اپيکور؛ فيلسوف شادکامي
اپيکور؛ فيلسوف شادکامي

اپيکور؛ فيلسوف شادکامي ( بخش نخست) اپيکور يا «ابيقور» فيلسوف يوناني در 341 پيش از ميلاد در ساموس واقع در درياي اژه زاده شد. پدر و مادرش از خانواده‌هاي فقير و بينواي اين شهر بودند. ولي اپيکور با اين همه در زادگاه خود به تحصيل مشغول گشت. در 12 سالگي شيفته فلسفه شد و در […]

اپيکور؛ فيلسوف شادکامي

( بخش نخست)

اپيکور يا «ابيقور» فيلسوف يوناني در 341 پيش از ميلاد در ساموس واقع در درياي اژه زاده شد. پدر و مادرش از خانواده‌هاي فقير و بينواي اين شهر بودند. ولي اپيکور با اين همه در زادگاه خود به تحصيل مشغول گشت.

در 12 سالگي شيفته فلسفه شد و در شهر تئوس نزد نوزيفانوس شاگردي کرد و با حکمت دموکريت آشنا شد. در 19 سالگي به آتن رفت و در آکادمي افلاطون به مدت يک سال به فراگرفتن فلسفه مشغول شد. پس از آن در شهرهاي کولوفن و موتيلنه به تدريس پرداخت. تا آن که خود مکتب «اپيکوريسم» يا طرفداران زيبايي و لذت را پايه ريزي کرد.

وي در آغاز تحت تاثير آموزه هاي دمکريت بود. در سال 310 پيش از ميلاد، در جزيره ي لسبوس مکتب خود را بنياد گذاشت و چهار سال پس از آن، در آتن به تدريس فلسفه مشغول شد. مدرسه ي او در باغي بود و به همين دليل اپيکوريان را «فيلسوفان باغ» نيز مي ناميدند. به محفل دوستان و هواداران اپيکور، زنان و بردگان نيز راه مي يافتند و مي توانستند در کلاس هاي درس وي شرکت کنند. شاگردانش او را به خاطر فروتني و مهرباني و فرزانگي، بسيار دوست مي داشتند.

اپيکور رانش اوليه ي انسان را، جستجوي لذت مي دانست که شاخص همه ي موجودات زنده است. به نظر وي اما برتري انسان نسبت به موجودات زنده ي ديگر در آن است که مي تواند با استفاده از ابزار فکري خود، عالي ترين لذت را براي زندگي خود تأمين کند. نه لذت حسي لحظه اي و گذرا را، بلکه مجموعه ي احساس خوشايندي که از چيرگي بر دردهاي جسمي و رهايي از مزاحمت ها و اختلال هاي رواني برخاسته است.

به عقيده ي اپيکور، اختلالاتي که تعادل رواني را به مخاطره مي اندازد و مانع نيکبختي انسان مي شود، بيم از خدايان و ترس از مرگ است. هر کس که مي خواهد سعادتمندانه زندگي کند، بايد بر ترس خود از خدايان و مرگ چيره گردد. بنابراين تمام معناي فلسفه ي نظري چيزى جز اين نيست که اين هدف در زندگي عملي مشخص فرد برآورده شود.

اپيکور بيم از مرگ را نيز بيهوده مي دانست. به عقيده ي اپيکور، روح نيز مانند کالبد، طبيعتي جسماني دارد و از اتم-ها ترکيب شده است. استعداد دريافت حسي، خصلتي تصادفي است که از پيوند گذراي اتم هاي روح و جسم به وجود آمده است. با مرگ، اين پيوند گسسته مي شود و از اين طريق توانايي دريافت حسي نيز از ميان مي رود. بنابراين اگر مرگ به معناي عدم کامل دريافت حسي باشد، يعني اينکه با عدم آگاهي و بي دردي همراه است، پس ارتباطي به ما ندارد.از همين رو اپيکور در نامه اي به شاگردش منويکويس مي نويسد: «به اين انديشه عادت کن که مرگ ارتباطي به ما ندارد. زيرا همه ي چيزهاي خوشايند و ناخوشايند مربوط به دريافت حسي است. اما مرگ به معني فقدان دريافت حسي است…مادامي که ما زنده ايم، مرگ حاضر نيست و به محض اينکه حاضر شد، ما ديگر وجود نداريم.»

با آموزه هاي اپيکور، فلسفه ي طبيعي غايت روشنگر خود را برمي آورد. فرد مي تواند به ياري آن خود را از ترس مرگ و بيم از اشباح برهاند. به اين ترتيب، ديگر هيچ مانعي بر سر راه کسب لذت وجود ندارد.

اما به عقيده ي اپيکور، فرزانه تسليم لذت لحظه اي نمي شود و به پيامدهاي واقعي جسمي و روحي آن مي انديشد. از همين رو در کنار لذت داوطلبانه، دردي را نيز برمي گزيند تا سپس بتواند به مرحله ي عالي تري از لذت دست يابد.

متافيزيک اپيکور

بنا بر اعتقاد او اجزاي پايه اي جهان اتمها يعني ذرات ريز و تجزيه ناپذيري هستند که در فضاي خلاء بين خود در حال حرکت هستند. اشياء مجموعة از اتم ها هستند که تمام خواص ماکروسکوپي آنها و اتفاقاتي که براي آنها مي افتد به بياني اتمي قابل توجيه است. فلسفه متافيزيک اپيکور که در واقع مقدمه اي براي اثبات وجود اتمها و خلأ مي باشد از دو نقطه زير شروع مي شود:

1- ما اجسام در حال حرکت را مشاهده مي کنيم.

2- چيزي از نيستي پا به هستي نمي گذارد.

اپيکور مورد اول را از تجربه اخذ مي کند .مورد دوم نيز اصلي معمولي و مورد قبول فلاسفه يونان باستان است. از نکته اول اپيکور بدين شکل استفاده مي کند که چون اجسام در حال حرکتي وجود دارند پس قاعدتا فضاي خالي نيز بايد موجود باشد که اجسام توانايي حرکت داشته باشند. اپيکور اين فضاي خالي را خلا مي نامد. استفاده اپيکور از مورد دوم هم به اين شرح است: اشيا و موادي که ما مي بينيم قابل تقسيم به اجزاي ريزتري هستند که خود اين اجزا و تکه ها هم به نوبه خود قابل تقسيم مي باشند. واين روند همچنان ادامه خواهد داشت.

به اعتقاد اپيکور اين روند نمي تواند تا بي نهايت باشد زيرا در اين صورت تکه ها و اجزا به عدم ميل خواهند کرد که اين موضوع بر خلاف اصل عدم امکان پديداري وجود از عدم است. پس مي توان نتيجه گرفت که ذراتي غير قابل تجزيه سازنده مواد و اشيا هستند. او با همين اصل، ازلي و ابدي بودن جهان را نيز نتيجه گيري مي کند.

(ادامه دارد)

نویسنده :دکتر مصطفی بلوکی