سيدعزالدين سوقندي , حلقه  پيوند قيام سربه داران خراسان ومرعشيان مازندران
سيدعزالدين سوقندي , حلقه  پيوند قيام سربه داران خراسان ومرعشيان مازندران

هادي بکائيان دکتراي تاريخ ايران پس از اسلام   حمله مغول در کنار لطمات جبران ناپذيري که در سرزمين ايران بر جاي گذاشت، تحولاتي را در برخي حوزه هاي فکري وفرهنگي در پي داشت .تساهل مذهبي مغولان از يک سو ونابودي خلافت بغداد وبرافتادن مرکزيت جهان سني سبب رشد نحله هاي شيعي خصوصا اثني عشري […]

هادي بکائيان

دکتراي تاريخ ايران پس از اسلام

 

11حمله مغول در کنار لطمات جبران ناپذيري که در سرزمين ايران بر جاي گذاشت، تحولاتي را در برخي حوزه هاي فکري وفرهنگي در پي داشت .تساهل مذهبي مغولان از يک سو ونابودي خلافت بغداد وبرافتادن مرکزيت جهان سني سبب رشد نحله هاي شيعي خصوصا اثني عشري در شهرهايي شد که زمينه ي  رشد تشيع رادر خود داشتند.اتفاق ديگر رشد تصوف بود.گرچه تصوف در سايه نابه ساماني هاي اجتماعي وسياسي زمان مغولان روبه توسعه گذاشت وبعضا از سوي حاکمان مغولي حمايت مي شد اما اتفاق مهم در اين عرصه پيدايش ونضج انديشه هاي تصوف شيعي انقلابي بود .که خصوصا در قيام شيعي سربه داران خراسان به رهبري شيخ خليفه مازندراني وشاگرد و مريد وي شيخ حسن جوري جلوه نمود.اين اتفاق تحولي مهم در بين نحله هاي صوفيانه تا اين زمان بود .چراکه تصوف هيچ گاه تمايلي به دخالت در امور سياسي وانقلابي تا اين زمان نداشت.تصوف شيعي از قرن هفتم وبا انديشه ها وآرمان هاي شيخ خليفه وشيخ حسن جوري بر قيام ها وانقلاب هاي آينده  با بن مايه هاي نگرش صوفيانه قرن هشتم و نهم تاثير گذاشت.

ازجمله تاثيرات آني اين آرمانهاي انقلابي شکل گيري قيام مرعشيان مازندران به رهبري سيد قوام الدين مرعشي تحت تاثير انديشه هاي سيد عزالدين سوقندي مريد شيخ حسن جوري و از اکابر و بزرگان صوفيه قرن هشتم هجري نيشابور بود .

اين مقاله به بررسي زندگي و شخصيت  يکي از مهمترين رهبران معنوي سربه داران و مهمترين متفکر و ايده پرداز قيام مرعشيان مازتدران يعني سيدعزالدين سوقندي خواهد پرداخت . در کنار اين مساله انتساب وي به روستاي تاريخي سوقند از توابع نيشابور مورد نقد و بررسي قرارخواهد گرفت . سوقند، زادگاه سيد عزالدين

روستاي سوقند در 15کيلومتري شمال شرقي نيشابور ودر مسير جاده نيشابور به مشهد واقع شده است .اين روستا از حيث جغرافيايي از ويژگي هايي همچون آب وهواي خنک ، محيط فرحبخش ،آب گوارا ،زمستان هاي سرد وطراوت فوق العاده ي بهاري برخورداراست .

نام اين روستا از ترکيب دو واژه ي «سو» و«قند»شکل يافته است . در ريشه يابي بخش دوم نام اين روستا مي توان اظهار داشت که واژه ي  «قند » تغيير شکل يافته ي واژه ي «کنت» ،«کند»  به معناي « آبادي » است که پس از غلبه ي ترکان بر ايران به کار رفت. اما اين واژه در اکثر نواحي به «قند »تغيير يافت ،مانند «سمرقند »،«خوقند» ،«دلقند». اين در حالي است که در برخي اماکن همان شکل «کنت »يا «کند» باقي ماند، مانند « ينگي کنت » يا «تاشکند» بنابراين با توجه به اين که واژه «قند »در بخش دوم نام شهري مانند «سمرقند »به معناي آبادي ،ده يا شهر معنا مي دهد، مي توان بخش دوم نام «سوقند»رامعناي آبادي يا ده معنا کرد .اتفاقا در منابع دوشکل ديگربخش دوم که «کند»يا «گند»است نيز ديده مي شود واين روستا «سوکند»يا «سوگند» ناميده شده که مشخص است شکل دوم دراثرتاثيرلهجه  يا گويش محلي بر زبان و ادبيات رسمي آن دوره است.

از پيشينه ي اين روستا اطلاع دقيقي در دست نيست ، اما ازنام آن مي توان به فرضياتي منطقي دست يافت .شکل نام ، نشان دهنده ي تاثير پذيري ازغلبه و حاکميت ترکان و تاثير زبان ترکي برفارسي خصوصا در شکل گيري آبادي ها وشهرهاست، اما اين که اين ناحيه خيلي پيش ترازاين دوره در قرن سوم هجري قمري به بعد مسکوني بوده نيزغير ممکن نيست .در بررسي دو کتاب  «تاريخ نيشابورحاکم نيشابوري» و»السياق» از تاريخ نيشابورکه از قرن دوم تا هفتم هجري علما و مشاهير نيشابور را معرفي نموده است نشاني از سوکند يا سوقند ديده نمي شود .قديمي ترين منبعي-تا انجا که من ديده ام-که ازاين روستا به عنوان يکي از روستاهاي نيشابورنام برده ، کتاب جغرافياي تاريخي «حافظ ابرو»است که اين روستا را از بلوک اردوغش ياد کرده است(2) اين اثرمربوط به قرن هشتم هجري و روزگار تيموريان است .لازم به ذکراست اين منبع وبسياري منابع ديگر شکل نوشتاري آن را «سوغند» تحريرکرده اند که مشخص است از تغيير «کنت » ترکي ايجاد شده ودر سده هاي اخير شکل آن «سوقند» شده است .با وجود اين مي توان سابقه سکونت دراين ناحيه را پيش ازدوران مذکور رديابي نمود، اما اين که نام آن چه بوده نياز به دسترسي به اطلاعات احتمالي درآينده وجود دارد.

حال با درک معنا ي بخش دوم نام سوقند ، بخش اول آن قابل فهم تر به نظر مي رسد ؛ واژه «سو» در ادبيات فارسي و ترکي چهار معنا دارد .ابتدا معناي نور و روشنايي مي دهد (3) شکل اين واژه در اصطلاحاتي مانند «کورسو » يا «سوي چشم  »در فارسي و خصوصا در لهجه خراساني زياد کاربرد دارد. معناي ديگر «سو » در ادبيات نانوشته محلي نيشابوري «حفره» ، «نقب » است که درميان مقني ها در حفر چاه کاربرد دارد .«سو» با اين کاربرد معناي حفره افقي در امتداد حفره عمودي را دارد

معناي ديگر«سو» جانب وسمت است (4) . که به نظر مي رسد هيچ سنخيتي با قرار گرفتن آن درکنار«ده» يا «آبادي » ندارد.

معناي ديگر «سو» مربوط به زبان ترکي است. در ترکي به آب «سو» گفته مي شود(5) با توجه به ترکي بودن بخش دوم نام(روستا) ترکي بودن بخش اول آن نيزمنطقي تر به نظر مي رسد. اين نزديکي با توجه به وضعيت مناسب و کيفيت آب دراين روستا در ادوار تاريخي نيز بيش تر ملموس است .از معناي نور و روشنايي که بگذريم که با ويزگي هاي روستا چندان همخواني ندارد، در روستاي سوقند حفره ها ونقب هايي وجود دارد که به نظر مي رسد در جستجوي اثار تاريخي در ادوار مختلف حفر شده اند واين با نام تاريخي روستا همخواني ندارد. به اين ترتيب به نظر مي رسد دو واژه «سو» و «قند/غند/کنت/کند» با هم معناي «آبادي پرآب »يا «روستاي آب » را مي دهد واين با ويژگي هاي تاريخي ، جغرافيايي و فصلي روستا بيش تر تطبيق است.

نقش موقعيت جغرافيايي سوقند در حوادث تاريخي و شکل  طبيعي روستاي سوقند ، حس يک پناهگاه طبيعي را درادوار تاريخي به ذهن متبادر مي کند. بن بست بودن آن  ودهانه هاي تنگ  ورودي روستا آن را به پناهگاه امني براي مردم روستا به هنگام يورش مهاجمان تبديل کرده است. آيا سوقند درگذر تاريخ به ايفاي اين نقش پرداخته است ؟گرچه احتمال فراوان در اين خصوص وجود دارد اما کمبود منابع مکتوب و داده هاي باستان شناسي سبب مي شود با احتياط در اين  زمينه سخن بگوييم.

در باب جمعيت روستاي سوقند منابع تاريخي اطلاعاتي ارائه نداده اند اما براساس چند مدرک و نام موجود در منابع مي توان به حدسياتي دست زد.با توجه به اين که منبعي مربوط به قرن هشتم هجري قمري از«ابن فوطي» از مهاجرت يکي از سادات علوي بسيار معروف سوکند به نام قطب الدين ابو علي حيدر بن حسين بن محمد علوي سوکندي در سال 707 ه .ق به بغداد سخن مي گويد.(6) وبه احتمال قريب به يقين در اين مهاجرت ابوعلي سوکندي را خانواده و برخي طرفدارنش همراهي مي کرده اند؛ مي توان بخش قابل توجه از جمعيت روستا را از سادات علوي و شيعيان به حساب آورد.

مدرک ديگري که مي تولان به آن استناد جست ، خود سيدعزالدين سوقندي است که بنا به منابع از اکابر و بزرگان نيشابور وروستا ي سوقند بوده است وجود دو نام از بزرگان سادات ومشاهير شيعه منسوب به اين روستا چندان اتفاقي نيست و خود مي تواند به «مشت نمونه خروار» از واقعيت جمعيت اين روستا خبر دهد.

دو پرسشي که بي پاسخ  مي ماند اين است آيا عزالدين با خاندان ابوعلي سوکندي از سادات علوي نسبتي داشته است؟دراين خصوص اطلاعي در دست نيست اما امکان آن فراوان است.

پرسش ديگر اين است که آيا خاندان ابوعلي ودر کل سادات سوقند به ميل خود در آنجا ساکن شده اند ويا دراثر يورش اقوام مهاجم به نيشابور به دليل موقيت مناسب روستا در دفاع و امنيت قابل ملاحظه ي آن از نيشابور به آنجا کوچ کرده اند؟جواب به اين پرسش نيز تنها در مرحله ي حدس باقي مي ماند مگر اين که در آينده به اطلاعات جديدي در منابع دست بيابيم .

سيد عزالدين سوقندي /سوغندي ،مريد شيخ حسن جوري ومراد قوام الدين مرعشي

بي شک معروف ترين فردي که با روستاي سوقند پيوند دارد و مشخصا زاده اين روستا بوده سيد عزالدين سوقندي مريد و شاگرد شيخ حسن جوري رهبر مذهبي سربه داران است که پس از مرگ وي رهبري طريقت حسنيه را به عهده گرفته  و مراد سيد قوام الدين رهبر قيام مرعشيان مازندران مي گردد .

با وجود اهميت سيد عزالدين سوقندي در تاريخ نيشابور در قرن هشتم و نقش او در تحولات حکومت سربه داران پس از مرگ شيخ حسن جوري منابع در خصوص وي چندان غني نيست . شايد مرگ زود هنگام و نيز رمزآلود بودن دوران حيات وي – که در ميان مشاهير و عرفاي صوفي کم نيست – دليل ضعف منابع باشد .

از منابع موجود مشخص است که سيد عزالدين سوقندي در زمان حيات شيخ حسن جوري مهمترين مريد و شاگرد او بوده است .

ظهير الدين مرعشي نويسنده تاريخ طبرستان ،رويان  و مازندران ،عزالدين سوقندي را از اکابر نيشابور و بزرگان درويشان حسنيه نام مي برد (7)

حافظ ابرو در حالي که از دليل مخالفت فقهاي سني با شيخ حسن جوري سخن مي گويد تاکيد مي کند که شيخ حسن سر خروج  دارد و درويشان اطراف او را گرفته اند و برخي مشاهير زمان نظير عزالدين سوقندي بدو پيوسته اند. (8) اين دو روايت مشخص مي کند سيد عز الدين درهمين زمان و در هنگام حيات شيخ حسن جوري معروف ترين فرد در ميان درويشان طريقت (حسنيه ) به رهبري شيخ حسن جوري بوده است.

پس از مرگ شيخ حسن جوري در جنگ زاوه با آل کرت در 742 ه.ق. رهبري طريقت حسنيه به سيد عزالدين سوقندي مي رسد . اين حادثه با توجه به جايگاه عزالدين در ميان شاگردان شيخ حسن واقع شد.

در ذيل مجمع الانساب براين نکته صحه مي گذارد و مي نويسد که پس ازمرگ شيخ حسن ، امير عزالدين سوقندي را قائم مقام او کردند(9)

در خصوص سلسله نسب شيخ عزالدين ، اکثر منابع سخني نگفته اند ، تنها دولتشاه سمرقندي است که به اشتباه وي را فرزند سيد قوام الدين رهبر آينده مرعشيان مازندران خطاب کرده است (10) اين در حالي است که دولتشاه منبع خود را ذکر نمي کند وهمين امر سبب برداشت اشتباه پژوهشگراني شده است که به قيام سربه داران توجه نشان داده اند .  پتروشفسکي مورخ روس از اين جمله است. (11) اشتباه دولتشاه از آنجا مشخص مي شود که مورخي نظير ظهير الدين مرعشي در نسب قوام الدين آورده است که «هو قوام الدين بي عبدالله بن صادق» (12). شيخ علي گيلاني نيز ضمن اشاره به سخن دولتشاه نسب ميرقوام الدين را اين گونه ذکرکرده است : «ميرقوم الدين بن سيد صادق بن سيد عبدالله …. سيد حسين الاصغربن امام زين العابدين» (13). آژند نويسنده کتاب قيام شيعي سربه داران را با تحليلي منطقي از اين اشتباه دولتشاه منظور وي را مربوط به رابطه مريد ومرادي که دراين دوره کاملا رواج داشته مي داند(14) بنابراين منظوراز پدر در ذکر دولت شاه پدر معنوي بوده است نه پدر نسبي.

انتساب عزالدين سوقندي/سوغندي نيز خود نشان از عدم ارتباط نسبي وي با قوام الدين مي دهد، در حاليکه هيچ آبادي و مکاني به اين نام و نظير آن در مازندران و خصوصا آمل به عنوان محل سکونت قوام الدين وجود ندارد، بنا براين، اين که بپذيريم فردي از مازندارن و آمل با نسب مشخص که در منابع ذکر شده است فرزند فردي از نيشابور با انتساب به ناحيه اي خاص باشد دور از ذهن است. بنابراين بايد پذيرفت سيد عزالدين سوقندي نه پدر قوام الدين مرعشي بلکه پدر معنوي و مراد وي بوده است وبه سرزمين نيشابور وبه روستاي سوقند تعلق دارد.

سيد عزالدين سوقندي حلقه پيوند سر به داران و مرعشيان

از منابع مشخص است که پس از مرگ شيخ حسن جوري، سيد عزالدين سوقندي جانشين وي و رهبرفکري طريقت حسنيه مي شود . امّا منابع بيش از آنکه به رابطه وي با رهبران سياسي سربه داران توجه کنند به ارتباط وي با سيد قوام الدين مرعشي پرداخته اند.

سيد قوام الدين مرعشي از سادات مرعشي ناحيه ي آمل در مازندران بود که پيروان و شيفتگان فراواني در اين ناحيه داشت . اين که آيا او با شناخت سيد عزالدين به خراسان سفر کرده معلوم نيست اما مشخص است در جريان سفر زيارتي به مشهد گذار وي به نزد عزالدين مي افتد . مرعشي در خصوص اوضاع مشهد در اين زمان مي نويسد که در اين ايام در اين رابطه مريدي و مرادي شهرت فراوان داشت و زمام اختيار آن ولايت {خراسان }در اختيار شيوخ بود (15)

قوام الدين در سفر اول ظاهرا با شنيدن آوازه ي سيد عزالدين سوقندي به ديدار او مي شتابد در حالي که وي در مشهد بوده است وشيخ حسن جوري در قيد حيات .منابع تنها از ديدار قوام الدين با عزالدين سوقندي سخن گفته اند و مطلبي در باب ديدار وي با شيخ حسن در دست نيست .

ظاهرا شيخ حسن در همين زمان (بين سال هاي 742-741ه-ق ) درگير در امور سياسي دولت سربداران بوده است .

ملاقات شيخ عزالدين و ديدار و مباحثه با دراويش مريد وي و آشنايي با تعاليم انقلابي وي چنان در قوام الدين تاثير گذاشت که شيفته و مريد شيخ عزالدين شد و به اين ترتيب رابطه مريدي و مرادي اين دو شروع گرديد (16)

سفر دوم قوام الدين براي ملاقات شيخ که چند سال بعد (بين 748تا753ه ق )اتفاق افتاد در حال و هواي ديگري به وقوع پيوست . اولا اين که قوام الدين اينک به عنوان مريد و شيفته ي سيد عزالدين به ديدار وي مي شتافت وثانيا اين که شيخ حسن مدتي پيش فوت نموده و رهبري طريقت حسنيه به عزالدين رسيده و به عنوان رهبر معنوي شاخه مذهبي سربه داران از مريدان فراواني برخوردار بود .بنا به گفته ي آژند اين دوره مصادف باحاکميت شمس الدين علي سربه داري که از حاکمان اين دولت محسوب مي شد بود (17)

سفر دوم قوام الدين به محضر سيد عزالدين تحت الشعاع مهاجرت استاد و مراد همراه با مريد به ديار مازندران قرار مي گيرد .در اين سفر عزالدين سفر به مازندران را به ماندن در خراسان ترجيح مي دهد و با مريد خود عزم کوچ مي کند . اين که چرا عزالدين ناگهان به اين اقدام دست مي زند معلوم نيست اما از شرايط و قراين مي شود به حدسياتي دست زد .شمس الدين علي که شديدا با نيات و اهداف صوفيان طريقت حسنيه مخالف بود به سرکوب آنان پرداخت . درگيري هاي وي با اين جناح سبب درگيري ها و شورش هايي از سوي برخي دراويش شد که پيشتربه عنوان حاکم شهرها انتخاب شده بود ند.از جله اين شورش ها مي توان به شورش درويش هندوي مشهدي حاکم دامغان ومريد سيد عزالدين سوقندي اشاره کرد که توسط شمس الدين علي سرکوب شد (18)

آيا اين حادثه با موضوع مهاجرت عزالدين به مازندران ارتباط داشته است و وي به احتمال تهديد ي از سوي حاکم سربه داري به هجرت دست زده است ويه احتمال در شورش درويش هندوي مشهدي دخالت داشته است؟ منابع دراين باب سکوت کرده اند وتنها دولت شاه است که در اشاره کوتاه وگذرا به اين موضوع اشاره مي کند ومي نويسد که : … و امير سيد عزالدين سوغندي … از خواجه علي انديشناک ومتوهم شد (19) اشاره دولت شاه با تمامي اجمال وسر بسته بودن نشان از چالش بين سيد عز الدين وخواجه شمس الدين علي دارد.

البته نبايد فراموش کرد که بحث هجرت در ميان عرفا و صوفيان براي تهذيب و تزکيه ونيز ايجاد تحول درر ناحيه جديد هميشه وجود داشته است وبنا براين قابل باور به نظر مي رسد .

نکته ديگر که محتمل است در بحث مهاجرت سيد عزالدين وجود داشته باشد ، تلاش مريد وي،قوام الدين در مجاب نمودن شيخ و مراد خود به همسفري با وي به دليل امنيت بيشتر وبهرمندي فراوان تر از آرمان هاي انقلابي وي بوده است.

دليل هجرت عزالدين سوقندي هرچه باشد ، جريان سفر چندان خوش يمن نبوده است زيرا وي  . کوتاه زماني پس از سفر عزالدين فوت مي کند (20) .منابع دليل فوت وي را ذکر نکرده اند اما احتمال مرگ وي در اثر بيماري وجود دارد .

قوام الدين گرچه مراد خودرا در ابتداي مسير از دست داد اما تاثير تعاليم انقلابي وشيعي سيد عزالدين بر وي براي شکل دهي قيام مرعشيان عليه حکام محلي مازندران کافي بود. قيامي که قوام الدين در مازندران به مرکزيت آمل شکل داد و توانست براي مدت نسبتا قابل توجهي سيطره ي  حکومت مرعشيان را در بخش هايي از مازندران گسترش دهد از حيث فکري بر دوش تعاليم شيعي انقلابي سيد عزالدين سوقندي که وي ازشيخ حسن جوري و وي از شيخ خليفه دريافت کرده بود قرار داشت .تعاليمي که بر استقرار بسط وعدالت وايجاد زمينه براي ظهور حضرت مهدي (عج)  ونيز دخالت صوفيان شيعي انقلابي در بطن جريان هاي سياسي – اجتماعي استوار بود .

پي نوشت ها :

1-دهخدا ؛علي اکبر (1377)، لغت نامه ، به کوشش جعفر شهيدي و محمد معين ،دانشگاه ، ذيل کلمه سمرقند ،برهان قاطع ، محمد بن خلف (1342)، برهان قاطع، به کوشش محمد معين ، تهران ابن سينا ،ج2 ص 1165

2-حافظ ابرو،شهاب الدين عبدالله (1371)،جغرافياي تاريخي خراسان ، تصحيح و تعليق دکتر غلامرضا ورهرام ، تهران ،انتشار اطلاعات ،ص37

3-معين، محمد (1381)، فرهنگ معين ، جلد يک ،تهران کتاب راه نو، ص 891

4 و 5- همان

6- ابن فوطي(1416)،مجمع آلاداب في معجم الالقاب،تحقيق محمد کاظم ،جلد 3 ،تهران ، وزارت فرهنگ.ص.376

7- مرعشي ، ظهير الدين (1355 )، تاريخ طبرستان ، رويان ومازندران ، به کوشش محمد سبيحي ، بي تا ،ص336

8-حافظ ابرو ،جغرافياي تاريخي ،نسخه خطي ،نقل از آژند ج5 ص606

9-شبانکاره ا ي، محمد بن علي بن محمود (1363 ) ،مجمع الانسا ب،به کوشش ميرهاشم محدث؛ تهران اميرکبير ،ص348

10-دولتشاه سمرقندي (1366 ) ، تذکره الشعرا ،به اهتمام محمد رمضاني ، تهران ، پديده ، ص 288

11-پطروشفسکي، اي.پ (1391) نهضت سربه داران خراسان ، ترجمه کريم کشاورز ، تهران ، پيام ، ص101

12-مرعشي ،ص327.

13-گيلاني ، شيخ علي ، تاريخ مازندران ،تصحيح و تحشيه ، منوچهر ستوده ، تهران بنياد فرهنگ ايران ،ص54

-14آژند ، يعقوب (1363 ) ،قيام شيعي سربداران ،تهران ، نشر گسترده ،ص 269

15- مرعشي ،ص328.

16-رابينو،ف،ل(1319)،دودمان علوي در مازندران ،ترجمه محمدرضا طاهري ،شهاب ،تهران ،ارمغان ،ص82

17-آژند ،ص271

18-مير خواند (بي تا)،روضته الصقا ،ص212

19-دولتشاه سمرقندي ،ص212

20-گيلاني، ص54