… و با آرامش شليک کرد! (طنز خیام نامه)
… و با آرامش شليک کرد! (طنز خیام نامه)

… و با آرامش شليک کرد! در همين نشريه، دو شماره قبل از رييس مخابرات خواستيم پاسخگوي اعتراض مردم باشند که چرا تغيير شماره تلفن هاي نيشابور اين قدر دير اطلاع داده شد و چرا مخابرات با خطوط pcm امکان اشتراک اينترنت از شرکت هاي ديگر را محدود مي کند. هنوز پاسخي به ما نرسيده […]

… و با آرامش شليک کرد!

در همين نشريه، دو شماره قبل از رييس مخابرات خواستيم پاسخگوي اعتراض مردم باشند که چرا تغيير شماره تلفن هاي نيشابور اين قدر دير اطلاع داده شد و چرا مخابرات با خطوط pcm امکان اشتراک اينترنت از شرکت هاي ديگر را محدود مي کند. هنوز پاسخي به ما نرسيده است. آقاي مخابرات اين بار دومّته!

ماجراي اين بار دومّته

يک زوج، بيست و پنجمين سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اينکه در طول 25 سال، حتي کوچکترين اختلافي با هم نداشتند. در اين مراسم از روزنامه هاي محلي هم جمع شده بودند تا راز خوشبختيشان را بفهمند.

خبرنگاري مي گويد: آقا واقعا باور کردني نيست؟ يه همچين چيزي چطور ممکنه؟

مرد روزهاي ماه عسل خود را بياد مي آورد و مي گويد: «بعد از ازدواج براي ماه عسل به شميلا رفتيم. اونجا براي اسب سواري، دو تا اسب مختلف انتخاب کرديم. اسبي که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولي اسب همسرم به نظر يه کم سرکش بود. سر راهمون اسب ناگهان پريد و همسرم رو از زين انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: «اين بار اولته» بعد از چند دقيقه دوباره همون اتفاق افتاد. اين بار همسرم نگاهي با آرامش به اسب کرد و گفت: « اين بار دومته «‌و بعد سوار اسب شد و راه افتاديم. وقتي که اسب براي سومين بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خيلي با آرامش تفنگشو از کيفش در آورد و با آرامش شليک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشيدم و گفتم: «چيکار کردي رواني؟ ديوونه شدي؟ حيوون بيچاره رو چرا کشتي؟ همسرم يه نگاهي به من کرد و گفت: اين بار اولته!»

آگهي تبليغاتي

دوره هاي تابستاني کلاس هاي «آموزش سرقت در سه سوت» برگزار مي شود. ترم پيشرفته: «کيف زني با موتور سيکلت در کوچه پس کوچه ها»، ترم متوسط: «جيب بري در خيابان هاي فرعي»، ترم مقدماتي: «سرقت از طلافروشي در خيابان اصلي»

چيستان

کدام شغل در دنيا هست که شخص يک عمر حقوق مي گيرد ولي فقط يک بار سرکار مي رود؟

پاسخ: عمليات انتحاري!

دو کلمه جدي

ديده ايد يک آقاي اسلحه به دست در برخي بانک ها دم در از صبح تا ظهر برّ و بر مردم را تماشا مي کند؟ خب در تمام دوران خدمتش شايد يک بار هم نياز نباشد دست به اسلحه شود و خودي نشان بدهد. اما مردم انتظار دارند همان يک بار کارش را درست انجام دهد. الان فرق اين سرقت اخير با سرقت قبلي چه بود؟ دست کم در سرقت قبلي مامور محترمي که آن جا بود برّ و بر مردم و سارقين را تماشا کرد و هيچ گونه مجروح نداشتيم. اين دفعه که هم مامور زخمي شد هم مردم و آقاي مسروقه، هم از دزدان کتک خورد و هم از ماموران!