گفتاري از دکتر محمد مجتهد شبستري 10 اصل براي تحقق صلح پايدار جهاني تحقق صلح جهاني با شعار امکان پذير نيست. هر يک ازاين اصول ده گانه که تحقق يابد گامي به سوي صلح برداشته شده است. اين اصول چند سال پيش در نشستي در دانشگاهي در اتريش به بحث گذاشته شد و به تصويب […]
گفتاري از دکتر محمد مجتهد شبستري
10 اصل براي تحقق صلح پايدار جهاني
تحقق صلح جهاني با شعار امکان پذير نيست. هر يک ازاين اصول ده گانه که تحقق يابد گامي به سوي صلح برداشته شده است. اين اصول چند سال پيش در نشستي در دانشگاهي در اتريش به بحث گذاشته شد و به تصويب رسيد.
عصر ايران – به مناسبت روز 21 سپتامبر (برابر با سيام شهريور) ــ «روز جهاني صلح» ــ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي با همکاري نمايندگي سازمان ملل در ايران، همايش روز جهاني صلح را با حضور و سخنراني چهره هاي فرهنگي و حقوقي برگزار کرد.
يکي از سخنرانان، دکتر محمد مجتهد شبستري بود که 10 اصل را براي تحقق صلح پايدار جهاني برشمرد.
اين اصول عبارتند از:
اصل اول؛ عدالت
اصل دوم؛ رفع نابرابري و فقر و گرسنگي
اصل سوم؛ رد مطلق خشونت
اصل چهارم؛ به رسميت شناختن حرمت دروني و ذاتي همة اعضاي خانوادة بشري
اصل پنجم؛به رسميت شناختن بنيادهاي کثرتگرايي اجتماعي
اصل ششم؛ گفت و گو
اصل هفتم: آمادگي براي حل مسالمتآميز نزاعها و جلوگيري از نزاعهاي آتي
اصل هشتم؛تعليم و تربيت براساس ارزش هاي عالي انساني و ديني
اصل نهم؛ زنان در همة ساحت هاي زندگي انساني حقوق مساوي با مردان داشته باشند
اصل دهم؛ به رسميت شناختن حقوق اقليت ها
به گفته اين صاحب نظر و پژوهشگر اين اصول نتيجه نشست هايي است که چند سال پيش در يکي از دانشگاه هاي اتريش برگزار و در قطعنامه پاياني بر شمرده شد:
اصل اول؛ عدالت
صلح پايدار جهاني بدون عدالت و عدالت نيز بدون صلح پايدار جهاني قابل تحقق نيست. عدالت را نمي توان از صلح تفکيک کرد. نمي توان از گروهي يا جامعهاي يا ملتي خواست صلح را مراعات کند بدون آنکه در حق آنها عدالت مراعات شده باشد. همچنين نميشود درخواست کرد گروهي عدالت را رعايت کنند بدون آن که صلح به آنها عرضه شده باشد. بارزترين مثال در اين باره فلسطين است که مرتب از آنها صلح و پايبندي به صلح خواسته ميشود بي آن که عدالت در حق آنها مراعات شود. پس بدون عدالت صلح محقق نميشود و بدون صلح نيز عدالت تحقق پذير نيست.
اصل دوم؛ رفع نابرابري و فقر و گرسنگي
صلح پايدار جهاني در جهاني که نابرابري هاي اجتماعي و فقر و گرسنگي در آن وجود دارد محقق نميشود. نميشود نابرابري هاي فراوان در زمينههاي مالي، اقتصادي و ساير زمينهها وجود داشته باشد در عين حال در يک جامعهاي بگوييم شما با هم با صلح زندگي کنيد يا با آرامش زندگي کنيد. اين امکانپذير نيست. همچنين ممکن نيست در صحنه بينالمللي دولت ها و ملت هايي بسيار ثروت مند و در سطح بالايي از رفاه باشند و دولت ها و ملت هايي فقير، در عين حال باز از آنها خواسته شود شما با هم در کمال صلح و آرامش زندگي کنيد اين قابل تحقق نيست.
من چندي پيش کتابي ميخواندم درباره دموکراسي که تمام ايدهها و نظريهها در لزوم دموکراسي از آغاز تاريخ تا حالا را آورده بود. نظر يکي از فيلسوفان بسيار قديمي آنجا اين بود: انسان به طبع، حسود است. نميتواند ببيند سرنوشت سياسي او دست ديگري است. او از انواع و اقسام قدرتها بهرهمند است و مرتب قدرتش را به چشم ميکشد به نمايش ميگذارد و از اين قدرت انواع استفادهها را ميکند و اين هم در کناري بنشيند و با او ( صاحب قدرت) در صلح و صفا زندگي کند.
آن فيلسوف نوشته بود اگر دموکراسي نباشد حسدها انسان ها را در مقابل همديگر قرار خواهد داد. پس نابرابري در توزيع قدرت نيز مي تواند مانع صلح باشد.
اصل سوم؛ رد مطلق خشونت
صلح بدون رد مطلق خشونت قابل تحقق نيست ؛ نه خشونت مجاز و نه خشونت غيرمجاز!
در تعريف خشونت گفتهاند: «خشونت، اجراي مقاصد سياسي با تمسک به زور است در جايي که رسيدن به آن مقاصد سياسي از غير راه زور هم ممکن است.» مطلق خشونت منافات دارد با تحقق صلح در ميان انسانها، بدترين خشونت ها نيز ذخشونتي است که به نام دين و به نام خدا اعمال شود.
البته اجراي قانون و مجازات قانوني اعمال خشونت نيست . در تعريف خشونت آمده است که ضروري نباشد. مقاصد سياسي را از راه غيرخشونت آميزبايد تعقيب کرد.
اصل چهارم؛ به رسميت شناختن حرمت دروني و ذاتي همة اعضاي خانوادة بشري
بدون وجود يک سيستم حقوقي به عنوان تضمين کنندة حقوق بشر صلح پايدار جهاني تحقق پيدا نميکند.
حرمت دروني و ذاتي هر انسان را بايد به رسميت شناخت از اين حيث که انسان است بدون هيچ قيدي اعم اتز قيد ديني و نژادي.
کانت اين گزاره را به زيبايي فرموله کرده و مي گويد: انسان محترم است از آن نظر که انسان است با اين تحليل و استدلال که انسان يگانه موجودي است که امکان دسترسي به حقيقت را دارد.
حرمت انسان نيز به اين خاطر است که امکان يافتن حقيقت را دارد و اين حرمت از حرمت حقيقت نشأت ميگيرد.در نگاه کانت نمي توان بر اين عقيده بود که تنها کساني از انسانها هستند که ممکن است به حقيقت دست يابند. به باور کانت هر فرد انساني اين استعداد را دارد که حقيقت را پيدا کند و اين موجب حرمت ذاتي و دروني هر فرد انساني است. اين نکتهاي است که کمتر بدان توجه ميشود و دعواها و تقابلها از همين جاشروع ميشود.
اصل پنجم؛به رسميت شناختن بنيادهاي کثرتگرايي اجتماعي
يکي از خواص انسان بودن تکثر است. کثرتگرايي در همة زمينهها بايد به رسميت شناخته شود. در تفکر سياسي، در اعتقادات ديني در عادات، در آداب، در رسوم، در فرهنگ ها هيچ کس از اين موضع حرکت نکند که ميخواهم آن را تغيير دهم يا رد کنم. فقط آنچه را که خودم درست ميپندارم ميخواهم آن تحقق پيدا کند. اينها نبايد وجود نداشته باشد.
معمولاً اين جور تصور ميشود که کثرتگرايي ديني يعني تو آزادي دين خودت را داشته باشي ،من هم آزادم دين خودم را داشته باشم. آن شخص سوم هم آزاد است دين خودش را داشته باشد. آزادي ديني اما اين نيست. آزادي ديني اين است که من و شما به هر کسي حق مشارکت سياسي بدهيم در عين حفظ دين خودش . اما اگر بگوييم تو دين خودت را داشته باش ولي سرنوشت تکليف سياسي تو را من بايد معين کنم اين ديگر آزادي ديني نيست.
اصل ششم؛ گفت و گو
غالباً تصور ميشود گفتوگو براي اين است تا حقيقت را پيدا کنيم اين اشتباه است، اين چنين نيست به خصوص در صحنههاي سياسي در آنچه که در ارتباط با صلح پيدا ميکند معناي گفتوگو کاملاً چيز ديگري است و هدف گفتوگو کاملاً چيز ديگري است. ما يک مشت انسان هستيم داريم با هم زندگي ميکنيم در داخل يک کشور يا در صحنه بينالمللي و انواع و اقسام مشکلات و مسائل و اختلافات را داريم و هيچگاه هم زندگي انساني از مسايل و مشکلات خالي نيست و مدينة آرماني و شهر آرماني هم قابل تحقق نيست. و دنبال آن دويدن هم دنبال سراب دويدن است تا زندگي انساني هست همين مشکلات هست کم يا زياد.
نتيجه اين است که همة ما سعي کنيم از طريق گفتوگو، از طريق تشخيص مسئوليتها از طريق ارائة راهحلها اين مشکلات و مسايل دسته جمعي را حل بکنيم. گفت وگو براي اين و نه گفتوگو براي اين که به حقيقت برسيم.
اصل هفتم: آمادگي براي حل مسالمتآميز نزاعها و جلوگيري از نزاعهاي آتي
مقصود از حل نزاع اين است، كساني كه در كنار هم براي حل مشكلات مينشينند آمادگي داشته باشند به صورت صلحآميز و بهگونهاي كه نفع همه در آن باشد، مشكل را حل كنند، نه آنكه ببينند زور چه كسي بيشتر است.
اصل هشتم؛تعليم و تربيت براساس ارزش هاي عالي انساني و ديني
ما فکر ميکنيم تربيت بچه ها به اين است که ريشة سنت را در آنها محکم کنيم يا ريشة اعتقادات و تقليد از اوتوريته و تزريق سنت اما تربيت کردن يک بعدي، بنيان صلح را در هم ميريزد واختلاف ها را بالا ميبرد. زيرا تربيت کودک براي آينده است و آينده به گونهاي ديگر است. کودکان را بايد تربيت کرد براي اينکه بتوانند خودشان را با آينده سازگار کنند ودر آينده مشکلات و مسائلشان را حل کنند نه اينکه فقط از گذشته تبعيت بکنند. در فلسفة تعليم و تربيت اين نکتة بسيار مهمي است که ما با چه هدفي بچهها را تربيت ميکنيم.
گر قرار باشد انسان ها با صلح با هم زندگي کنند تربيت فرزندان بايد به اين منظور باشد که در آينده بتوانند خودشان روي پاي خودشان مسائل و مشکلات خودشان را حل کنند و با انسان هاي ديگر در آينده کنار بيايند.
اصل نهم؛ زنان در همة ساحت هاي زندگي انساني حقوق مساوي با مردان داشته باشند
مردسالاري باعث نزاع ها و کشمکشها و حساسيتهاي اين دو جنس نسبت به همديگر است. حالا بايد ديد در هر آئيني چه حکمهايي چه امرهايي و چه نهيهايي اين اصل را منهدم ميکند و مانع تحقق آن ميشود. آنها را بايد از پيشپا برداشت. حالا روش از پيش پا برداشتن آنها چيست چه به لحاظ فقهي و حقوقي چه هر راه ديگري آن مسئلة ديگري است ولي بايد اتفاق بيفتد . هر چه از مرد سالاري باقي مانده بايد از ميان برود.
اصل دهم؛ به رسميت شناختن حقوق اقليت ها
معمولاً تصور ميشود حفظ حقوق اقليتها يعني به آنها گفته شود شما هم حق حيات داريد! با ارزش هايي که داريد و با آداب و رسومي که داريد.
تحقق صلح جهاني با شعار امکان پذير نيست. هر يک ازاين اصول ده گانه که تحقق يابد گامي به سوي صلح برداشته شده و راهکار عملي اين است. هر چند چه بسا اصول ديگري را نيز بتوان افزود يا برخي را در هم ادغام کرد تا کوتاه تر شود.