تعهد چيست؟ منفعت کجاست؟
تعهد چيست؟ منفعت کجاست؟

تعهد چيست؟ منفعت کجاست؟ سکوت براي يک تئاتري حکم مرگ است! – ارسطو در برابر استادش افلاطون قيام مي کند، نمي جنگد، اما انديشه اش را به چالش مي کشد و در عين حال که حرمت استادش را پاس مي دارد، نظرياتش را هم بيان مي کند، نمي هراسد که فردا روز دشمن يا شاگرد […]

تعهد چيست؟ منفعت کجاست؟

سکوت براي يک تئاتري حکم مرگ است!

– ارسطو در برابر استادش افلاطون قيام مي کند، نمي جنگد، اما انديشه اش را به چالش مي کشد و در عين حال که حرمت استادش را پاس مي دارد، نظرياتش را هم بيان مي کند، نمي هراسد که فردا روز دشمن يا شاگرد ناباب و يا نمک خورده و نمکدان شکسته ناميده شود. بحث انديشه و تفکر، تعارف بر نمي دارد و بايد گفت و شنيد. اگر قرار بود همه يک جور ببينند و يک جور بينديشند که امروز بايستي ميراث خوار عرب و عجم و نياکانمان مي بوديم و.نعل به نعل کرده هاي آن ها را بلغور و نشخوار مي کرديم. تضارب آرا ء و انديشه است که دکارت و نيچه و امثالهم را پديد مي آورد و اگر نمي بود ديگري، آن يکي، حرفي و تضاربي براي عرضه نداشت.

تئاتر ايران هم نبايد از اين امر مستثني باشد. فرهنگ غرب، فرهنگ تضارب است و از همين روست که روز به روز انديشمندي و پيشرفت تئوريک در آن سوي مرزها رشد بيشتري دارد. اما در جهان شرق که متکي بر فرهنگ مصالحه، سکوت، دل به دست آوردن، رفاقت و… است، اجرا و متن چقدر سازنده و مفيد خواهد بود؟ پيش از آن که به فايده اش بينديشيم به تخريب ها و شکست هاي احتمالي اش مي انديشيم و از همين روست که بحث و گفتگو و مجادله ي نظري و تئوريک جايش را به سکوت، رفاقت و … مي دهد و در نهايت هيچ نظرگاه و صاحب نظري مستدل بروز نمي کند و ثبت نمي شود.

– فرهنگ گفتگو رخت بربسته و فرهنگ مونولوگ جايگزين آن شده است و متاسفانه هرگاه نظري هم براي گفت و گو و تضارب شکل گرفته، فقط ساز و دهل بوده و جانب دارانه شده و نتيجه نداده است. براي آن که نظرگاهي آکادميک شکل بگيرد، نياز است تا چالش شکل بگيرد و اگر چنين نشود همان خواهيم بود که هستيم. چرا کمتر يک بازيگر صاحب سبک يا کارگردان مولف و يا يک منتقد سراغ داريم؟ چرا وقتي از برشت و بروک نام مي بريم، اصول و تئوري خاصي در ذهنمان شکل مي گيرد؟ چون نظريات عيني و ذهني آن ها در مقام نقد و چالش واقع شده و نهراسيدند که در کنار شاگردانشان بنشينند و نظريات آن ها را هم جويا شوند و از منتقدان خود هراسي نداشته اند.

– تئاتري متعهد صاحب انديشه است و به هر حال نسبت به وضعيت موجودش، موضع گيري دارد. تعهد تئاتري ها اين است که در برابر يکديگر بحث و گفت و گو را شکل دهند و تصور واهي دشمني وزير آب زني و… را دور بياندازند و به فکر مسئله کردن تئاتر کشور باشند. تئاتري متعهد نسبت به هر اجرا و هر ضابطه و دستورالعمل و بخشنامه، واکنش دارد و به انديشه اي خاص مسلح است که بر اساس آن امور تئاتري اش را پي ريزي مي کند. سکوت براي يک تئاتري حکم مرگ است!

– تعهد يک تئاتري در موضع گيري اش خلاصه مي شود و اگر سکوت کند، خنثي باشد، با اوضاع خود را تطبيق دهد و يا از خواسته اش عدول کند و هم رنگ جماعت شود و …. اول به خود و هم کيشان و دوم به آيندگان خيانت کرده است.

هنرمند تئاتري هم در برابر خود و هم در برابر ديگران مسئول است. پس نبايد سکوت، عمل و درک و شايد هم انديشه ي مشترک او باشد چون هيچ هنرمندي مانند همديگر نمي انديشد و عمل نمي کند.

– همه مي نويسند، اجرا مي کنند، بازيگرند و… و هر کسي جهان خود را روايت مي کند، اما کمتر در رويکرد ، انتقاد ديگري را در پيش مي گيرند و چون داد وستد نظري و کلامي بين عوامل نمايش با گروه ديگر رخ نمي دهد، رشد حاصل نمي شود. انگاري که همه با هم موافق اند و خط هاي موازي در کنار يکديگر اما حقيقت چنين نيست.

بزرگترين خيانت را سازندگان جهان تک بعدي و منم سالاري به تئاتر کرده اند و بدتر از آن ها کساني هستند که فقط نگاه پرو پاگاندا دارند و راه را بر خود و ديگران و گروه اجرايي مدنظر مي بندند.