نیشابور، شهر «قَلَمدان هاي مُرَصَّع»
نیشابور، شهر «قَلَمدان هاي مُرَصَّع»

نگاهي اجمالي به نيشابور و تاريخ پرفراز و نشيب آن نيشابور، پيش از آنکه در ايلغار مغول آسيب فراوان ببيند و از رونق بيفتد، شهري بزرگ و پرجمعيت بود. حاکم نيشابوري در «تاريخ نيشابور»، ساخت اين شهر را به «انوش بن شيث بن آدم» نسبت داده است؛ هرچند اين ادعا کمي مبالغه آميز به نظر […]

نگاهي اجمالي به نيشابور و تاريخ پرفراز و نشيب آن

نيشابور، پيش از آنکه در ايلغار مغول آسيب فراوان ببيند و از رونق بيفتد، شهري بزرگ و پرجمعيت بود. حاکم نيشابوري در «تاريخ نيشابور»، ساخت اين شهر را به «انوش بن شيث بن آدم» نسبت داده است؛ هرچند اين ادعا کمي مبالغه آميز به نظر مي آيد، اما در شکوه و عظمت نيشابور، در دوران پيش از اسلام و دست کم در سده هاي نخست اسلامي، ترديدي نيست. «رِيوَند» که نام آن در اوستا به صورت «رِئْوَنت» ضبط شده است، بخشي از نيشابور باستاني بود. «ريوند» محل يکي از سه آتشکده معروف ايران عصر ساساني محسوب مي شد. بعدها به اين مکان، نام «اَبَرْ شهر» دادند که خود نشان از شکوه و عظمت نيشابور در دوره هاي کهن تاريخي دارد. در نخستين سال هاي تسلط ساسانيان بر ايران، در عهد شاپوريکم، فرزند اردشيربابکان، «ابرشهر» به فرمان وي بازسازي شد و شکل و حالتي نوين به خود گرفت. از آن پس، «ريوند» يا «ابرشهر» را «نيوشاپور» ناميدند و بعدها، اين نام به «نيشابور» تغيير کرد.
    اين شهر به دليل قرار داشتن در مسير جاده ابريشم، بتدريج يکي از مراکز مهم تجاري خراسان و بلکه ايران شد؛ صنايع ظريفه و سفالگري در آن رايج شد و کوزه ها و ظرف هاي توليد شده در آن، با ري و جرجان برابري مي کرد. در آن زمان، حاکم نيشابور، «کنارنگ» ناميده مي شد؛ البته اين عنواني بود که بسياري از حاکمان شهرهاي بزرگ در خراسان، يدک مي کشيدند. به اين ترتيب، شهرنشيني به صورت کامل، در اواسط عصر ساساني، در نيشابور نهادينه شد. در برخي تواريخ آمده است که وقتي قباد ساساني، از بيم برادرش «جاماسب»، به «اَبَرشهر» گريخت، با دختر يکي از بزرگان اين شهر ازدواج کرد و حاصل اين وصلت، «خسرو انوشيروان» بود.«بهرام چوبين»، سردار نامي عهد ساساني نيز، پس از خروج بر خسروپرويز، در «اَبَرشهر» به نام خود سکه زد و اين نشان مي دهد که جايگاه نيشابور، بويژه در نيمه دوم دوره ساساني، جايگاهي ممتاز و در خور تامل و توجه بوده است.
    
    نيشابور در دوره اسلامي
    درباره زمان فتح نيشابور توسط اعراب مسلمان، اختلاف است. برخي آن را به دوره خليفه دوم و تعدادي نيز، فتح را در دوره خليفه سوم مي دانند. ظاهراً نيشابور بدون جنگ فتح شد. شهر با تسليم بدون جنگ در برابر مسلمانان، گذشته پرشکوه خود را به آينده پررونقش پيوند زد. قرار داشتن شهر بر مسير جاده ابريشم، چنان که پيش تر نيز اشاره کرديم، نيشابور را به ميعادگاه تاجران و سوداگراني تبديل کرد که در سَر، آرزوي تجارت «مُشک خُتَن» و «ابريشم چيني» داشتند. با اين حال، تجارت تنها دليل رونق نيشابور نبود. نيشابوريان ميزبان جمع زيادي از اکابر و علماي بنام جهان اسلام بودند و خود نيز، در فراگيري علوم اسلامي، اهتمامي تمام داشتند؛ تا جايي که آورده اند وقتي امام رضا(ع) در مسير سفر به «مَرْو» وارد نيشابور شد، جمعي بالغ بر 20 هزار نفر، «قَلَمدان» به دست، به کتابت حديثي پرداختند که آن حضرت از اجداد طاهرينش نقل فرمود و امروزه ما آن را با نام «حديث سلسله الذهب» مي شناسيم. «شهر قلمدان هاي مُرَصَّع» صفتي است که به همين مناسبت، به شهر نيشابور داده اند؛ شهري که ظاهراً در زمان نقل و کتابت حديث معروف، در اوج اعتلا و رونق قرار داشت؛ چراکه مدتي بعد، پس از شهادت امام رضا(ع) و انتقال پايتخت عباسيان از مَرْو به بغداد، از سوي «طاهر بن حسين»، سردار معروف مامون و حاکم وقت خراسان، به پايتختي برگزيده شد.
    
    نخستين پايتخت ايران اسلامي
    به اين ترتيب، نيشابور در سال 209 هجري شمسي، از سوي نخستين دودمان ايراني که پس از ورود اسلام به ايران، قدرت را در دست گرفته بود، به پايتختي برگزيده شد. به اين ترتيب، شوکت و اهميت شهر، دو چندان شد. در دوره طاهريان، بناهاي مُعْظَم فراواني در نيشابور ساخته شد. کاخ معروف «شادياخ» حاصل ساخت و ساز همين دوره است؛ محل زندگي حاکم نيشابور که بعدها، نام محله اي اعيان نشين در شهر شد و در يورش مغولان به شهر، ويران شد و بقاياي آن هم در زلزله سال 1281، کاملاً از بين رفت. در اين دوره تاريخي که تا پايان دوره سلجوقي ادامه داشت، نيشابور انديشمندان بسياري را به جهان تقديم کرد که سرآمد آنها، حکيم عمرخيام نيشابوري بود.
    
    آغاز افول
    پس از غلبه «يعقوب ليث» بر طاهريان و برانداختن حکومت آنها، نيشابور با وجود از دست دادن موقعيت پايتختي، رونق و اهميت خود را حفظ کرد. به همين دليل بود که بسياري از حکومت هاي محلي، سوداي استيلا بر آن را داشتند. با اين حال، پس از تصرف نيشابور به وسيله «غزنويان» و در سايه سياست هاي مذهبي خاص آنها، درگيري هاي مذهبي در شهر بالا گرفت و همين درگيري ها، يکي از عوامل اصلي از رونق افتادن تجارت و فرهنگ شهر بود. در اين ميان، سياستمداران و حکام، با حمايت از يک گروه عليه گروه ديگر، مقاصد خود را دنبال مي کردند. از سوي ديگر، قرار گرفتن نيشابور در نقطه تلاقي مدعيان حاکميت، باعث شد که شهر، طي دو قرن منتهي به اشغال مغولان، بارها دست به دست شود و اين خود، ضربه اي سنگين براي اقتصاد شهر کهن و تاريخي نيشابور بود. مقاومت نيشابوريان در برابر فزون خواهي خوارزمشاهيان و بويژه سلطان محمد، باعث شد که در پي حمله آنها براي تصرف مجدد نيشابور، فرمان نابخردانه تخريب باروهاي اصلي شهر از سوي سلطان محمد صادر شود و اين، به معناي خلع سلاح شهر در برابر هجوم و يورش دشمنان بود. سلطان محمد خوارزمشاه، خيلي زود به اشتباه خود پي برد. با قتل بازرگانان مغول در شهر «اُترار» و آغاز هجوم چنگيز به ماوراءالنهر، خوارزمشاه به نيشابور گريخت و اين شهرِ بدون بارو را به پايتختي موقت برگزيد. «جويني» در «تاريخ جهانگشا» مي نويسد که سلطان محمد، سرگردان و پريشان وارد نيشابور شد و در خطبه نماز جمعه، با خواري و زبوني تمام، از تسليم يا فرار از مقابل مغولان سخن گفت:«کارِ اين مغولان بلايي آسماني است، هرکس چاره خويش کند و برود يا تسليم شود.»
    
    پايداري نيشابوريان در برابر مغولان
    با نزديک شدن مغولان به مرزهاي «رُبع نيشابور»(مناطق تحت حاکميت حاکم اين شهر)، نيشابوريان ايستادگي در برابر دشمن غارتگر را بر تسليم زبونانه ترجيح دادند. مرزداري غيور، «تغاجار نويان»، داماد چنگيز و فرمانده سپاه را با تير و کمان هدف قرار داد و از پا درآورد و باعث هزيمت لشکر جرار مغول شد. اما چند روز بعد، خيل چند صدهزار نفري سپاه مغول، به پشت ديوارهاي شهر رسيد و با وجود مقاومت سه روزه نيشابوريان، ضعيف بودن باروها و کمي نفرات، باعث شکست آنها شد. مغولان که تعدادي از آنها تحت فرماندهي دختر شوهر مُرده چنگيز بودند، وارد شهر شدند و از کشته، پُشته ساختند. حتي گربه ها و سگ هاي شهر نيز از قتل و کشتار در امان نماند. 800 نفر از صنعتگران نيشابوري را به ماوراءالنهر فرستادند و سر بقيه را از بدنشان جدا کردند؛ حتي زنان و کودکان را.
    
    تلاش براي احياي عصر طلايي
    ويراني مغول، شکوه و عظمت نيشابور را به يک باره از بين برد. ايلخانان کوشيدند تا شهر را دوباره احيا کنند، اما ديگر آن چه بود، تکرار نشد. در سال 784 ه.ش،
    زلزله اي مهيب شهر را لرزاند و ضربه مهلک ديگري بر شهر وارد کرد. با تسلط تيمور و نوادگانش بر نيشابور، شهر به عرصه تاخت و تاز و درگيري هاي درون حکومتي مبدل شد.
    در سال 872 ه.ش، پهلواني به نام «علي بن بايزيد کرخي»، مسجد جامع شهر را دوباره بنا کرد؛ بنايي که امروزه، قديمي ترين بناي موجود شهر نيشابور محسوب مي شود و مي توان شکوه دوران از دست رفته را در آينه طاق هاي منظم و معماري مُعْظَم آن، مشاهده کرد. در دوره صفويه و پس از آنکه شاه عباس يکم، نيشابور و اراضي اطراف آن را از سيطره ازبکان شيباني خارج کرد، شهر دوباره روي رونق را به خود ديد. کاروانسراي شاه عباسي، کاروانسراي قدمگاه، بازار سرپوشيده، گرمابه گلشن، آرامگاه فضل، مسجد محمد محروق، مسجد و زيارتگاه قدمگاه، سراي زهدي و گرمابه کهنه بازار، يادگار ساخت و سازهاي دوره صفويه اند. با اين حال، شکوه و رونقي که در پرتو زمامداري صفويان آغازيدن گرفته بود، خيلي زود با هجوم افغان ها در بهار سال 1130 ه.ش به پايان رسيد.
«جيمز بيلي فريزر»، نقاش و سياح اسکاتلندي که سال ها بعد، در 1201 ه.ش، از نيشابور ديدن کرده و با مُعَمِّران اين شهر به گفت وگو نشسته است، در سفرنامه اش مي نويسد: «به شهادت کساني که آن رويداد را ديده اند و هنوز زنده اند، بلاهايي که از هجوم افغان ها بر سر ساکنان نيشابور آمد، دست کم از مصيبت هاي ناشي از هجوم مهاجمان تاتار نداشت. به گفته يکي از سالخورده ترين ساکنان نيشابور، هجوم احمدخان[دراني]، شهر را چنان ويران ساخت که در درون ديوار نيشابور، يک خانه مسکوني نماند و مدت ها اين نابساماني و دربدري ادامه داشت.»
    به اين ترتيب، رونق دوباره نيشابور نيز، به پايان رسيد. اين شهر کهن و باستاني، طي عمر طولاني خود، فراز و نشيب هاي فراواني ديده است و امروز، از پس قرن ها آسيب و ويراني، دوباره بر تارک ايران مي درخشد و جلوه هاي هنر و ادبيات خود را بر جهان عرضه مي کند.
    
    نيشابور دوره قاجاريه از نگاه هانري رنه دالماني
    هانري رنه دالماني، سياح فرانسوي در سال ۱۹۰۷ميلادي به ايران سفرکرد. او در سپتامبر ۱۹۰۷ وارد شهر نيشابور شد. آنچه در پي مي آيد توصيف او از اين شهر است: «اول شب، ما به نيشابور رسيديم. راننده براي راحتي خود از داخل شهر عبور نکرد و از بيرون حصار به طرف چاپارخانه راند. از قبرستان وسيعي عبور کرديم… به علاوه چاه هاي قنات هم در کنار راه ديده مي شد. شهر نيشابور که اکنون ظاهر خرابي دارد، در زمان هاي پيشين يکي از شهرهاي مهم و زيباي ايران بوده به طوري که آن را «گوهر درخشان» و «بهشت ايران» مي ناميدند. اينجا شهر هورمزد بوده است و همان شهري است که بنا بر افسانه يوناني، ديونيسوس (Dionysus) در آن تولد يافته است. مورخين قديمي، هر يک به نوبه خود، شرحي از آبادي و اهميت و زيبايي اين شهر به قلم آورده و آن را شهري نشاط انگيز و سحرآميز، معرفي کرده اند و نوشته اند که اساس اين شهر بر رقم ۱۲ و مضرب هاي آن قرار دارد. زيرا که: اولاً داراي ۱۲ معدن است. از قبيل فيروزه و مس و سرب و آنتيموان و آهن و نمک و مرمر و سنگ مخصوص که براي شست وشو به کار مي رود و… ثانياً ۱۲ رشته قنات دارد که از تپه ها و کوه هاي مجاور سرازير شده و شهر و اراضي اطراف آن را مشروب مي کند. ثالثاً داراي ۱۲۰۰ دهکده است. رابعاً ۱۲۰۰۰ نهر در اين ناحيه جاري هستند که از همين تعداد چشمه بيرون مي آيند.»
«نيشابور مرکب از دو لغت است که يکي ني يا نو و ديگري شاپور است و معروف است که شاپور اين شهر را در جاي نيزاري بنا کرده است. بنا بر قول ديگر، تهمورث پادشاه پيشدادي که نسل چهارم اعقاب نوح بوده، اين شهر را بنا کرده و اين نام مرکب از دو لغت نيک و شاپور (نيک شاپور) بوده است.»  

    پي نوشت: کتاب سفرنامه از خراسان تا بختياري، صص (ص658و660)، (ص660-661)
    
    
نویسنده: محمدجواد حقيقت ،روزنامه ايران، شماره 6632 ، 9/8/96

سوتیتر

قرار گرفتن نیشابور بر مسير جاده ابريشم، آن را به ميعادگاه تاجران و سوداگراني تبديل کرد که در سَر، آرزوي تجارت «مُشک خُتَن» و «ابريشم چيني» داشتند. تجارت تنها دليل رونق نيشابور نبود. نيشابوريان ميزبان جمع زيادي از اکابر و علماي بنام جهان اسلام بودند و خود نيز، در فراگيري علوم اسلامي، اهتمامي تمام داشتند؛ تا جايي که وقتي امام رضا(ع) در مسير سفر به «مَرْو» وارد نيشابور شد، جمعي بالغ بر 20 هزار نفر، «قَلَمدان» به دست، به کتابت حديثي پرداختند که آن حضرت از اجداد طاهرينش نقل فرمود .