد. ایشان از خیابان لاله زار و استانبول توانست پول زیادی جمع آوری کند که این کمک هارا برای مردم منطقه فرستاد .ضمنا تعدای از پهلوان ها هم ایشان را دراین کار نیک همراهی می کردند .
بعد از این دوران و سپری شدن زمان ایشان در یک عروسی با همسرش شهلا توکلی آشنا شد که این آشنایی علیرغم مخالفت خانواده ی تختی به ازدواج منجر شد .خانواده تختی یک خانواده ی متدین و مذهبی بود و حتی یکی از خواهرانش قرآن آموزش می داد اما از آن طرف خانواده ی همسرش فرهنگ دیگری داشت .لذا این ازدواج به سر انجامی خوشی نرسید .
و پایان کار تختی چه شد ؟
جهان پهلوان پاتوقی در یک گلفروشی واقع در چهارراه انقلاب (پهلوی) داشت که بیشتر اوقات درآنجا بود .ایشان یک روز درمیان به خانی آباد می آمد و کارهای مردم را در دفتر انجام می داد .یادم هست که جوانان زیادی برای کار مراجعه می کردند و تختی آنها را به راه آهن و شرکت نفت و حتی دوستان و آشنایان معرفی می کرد و مردم خانی آباد بسیار به ایشان احترام می گذاشتند و اورا دوست داشتند .
روز حادثه(هفده دی 1346)من طبق معمول برای صرف صبحانه به دفتر مراجعه کردم ناگهان تلفن زنگ زد و شخصی از پشت تلفن پرسید دفتر تختی است ؟ و من در جواب گفتم بلی و ایشان ادامه داد: متاسفانه تختی درهتل آتلانتیک خودکشی کرده است و دارند پیکر ایشان را به پزشکی قانونی می برند .من دچار حالت شوک شدم و ظرف غذا از دستم افتاد و مهدی برادر تختی هم پس از شنیدن خبر به سر و صورت خود می زد. این خبر به سرعت در منطقه پیچید و مردم زیادی جمع شدند و همگی به سوی محل پزشکی قانونی واقع در چهار راه گلوبندک راهی شدند . من با دیدن جنازه که سالم بود و تنها صورتش کمی تغییر کرده بود دوباره دچارشوک شدم. در این اثنا و با حال نزار پیکر قهرمان را برای دفن و اجرای مراسم به گورستان ابن بابویه و آرامگاه شمشیری انتقال دادیم .انبوه مردم تا میدان شوش مارا همراهی کردند و این وداع تلخ با قهرمان ملی برای من و مردم غیر قابل باور بودو هیچگاه از خاطرم محو نمی شود .
برخی هنوزهم معتقدند که درمرگ تختی حکومت نقش داشته است نظرشما چیست ؟
ما پس از مراسم کفن و دفن به خانه ی برادر تختی واقع در پشت مسجد سپهسالار برگشتیم. تلفنی از دربار شد و گفتند که شاه پشت خط است و لذا مادر تختی با شاه صحبت کرد و من می شنیدم که ایشان می گفت: پسر مرا اختلاف با همسرش کشت .من هم معتقدم تختی از نظر روحی بسیار ضربه خورده بود و از نظرعاطفی به بن بست رسیده بود لذا نظرمن خودکشی است .
و سخن پایانی
بنده حدود شصت سال است که در ورزش باستانی فعالیت داشته ام و ضمنا به کارهای خیریه هم اشتغال دارم سوال من از مردم این است که اگر به تختی علاقمندید و می خواهید راه او را ادامه دهید این کار آسان است فقط از خودتان سوال کنید تا کنون چند بار گرسنه ای را سیرو یا چند بار دست افتاده و پا برهنه ای را گرفته اید ؟