فروغ خراشادی اواخر سال 1394، فيلمي زير نام «ابد و يک روز» درخشيد.6 سيمرغ بلورين اصلي گرفت . دو سيمرغ بخش نگاه نو به دست آورد و يک سيمرغ هم به انتخاب تماشاگران ربود. آن هم از کف رقبايي که با فاصله، پشت سرش بودند. «ابد و يک روز» اولين ساخته ي بلند سعيد روستايي […]
فروغ خراشادی
اواخر سال 1394، فيلمي زير نام «ابد و يک روز» درخشيد.6 سيمرغ بلورين اصلي گرفت . دو سيمرغ بخش نگاه نو به دست آورد و يک سيمرغ هم به انتخاب تماشاگران ربود. آن هم از کف رقبايي که با فاصله، پشت سرش بودند. «ابد و يک روز» اولين ساخته ي بلند سعيد روستايي 26 ساله بود.
اين درام اجتماعي-انتقادي، حول نقش سميه ، يکي از دختران خانواده، شکل مي گيرد.
فيلم ما را به ميان قشر ضعيف و آسيب خورده ي جامعه مي برد؛ آن جا که انتخاب، برگزيدن بين چاه و چاله است، اما نتيجه ي آن، فقط سقوط در ميان تاريکي هاست.
فيلم نامه ي منسجم و پر از جزئيات رفتار و گفتگوهاي ميان افراد خانواده، هم گوياي شکنندگي روابط است، هم نمايانگر پيوند عميق عاطفي آنان! گويا در اين پارادوکس آشکار، طعنه اي تلخ نهفته است از واقعيات جامعه! از آن چه در زير لايه هاي اجتماع مي گذرد و خيلي ها از آن بي خبرند.
پيمان معادي به عنوان يک بازيگر بين المللي در کنار ديگراني چون نويد محمد زاده که تيپي متفاوت از کليشههاي معتادين ارائه کرد و پري ناز ايزد يار به نقش سميه، يکي از بهترين هايشان را به تصوير کشيده اند.
سميه که گويا تنها عضو بالغ و صد البته عاقل خانواده است، دارد تن به ازدواجي ناخواسته مي دهد چرا که در خانه اي مي زيد که کمر مردانش را اعتياد شکسته است، و قامت زنانش را جهل همان مردان !
او که نهاني دل در گرو ياري دارد، از سويي وجه المصالحه ي برادر بزرگش با طلبکار است و از سويي ديگر، زندگي زنان خانواده و برادر کوچک به او وابسته است؛ اگر بماند برادر بزرگ را باخته، اگر برود، خودش و همه را…
سميه اما سنگ زيرين آسياب است؛ به امور خانه مي رسد، مراقب مادر است، همراز خواهران، دايه ي دلسوز تر از مادر براي برادر کوچک و گوش به حرف آن دو برادر ديگر.
انگار خود را از ياد برده است، آرام و صبور اما سرگردان، تن به ازدواج مي دهد؛ ولي چون باهوش است، آنقدرها مي داند که براي نجات خانواده ، اول بايد خودش را برهاند حتي اگر به قيمت اسارت برادرش باشد.
او مي داند که اگر به همسري آن مرد افغان برود، محکوم ابد نيست، بلکه محکوم ابد و يک روز است. با لباس سفيد رفته و در پارچه ي سفيد، بايد باز گردد.
پس حتي براي يک روز هم صبر نمي کند، باز مي گردد تا قرعه ي محکوميت ابد به نام ديگري، شايد برادرش، بيفتد…