دررود در گذر تاريخ
دررود در گذر تاريخ

سيدحسن حسيني دانشجوي دکتراي تاريخدررود به دليل داشتن آب فراوان، زمين و شرايط مناسب طبيعي، يکي از نخستين سکونت گاه هاي آدمي در سرزمين نيشابور است. با کشف گورخمره اي در منطقة مسکوني جنوب اين شهر ثابت شد مردماني در دورة اشکانيان در اين مکان مي زيسته اند. درون اين خمره بقاياي اسکلت فرسودة جسدي […]

9سيدحسن حسيني

دانشجوي دکتراي تاريخدررود به دليل داشتن آب فراوان، زمين و شرايط مناسب طبيعي، يکي از نخستين سکونت گاه هاي آدمي در سرزمين نيشابور است. با کشف گورخمره اي در منطقة مسکوني جنوب اين شهر ثابت شد مردماني در دورة اشکانيان در اين مکان مي زيسته اند. درون اين خمره بقاياي اسکلت فرسودة جسدي قرار داشت که به شکل جنين دفن شده بود و اين شکل دفن مردگان از آداب اشکانيان است.

در قرون نخستين اسلامي آبادي دررود جزو ربع (بخش) بشفروش؛ يکي از بخش‎هاي چهارگانة نيشابور بزرگ بود، که به قول حاکم نيشابوري: «ناحية بزرگتر ولايت است و ديه‎هاي بزرگ معمور [دارد]. به خراسان  از آن معمورتر ناحيتي نيست.» (1)حمدالله مستوفي در اين‎خصوص مي‎نويسد: «آب پشت فروش از کوه دررود برمي‎خيزد.» (2)

سفال‎هاي پيدا شده از قلعه هاي استيمن، امرند، جعفرآباد و مهلبي در مجموعة آبادي دررود نشان از شکوفايي اين سرزمين در قرون نخستين اسلامي دارد. آثار بر جاي ماندة «رباط پاي گدار» يا «رباط پاي کوه» در مسير کوهستاني دررود به طرقبه که طبق تحقيقات باستان شناسان متعلق به دورة سلجوقي است، (3)نشان از رونق اين مسير در تابستان ها دارد. دررود در عهد تيموريان به عنوان يکي از روستاهاي بزرگ بلوک زبرخان (زبرکان) به حيات خود ادامه مي‎داد. حافظ ابرو (متوفي 834ق)، ذيل بلوک زبرکان نيشابور، از قرية درود و خرو (4)ياد مي‎کند.

در برخي اسناد دورة صفويه به نام دررود برمي خوريم. از جمله در هفتم رجب سال 980ق طبق فرمان شاه طهماسب، مدرسي مدرسة شاهرخية مشهد به مولانا آقا‎جان تبريزي تفويض شد و سيورغال معاش وي هر سال سي تومان از موقوفات آستان قدس در محال دررود، تعيين شد. (5)طبق اسناد موجود در آستان قدس در مورخ جمادي الاولي سال 1112ق. 78 نفر از اهالي دررود قسمت‎هايي از باغات خود را وقف بر خدام آستان قدس رضوي نمودند و توليت آن را به ميرزامحمدداود حسيني؛ متولي آستانه واگذار نمودند. (6)علاوه بر اين سنگ قبوري متعلق به عهد صفوي در اطراف بقعة امامزادگان عين علي و زين علي وجود دارد. از جمله سنگ قبري متعلق به سال 999ق که بر روي آن نوشته شده: «هذا مرقد عاليجاه رفعت و معلي دستگاه خواجه ابوالمعالي جناب … حاجي الحرمين الشريفين محمد… في شهور سنة 999». از ديگر آثار تاريخي مربوط به اين دوره در مجموعه آبادي دررود، بايد از حمّام واقع در محلة سرپل؛ رباط پاي گردنه واقع در سمبناو؛ آسياب‎هاي آبي مسير رودخانه؛ بقعة امامزادگان عين‎علي و زين‎علي؛ درخت چنار بزرگ واقع در محلة سرمزار ياد کرد.

دررود در عهد قاجار به دليل قرار گرفتن در مسير زوار مشهد امام رضا عليه السلام اهميت خاصي يافت. نويسندگان و سياحان در اين زمان گزارش‎هاي جالبي ارائه مي‎دهند. مؤلفي گمنام  که در سال 1267ق. به قصد هرات و مشهد، از مسير دررود عبور کرده، در مورد آن مي‎گويد: «يوم چهارشنبه؛ هفدهم را روانه دررود شديم و بسيار منزل خوبي است. خوش آب و هوا، چشمه‎هاي بسيار خوب دارد» (7)و در بازگشت از هرات، درحالي که از راه تربت حيدريه به دررود آمده، قصد زيارت مشهدالرضا را دارد، چنين مي‎نويسد: «يوم يکشنبه؛ بيست و ششم را وارد دررود شديم و آنجا کثرت زوّار بسياري بود، به‎حدي که راه و جاه نبود و آن شب را در آنجا به‎سر برديم.» (8)

برخي از نويسندگان خارجي، که در دورة قاجار با اهداف سياسي يا سياحت و گردش به ايران مسافرت کرده‎اند، در سفرنامه‎ها و گزارش‎هاي خود اشاراتي به دررود داشته‎اند. ا.هوتوم شيندلر؛ مأمور اروپايي و مسئول سيم‎کشي تلگراف تهران – مشهد در 1293ق، از مسير زوّار امام رضا(ع)که از دررود مي‎گذشته، سخن گفته است. مسيو فريه؛ سياح فرانسوي که در 1845م(1224ش) به دررود سفر کرده، از کوه‎ها، معادن طلا و نقرة آن ياد کرده است. کلنل ييت؛ سرکنسول انگليس در مشهد در سال 1896م (1275ش) از مسير کاروان‎هايي که از دررود به جاغرق مي‎رفته‎اند، گزارش داده است. (9)

شايد مهم‎ترين گزارش مربوط به راه دررود، از لرد کرزن؛ سياستمدار محافظه‎کار و وزير خارجة انگليس باشد، که در سال 1892م(1310ق) به مشهد مسافرت کرده است. او در مورد جادة دررود به جاغرق چنين مي‎نگارد: «در سه منزلي بين مشهد و نيشابور راه ديگري هم هست، سرويس پست و ايستگاه‎هاي آن در جادة جنوبي است. اين خط که شمالي‎تر است، محل رفت و آمد مسافران چاپاري نيست، ولي غالباً کاروان‎ها از اين راه مي‎روند و به‎خصوص در فصل تابستان و با آنکه راه مزبورخيلي خراب و گاهي به‎راستي غير قابل عبور است، باز چون از ارتفاعات مي‎گذرد و مناظر خرم و زيبا دارد، مورد استفاده قرار مي‎گيرد و مسافر غرق در حيرت مي‎شود که در چند ميلي مشهد که همه جا بيابان خشک و سنگلاخ بود، به محلي مي‎رسد که آب جاري و درختان فراوان دارد.» (10)

ناصرالدين شاه قاجار در سفر اوّلش به مشهد، در سال 1284ق همراه ملازمان دربار به دررود آمد و مورد استقبال محمدطاهرخان دررودي؛ حاکم اين آبادي و رعايا قرار گرفت.( 11)

مستندترين گزارش از وضعيت دررود در سال 1296ق توسط يک نويسندة دررودي، به نام ميرزاحسين بن عبدالکريم ثبت شده است. او جمعيّت اين آبادي را 450 خانوار نوشته که 300 خانوار آن سادات بودند و کل جمعيّت 1054نفر مي شد. شغل مردم نيز زراعت و داد و ستد بود. (12)

از وقايع مهم دررود در اواخر عهد قاجار، قتل دو نفر از روحانيون فرقة اسماعيلي به نام‎هاي «ملاسليمان» و «ملاحسينعلي» در اين آبادي است. آن ها به فتواي ميرزاابوالقاسم معين الغربا؛ از مراجع مشهد، و به دست يکي از علماي دررود به نام محمدباقر مروي در سال 1327ق کشته شدند. با دخالت انگليسي ها عامل قتل در تهران زنداني و معين الغربا به عراق تبعيد شد.(13)

در اوايل دورة پهلوي ميرزاحسين خان مجدالاياله که در اواخر حکومت قاجار حکومت اين شهر را داشت، در مقام خود ابقا شد، ولي از آن‎جايي که حکومت پهلوي اول سعي داشت حکام محلي دورة قاجار را از ميان بردارد و در پي اختلافات مجدالاياله با مأمور ثبت اسناد، وي توسط مأمورين حکومتي در سال 1314ش مسموم شد.

در اوايل اين دوره هنوز مسير تابستاني زوّار امام رضا(ع) از دررود به مشهد مي‎گذشت. اندک اندک با آمدن خودرو، اين مسير از رونق افتاد و در اواخر عصر پهلوي ديگر کسي از اين مسير استفاده نمي‎کرد.

اوّلين دبستان دولتي دررود در سال 1308ش تأسيس شد و مکتب‎خانه‎هاي قديم رونق خود را از دست دادند. از سال 1332 آبرساني به منازل دررود، از طريق لوله کشي آغاز شد و برق اين شهر نيز از سال 1334 شروع به فعّاليّت کرد. شهرداري که در سال 1332 به رياست ميرزاآقاخان (سيدعبدالله سرهنگي) تأسيس شده بود، به دليل عدم توانايي در تأمين بودجه به مدت ده سال منحل شد و از 15 تير ماه 1342 فعاليت رسمي خود را آغاز نمود. دررود اندک اندک حالت شهر به خود گرفت. خيابان اصلي شهر، از شمال به جنوب احداث گرديد. در اواخر اين دوره طبيعت زيباي دررود مورد توجه مردم شهرهاي اطراف قرار گرفت، شهرداري در جهت پذيرايي از مسافران، مجموعة مهمان‎سرا را احداث کرد. شبکة بهداشت گسترش يافت و درمانگاه در سال 1346 آغاز به کار کرد. کتابخانة عمومي نيز در همان سال افتتاح گرديد، بانک صادرات به عنوان نخستين بانک، در سال 1347 در اين شهر شعبه‎اي تأسيس کرد.

با تأسيس کارخانجات دباغي و کبريت سازي و ايجاد کارگاه هاي قالي بافي افراد زيادي در آن جا مشغول کار شدند. کارخانجات کبريت سازي که از سال 1325 شروع به کار کرده بودند، روزانه حدود 40000 قوطي کبريت توليد مي‎کردند. ديري نپاييد که کارخانة دباغي دررود از رونق افتاد و در حدود سال 1345 تعطيل شد. (14)کارخانجات کبريت سازي نيز در حدود سال‎هاي 1350 اندک اندک تعطيل شدند.

سال 1357 اهالي دررود همنوا با ديگر مردم سرزمين ايران بر عليه حکومت پهلوي به پا خاستند. آن ها نخستين شهيد شهرستان نيشابور را به نام سيداسماعيل حسيني در تظاهرات عليه رژيم پهلوي تقديم انقلاب کردند. (15)پيکر اين شهيد در تاريخ 13/8/1357 با حضور هفتاد هزار نفر از اهالي شهرستان نيشابور در اين شهر تشييع شد. (16) پس از پيروزي انقلاب، درجريان جنگ تحميلي، 80 شهيد و بيش از 100 نفر جانباز را تقديم وطن و انقلاب اسلامي کردند.

منابع:

1- حاکم نيشابوري، تاريخ نيشابور ، ص 15.

2- مستوفي، حمدالله، نزهت القلوب ، ص227 .

  1. بختياري، محمود، «راههاي باستاني توس به نيشابورو آثار تاريخي مجاور آن»، مجلة اثر، شمارة 34-33، سال 1381ش، ص339.
  2. حافظ ابرو، جغرافياي خراسان در تاريخ حافظ ابرو، ص 37 .

5- نقدي، رضا، ساختار و تشکيلات آستان قدس رضوي در دورة صفوي (پايان نامه) به نقل از خوزايي : افضل التواريخ نسخة خطي بريتيش ميوزيوم انگلستان، ص 166.

  1. مولوي، عبدالحميد، پيش نويس موقوفات آستان قدس رضوي، ج 2، ص 148- 153.

7 . سه سفر نامه (سفر نامه هرات)، ص 19.

  1. همان، ص59.

9- افضل الملک، غلامحسين خان، سفرنامة خراسان و سيستان، ص 325؛ سه سفرنامة (سفرخراسان)، ص 199؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مطلع الشمس، ص327.

10- جرج. ن. کرزن، ايران و قضية ايران، ج 1، ص 345.

11- حکيم الممالک، علي‎نقي، روز نامة سفر خراسان، ص161-163 .

12- دررودي، ميرزاحسين، کتابچه نيشابور، ص88 – 89.

13- رضازاده ملک، رحيم، انقلاب مشروطة ايران به روايت اسناد وزارت خارجة انگليس، ص 313.

14- پاک‎زبان، نسرين، جغرافياي دررود نيشابور(پايان نامه)، ص 119-120.

15- جلالي، غلامرضا، تقويم تاريخ خراسان، ص 293.

16- روزنامة خراسان، يکشنبه 14 آبان 1357، ص 1.