نگاهي به زندگي و مبارزات :  شيخ حسن جوري؛ رهبر مذهبي سربداران
نگاهي به زندگي و مبارزات :  شيخ حسن جوري؛ رهبر مذهبي سربداران

  مسعود رحيمي نژاد دانشجوي کارشناسي ارشد تاريخ تشيع شيخ حسن جوري شاگرد وجانشين  شيخ خليفه درباره آغاز زندگي شيخ حسن جوري تا پيش از حضورش نزد شيخ خليفه، اطلاعات چندان زيادي در دسترس نيست و فقط نوشته اند كه جواني از دهكده جورنيشابور بود و به عقل و درايت و قدرت تفكر ممتاز بود. […]

 

مسعود رحيمي نژاد

دانشجوي کارشناسي ارشد تاريخ تشيع

شيخ حسن جوري شاگرد وجانشين

 شيخ خليفه

درباره آغاز زندگي شيخ حسن جوري تا پيش از حضورش نزد شيخ خليفه، اطلاعات چندان زيادي در دسترس نيست و فقط نوشته اند كه جواني از دهكده جورنيشابور بود و به عقل و درايت و قدرت تفكر ممتاز بود. پس از قتل شيخ خليفه در مسجد سبزوار، مريدان شيخ به وي روي آوردند چرا که در بين شاگردان شيخ خليفه از ديگران برجسته‌تر و شايسته‌تر مي‌نمود واين گونه به نظر مي آمد که از سوي شيخ خليفه به جانشيني انتخاب شده بود. وي زمام نهضت را به دست گرفته و در نيشابور شروع به وعظ و تبليغ کرده و پيروان و هم فکران خود را متحد و متشکل نمود.  در واقع اين امر زير بناي ايجاد تشکيلاتي گرديد که درسرتاسر دوران حکومت سربداران نقش اساسي ايفا کرد. تبليغات و مواعظ شيخ حسن به گونه اي بودکه اكثر مردم كوهپايه نيشابور به او متمايل شده و هركه مريد او مي‌شد، نام او را نوشته و مي‌گفت : كه حال وقت اختفاست و مي‌فرمود كه آلات حرب مهيا سازند.  از اين امر مي توان اين گونه برداشت نمود که شيخ حسن جوري در تدارک يک قيام وسيع و همه جانبه بر عليه بقاياي حکومت ايلخاني و هم چنين متحدان آن يعني خوانين وفئودال هاي منطقه خراسان بود. به طور کلي مي توان اظهار داشت تار و پود تشكيلات دراويش شيخيه را شيخ خليفه بافت و شيخ حسن جوري چهارچوب محكمي بدان بخشيد و آنرا منسجم و منضبط ساخت و به صورت يك سازمان قوي در آورد.

اما فعاليت هاي هرچند مخفيانه شيخ حسن از ديد دشمنان وي يعني طبقه حاکم و فقيهان متعصب وابسته به آنهادور نماند واو نيز به مانند شيخ خليفه قرباني سعايت فقيهان متعصب گرديد و باعث گرديد به دستورارغونشاه (حاکم خراسان) درقلعه يازر جبس شود. در همين زمان بود که نهضت سربداران درمنطقه باشتين سبزوار شکل گرفت و رفته رفته به حرکتي همه جانبه براي دفع سلطه مغولان بر سرزمين ايران تبديل شد.

اتحاد شيخ حسن با امير وجيهالدين مسعود :

با شکل گيري سربداران و استحکام پايه هاي آن در منطقه، امير عبدالرزاق باشتيني به عنوان اولين امير سربدار به حکومت رسيد. اما حکومت وي ديري نپاييد و به دست برادر خود وجيه الدين مسعود به قتل رسيد. وجيه‌الدين مسعود به دنبال جذب مردم به حکومت خويش تصميم گرفت شيخ حسن را با خود همراه سازد،  بنابر آن چند سردار از سبزوار ايلغار كرده به يازر شتافت و شيخ حسن را از حبس نجات داده به مقر عز خود رسانيد.

شكي نيست كه ابتكار اين عمل از مسعود نبوده بلكه آزادي جوري مورد علاقه مردمي بوده كه به شيخ فوق‌العاده توجه داشتند. بديهي است كه وجيه‌الدين مسعود مي‌خواست از نفوذ شيخ حسن جوري در ميان مردم استفاده كند و قدرت خويش را استوار و شيخ را آلت خود سازد.

به مرور زمان اين دو رهبر و پيروانشان توانستند براي هدف مشترک يعني تقويت دولتشان هم‌پاي هم دست به كار شوند و به همين منظور بود كه مسعود، حسن را نجات داد. البته براي حسن هم در مورد اجراي برنامه‌اش يك چنين قدرتي لازم مي‌نمود. ولي هر دوي اينها منتظر نتايج متفاوتي بودند: مسعود مي‌خواست قدرتش را در خراسان كه يكي از قست‌هاي امپراتوري ايلخاني بود گسترش دهد و حال آنكه حسن جوري درصدد برقراري نوعي تئوكراسي يا حكومت مستقل شيعي بود.

سازمان دراويش شيخيه

جناح تندرو و افراطي سربداران كه مواعظ و تبليغات شيخ حسن جوري مقدمات پيدايش آن را فراهم آورده بود در عهد وجيه‌الدين مسعود سر و صورتي پيدا كرد و سامان پذيرفت .اين سازمان پس از رهايي شيخ حسن توسط اميرمسعود، از حالت اختفاء بدرآمده و به صورت يك سازمان علني متجلي شد و تا پايان سلسله سربداران در خراسان نقش ايفا كرد.

از خصوصيات اعضاي سازمان درويشان مسأله صداقت و راست‌كرداري آنها بود.  ازديگر خصائل اعضاي سازمان درويشان شيخ حسن، مي توان به سر سپردگي صادقانه وكاملشان به مقتداي خود اشاره کرد. اين مسئله از لابه لاي متون بسيار مشهور است. همين ويژگي و سر سپردگي كامل آنها به مقتداي خودشان است كه موجبات ترس و وحشت هيأت حاكم را فراهم ساخته و باعث بسيج آنها عليه شيخ حسن شده است..

فتح نيشابور

يکي از مهمترين وقايع عصر وجيه الدين مسعود، پيروزي وي بر سه فئودال بزرگ خراسان و تصرف نيشابور مي باشد. فتح نيشابور اگرچه از درخشانترين نقاط حکومت سربداران است و پيروزي آنها بر حکومت هاي محلي خراسان  راه را براي ادامه فتوحات بعدي آنان هموار نمود، اما باعث بروزمشکلاتي در حکومت آنان نيز گرديد.

قلمرو سربداران با تسخير نيشابور بيشتر شامل نواحي سني مذهب گرديده بود كه يكي از آنها (نيشابور) پر اهميت‌تر از سبزوار بود مسعود دريافته بود كه كمك حسن جوري براي جلب حمايت سبزواري‌ها مثمر ثمر است واما اين را نيز فهميده بود كه  در نيشابور عناصر اساسي دولت شيعي سربداران مورد سوء ظن هستند. علاوه بر آن نيشابور در اين زمان تختگاه خراسان به شمار مي رفت و سالها از جمله مراکز بزرگ علمي بود که فرق اهل سنت نظير شافعيان و حنفيان در آن نفوذ بسيار داشتند و پذيرفتن سلطه سبزواريان بر اين شهر به دليل اينکه همواره سبزوار از مناطق زير مجموعه آنها بوده و ديگر آنکه مردم آن از قديم به داشتن گرايش هاي شيعي شهره بوده اند براي طبقه حاکم نيشابور سخت مي نمود.

جنگ زاوه و قتل شيخ حسن جوري

بعد از تسخير خراسان و جرجان امير مسعود و شيخ حسن جورى به عزم تسخير هرات ومقابله با ملك معزالدّين حسين كرت حركت كردند. لشكريان سربدارى و سپاهيان ملك حسين در بين خواف و زاوه با يكديگر روبرو شدند. ابتدا غلبه با سربداران بود ،  ولى در ضمن جنگ شيخ حسن جورى بدست يكى از سربداران كشته شد و قتل او كه معلوم نيست به تحريك امير مسعود بوده يا به علتى ديگر باعث دست كشيدن سربداران از جنگ و مراجعت به سبزوار شد و ملك حسين با اينكه هيچ اميد فتح نداشت خود را مظفر و منصور ديد و اين واقعه كه در 13 صفر 743 اتفاق افتاد به نفع او خاتمه يافت و ملك معز الدّين حسين قدرى در تعقيب سربداران در خراسان تاخت، سپس به هرات مراجعت نمود.

خواند مير شخصى از سربداران بفرموده امير مسعود يا به عشق خود را قاتل شيخ حسن معرفي مي کند و انگشت اتهام را به سوي امير مسعود نشانه مي گيرد.  مورخين ديگر نيز کم و بيش همين طريق را پيش گرفته و امير مسعود را به طور ضمني و نه مستقيم عامل شهادت شيخ حسن جوري دانسته اند. بعد از اين شکست سربداران ديگر نتوانستند در خراسان شرقي استوار گردند و ناگزير بودند به خراسان غربي پرداخته و از دشمن نيرومندي چون ملک هرات در مشرق متصرفات خود حساب ببرند.

کشته شدن شيخ حسن جوري در نبرد زاوه اثرات نامطلوبي بر پيکره حکومت سربداران نهاد، در خصوص اين امر پطرو شفسكي اين گونه برداشت مي كند.

آيا حقيقت واقعه چنين بوده است. به اين پرسش نمي توان با اطمينان خاطر پاسخ داد ولي بدگماني پيروان شيخ حسن جوري راجع به اينكه وجيه الدين مسعود در كشتن وي دست داشته تا اندازه‌اي درست و به جا به نظر مي‌رسد. روابط دو جناح سربداران در آن زمان سخت وخيم شده بود و قدرت معنوي ونفوذ كلمه شيخ حسن جوري در ميان مردم به مراتب بيشتر از مسعود بوده است. در آن زمان رهبري سياسي كشور در دست هواخواهان شيخ حسن جوري بوده است. جاي شگفتي نيست اگر مسعود از شيخ و پيروان وي بيمناك بود اما چنانكه مرگ شيخ حسن في الواقع نتيجه‌ي عذر و خيانت وجيه الدين مسعود بوده بايستي گفت كه حساب مسعود درست نبوده است زيرا وي نتوانست جناح شيخيان را با اين عمل نابود سازد و در  عين حال در جنگ بزرگي شكست خورد.

کشته شدن شيخ حسن جوري باعث وسيع ترشدن شکاف ميان دو جناح حاکم در دولت سربداران گرديد به طوري که همواره تا پايان عمر اين دولت شاهد نزاع هايي از اين گون ميان شيخيان وسربداران را شاهد هستيم واين امر خود بيش از هر عامل خارجي ديگر در اضمحلال اين دولت موثر بود.

– کتابنامه  1- راوندي، مرتضي.(1382)، تاريخ اجتماعي ايران، تهران، نگاه، دوم

2  – تقوي،قاضي احمد، قزويني، آصف خان.(1384)، تاريخ الفي، به تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، اول

3  – آژند، يعقوب. (1363)، قيام شيعي سربداران، تهران، گستره، اول

4  – خواندمير،غياث الدين بن همام الدين.(1380)، تاريخ حبيب السير، تهران، خيام، چهارم

5  – پطروشفسکي، ايلياپاولوويچ.(1351)،نهضت سربداران خراسان،  تهران،پيام، سوم

6  – اسميت، جان مسن.(1363)، خروج وعروج سربداران، ترجمه يعقوب آژند، تهران، واحد مطالعات وتحقيقات فرهنگي وتاريخي

7  – همان جا

8  – همان جا

9  – اقبال آشتياني،عباس.(1384)، تاريخ مغول، تهران، اميرکبير، هشتم

10  – خواندمير،غياث الدين بن همام الدين.(1380)، تاريخ حبيب السير، تهران، خيام، چهارم

11  – حقيقت، عبدالرفيع..(1354)، نهضت سربداران، وحيد، سي وسوم، 744-751

12  – پطروشفسکي،نهضت سربداران خراسان