جامعه ي زنده، جامعه ي مرده پس زبان محرمي خود ديگرست هم دلي از هم زباني بهتر است استاد شهيد مرتضي مطهري در بخش هايي از کتاب حق وباطل به طرح موضوع جامعه ي مرده و جامعه ي زنده پرداخته و شرح نشانه هاي مختلف يک جامعه ي مرده را با تعبيري زيبا و […]
جامعه ي زنده، جامعه ي مرده
پس زبان محرمي خود ديگرست
هم دلي از هم زباني بهتر است
استاد شهيد مرتضي مطهري در بخش هايي از کتاب حق وباطل به طرح موضوع جامعه ي مرده و جامعه ي زنده پرداخته و شرح نشانه هاي مختلف يک جامعه ي مرده را با تعبيري زيبا و لطيف بيان مي کند:
من يك درسي را از قديم آموخته ام و جامعه را روي منطق ماشين دودي ميشناسم . وقتي بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظيم بود و آن وقت ها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همين قطار تهران شاه عبدالعظيم بود .من ميديدم كه قطار وقتي در ايستگاه ايستاده بچه ها دورش جمع ميشوند و آن را تماشا ميكنند و به زبان حال ميگويند ببين چه موجود عجيبي است معلوم بودكه يك احترام و عظمتي براي آن قائل هستند. تا قطار ايستاده بود با يك نظر تعظيم و تكريم و احترام و اعجاب به آن نگاه ميكردند تا كم كم ساعت حركت قطار ميرسيد و قطار راه ميافتاد همين كه راه ميافتاد بچه ها ميدويدند ، سنگ بر ميداشتند و قطار را مورد حمله قرار ميدادند. من تعجب ميكردم كه اگر به اين قطار بايد سنگ زد چرا وقتي كه ايستاده يك ريگ كوچك هم به آن نميزنند ، و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود ، اعجاب بيشتر دروقتي است كه حركت ميكند؛ اين معما برايم بود تا وقتي كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم؛ ديدم اين قانون كلي زندگي ما ايرانيان است كه هر كسي و هر چيزي تا وقتي كه ساكن است مورد احترام است ؛تا ساكت است مورد تعظيم و تجليل است ، اما همين كه به راه افتاد و يك قدم برداشت نه تنها كسي كمكش نميكند ، بلكه سنگ است كه بطرف او پرتاب ميشود و اين نشانه ي يك جامعه مرده است ، ولي يك جامعه زنده فقط براي كساني احترام قائل است كه متكلم هستند نه ساكت ، متحركند نه ساكن ، باخبرترند نه بيخبرتر .
انسان به هر نسبت كه آگاهي بيشتري دارد و به هر نسبت كه تحرك و جنبش بيشتري دارد حيات بيشتري دارد ، اما به هر نسبت كه آگاهيكمتري دارد و بيخبرتر است ، مرده تر است به هر نسبت كه ساكن تر است ، مرده تر است حالاشما ببينيد ما مردم مرده اي هستيم يا نه ؟ در نظر ما سكون احترامش بيشتر است يا حركت ؟ يعني جامعه ي ما براي يك آدم جنبنده بيشتر احترام قائل است يا براي يك آدمي كه با كمال سكون و وقار سر جاي خودش نشسته و تكان نميخورد؟ ميبينيد جامعه ما براي اين بيشتر احترام قائل است؛ اين ، علامت كمال مردگي يك اجتماع است ، كه هر انساني هر اندازه بيخبرتر و ناآگاهتر باشد او را بيشتر ميپسندد و با ذائقه ي او بيشتر جور در
ميآيد .
استاد در ادامه ي مطلب , همبستگي ميان افراد جامعه را يکي ديگر از علائم حيات جامعه دانسته و ضمن تاکيد بر لزوم احساس مسئوليت تمام افراد نسبت به وجود گرفتاري در بخشي از بدنه ي جامعه از تفرق و اختلاف بين مسلمين که به سو استفاده قدرت هاي استکباري مي انجامد انتقاد مي کند:
يكي از علائم حيات يك جامعه اين است كه همبستگي و پيوستگي ميان افرادش بيشتر است.آيا جامعه اسلامي امروز يك جامعه زنده است يا يك جامعه مرده ؟ به اين دليل كه مسلمين بيشتر به جان يكديگر ميافتند و بيشتر تلاششان صرف جنگ و دعوا با خودشان و اختلاف داخلي خودشان ميشود بنابراين آنها مرده هستند . چه تعبير رسائي وجود مبارك رسول اكرم (ص) دارد: مثل مؤمنين در همدلي ، در دوست داشتن يكديگر ، در عاطفه داشتن نسبت به يكديگر ، در همدردي نسبت به يكديگر ، در علاقه مند بودن به سرنوشت يكديگر ، مثل پيكر زنده است كه اگر عضوي از آن بدرد آيد ساير اعضا با اين عضو همدردي ميكنند.
از بخش دوم نظرات استادمطهري درخصوص ويژگي جامعه ي زنده نتيجه مي گيريم آن خصلتي که سبب ميشود همه ي اعضاي بدن با مشکلي که در يک عضو پديد ميآيد دچار بي قراري شوند, وجود روح است که يک نوع يکپارچگي و هماهنگي دربدن ايجاد نموده است.شما اگر جسد مرده اي را تکه تکه کنيد هيچ تاثير و تغييري در اعضاي بدن بوجود نمي آيد و اين روح ايمان است که انسانها را درجامعه به صورت يک پيکر واحد و مشترک درآورده. و اگر ناملايمات روزگار هر عضوي را در آن پيکر به درد آورد، ساير اعضا نيز بي تاب و بي قرار خواهندشد.
نوشته شده توسط : رضا شیرمحمدی