گفتگو: احسان اسحاقی سردبیر برادر شهيدان غرويان از ديدار خانواده با رهبر انقلاب مي گويد قانون گرايي رهبر انقلاب برايم بسيار جالب توجه بود به مناسبت سالروز آغاز جنگ تحميلي و هفته دفاع مقدس مردم ايران در برابر تهاجم ناجوانمردانه ارتش عراق، بنا داشتيم با مادر سه شهيد نيشابوري، که در ميانه تابستان امسال ميهمان […]
گفتگو: احسان اسحاقی
سردبیر
برادر شهيدان غرويان از ديدار خانواده با رهبر انقلاب مي گويد
قانون گرايي رهبر انقلاب برايم بسيار جالب توجه بود
به مناسبت سالروز آغاز جنگ تحميلي و هفته دفاع مقدس مردم ايران در برابر تهاجم ناجوانمردانه ارتش عراق، بنا داشتيم با مادر سه شهيد نيشابوري، که در ميانه تابستان امسال ميهمان رهبر انقلاب هم بوده اند، گفت و گويي داشته باشيم. اما با توجه به شرايط روحي حاجيه خانم، و اين که اخيرا ترجيح پزشکان منع از مصاحبه و گفت و گو و بازگويي خاطرات توسط ايشان بوده است، برادر شهيدان، عبدالحميد، عبدالمجيد و دانيال غرويان درخواست ما را براي گفت و گو با روي باز پذيرفته و صبح زود يک روز اواخر تابستان در منزل پدري از ما پذيرايي کردند.
خانه هنوز اتمسفر معنوي ناشي از حضور سه شهيد را دارد و بيننده را تحت تاثير خود قرار مي دهد. اشياي به يادگار مانده از سه فرزند رشيد خانواده با در چينشي باوقار در گوشه اي از اتاق دلباز محل گفت و گوي ما خوش نشسسته و دکتر رضا غرويان، که تنها پسر بازمانده از مرحوم حاج مرتضي غرويان است، با متانت ويژه يک پزشک باسابقه پاسخ سوالات مان را مي دهد. حاصل اين نشست صميمي گزارشي است که در زير مي خوانيد:
– آقاي دکتر! سپاس که گفت و گو را پذيرفتيد. بياييد از اينجا شروع کنيم که در خانواده اي که سه فرزند شهيد دارد، فقط شما و تنها خواهرتان مانديد. بعد از اين که هر سه برادرتان رفتند، خانواده در مورد رفتن شما به جبهه سخت گيري کردند؟
– ببينيد؛ شهدا شهادت را انتخاب کرده بودند، آن ها خودشان را براي شهادت آماده کرده بودند و نتيجه اين آمادگي آن بود که شهادت هم آن ها را انتخاب مي کرد. درست است، پدر و مادرم پس از شهادت دانيال، که از من يک سال هم کوچک تر بود، بر من سخت گرفتند. من تنها پسر خانواده بودم که براي پدر و مادرم مانده بودم. اما اين را هم بگويم که در عمليات کربلاي 4 من و دانيال دوشاوش هم حضور داشتيم و چند روز بعد در کربلاي 5 دانيال هم آسماني شد. پدر و مادرم به رفتن دانيال هم راضي نمي شدند. دوستي که فرمانده دانيال بود شب کربلاي 5 به شهيد دانيال گفته بود که تو دو برادرت شهيد شده اند و آقاي شوشتري (سردار نورعلي شوشتري) غدغن کرده که تو به خط بروي. اما دانيال مي گويد؛ اين معبري که قرار است باز شود را بايد به من بسپاري. اگر نگذاري من بروم، نتيجه نمي گيري. آن فرمانده نقل مي کند که قاطعيت دانيال و شرايط سخت عمليات مرا دچار ترديد کرد و دست آخر هم او مرا راضي کرد و خط را شکست و در حالي که کارش را به خوبي به انجام رسانده بود، هدف گلوله دشمن قرار گرفت. او 40 دقيقه پس از مجروح شدن زنده بود و در جواب همرزمي که بالاي سرش حاضر شده بود و مرتب حال او را مي پرسيد، فقط الحمدلله مي گفته است. سپس هم مي گويد مرا تنها بگذاريد.
– چه شد که شهيد دانيال پدر و مادرتان را راضي کرد که به جبهه برود؟
– آن ها اصلا راضي نمي شدند. دانيال را در پادگان بسيج در مشهد نگه داشته بودند و اجازه حضور او در جبهه را نمي دادند. دو سه بار پدرم با تماس سردار شوشتري به مشهد رفت و او را از پادگان برگرداند. آخرين دفعه که او به ديدار خانواده آمد، دو سه ماه بود که به نيشابور نيامده بود. با اصرار از ا خواستيم که سري به پدر و مادر بزند و خود من که در جبهه بودم، تا انديمشک هم مراقبت کردم که از قطار پباده نشود. او آمد و پدر و مادر را ديد و در برابر اصرار آنها به ماندن تنها 24 ساعت ماند و دوباره عزم مشهد کرد براي اعزام به خط. پدر و مادر هم با او راهي مشهد شدند؛ بلکه بتوانند منصرف ش کنند. اما وقتي با هم به زيارت حرم امام رضا(ع) مي روند، در جواب اصرار دانيال جمله عجيبي مي گويند: «شرط رضايت ما اين است که اگر رفتي و شهيد شدي!، شفاعت ما را هم بکني.» و همين بار او شهيد شد.
– شهادت بچه ها براي پدر و مادر، مخصوصا مادرتان خيلي بايد سخت بوده باشد.
– آن چه پدر و مادر ما را در داغ سه فرزند ياري کرد، ايمان و اعتقاد راسخ آن ها به درستي راه شان بود. يک خاطره اي براي من تداعي شد؛ خرداد 61 يک روز باراني من در حال درس خواندن براي امتحانات بودم و پدر و مادرم پشت پنجره نم نم باران را تماشا مي کردند و با هم صحبت مي کردند. خرمشهر در آستانه فتح بود و همه منتظر خبر بودند؛ پدر يا مادرم با لحن خاصي گفتند که اگر خرمشهر آزاد شود ولي پسر ما شهيد شود، خدايا! ما راضي هستيم. و مي دانيد که عبدالمجيد ما در همان عمليات در پاتک ناموفق دشمن براي بازپس گيري خرمشهر شهيد شد. پدر من هميشه عقيده شان اين بود که ما اگر شيعه علي هستيم، بايد علوي رفتار کنيم. علي(ع) با اين که مي توانست طور ديگري عمل کند، 25 سال به خاطر اسلام خودش را ناديده گرفت. حتي يادم هست که در انتخابات شوراها (دور اول) وقتي آگهي تبليغاتي را که براي شان تهيه کرده بوديم، ديدند، با ناراحتي گفتند همين الان اين عبارت «پدر سه شهيد» را از بالاي آن حذف کنيد. و در برابر اصرار اطرافيان گفتند: فقط حق داريد بنويسيد «عضوي از خانواده شهدا»
– خانواده شما اخيرا ديداري با رهبر انقلاب داشته اند، کمي بيش تر درباره اين موضوع براي خوانندگان خيام نامه بگوييد؟
– اين ديدار اواسط تابستان امسال و در پي دعوت بيت از سه خانواده شهيدي که سه يا چهار شهيد تقديم انقلاب و کشور کرده اند، صورت گرفت. «آقا» در اين ديدار پس از اقامه نماز ظهر و عصر به امامت ايشان، با اعضاي تک تک خانواده ها احوال پرسي گرمي کردند و سخناني هم ايراد داشتند. از جمله اين که گفتند: «اين که سه شهيد و چهار شهيد از يک خانواده داده شود، به سخن ساده مي آيد. ولي واقعا مساله فراتر از گفتار است.»
– نکته خاصي در صحبت هاي ايشان در مورد نيشابور بود؟ آيا شما درخواستي داشتيد؟
– نکته خاصي در رابطه با نيشابور مطرح نشد. ابتداي جلسه هم يادآوري شد که اين ديدار خانوادگي و براي احوالپرسي از خانواده هاست. در احوالپرسي از خانواده ما ايشان از نسبت امام جمعه سابق با ما سوال کردند، احوال ايشان را هم پرسيدند و به ايشان سلام رساندند. البته من قصد داشتم درباره موزه سلامت در نيشابور پيشنهادي بدهم که خلاصه پيشنهاد مرا در دفتر بيت به صورت مکتوب گرفتند و قرار شد بررسي بشود. يک نکته هم براي من بسيار مهم بود؛ رهبر معظم انقلاب بر قانونگرايي تاکيد و اعتقاد ويژه اي دارند که براي من خيلي با اهميت بود. وقتي مادر من براي مسايل پزشکي و تشخيصي براي بانوان و مشکلي که به علت کمبود متخصصان زن در اين زمينه تشخيصي در شهرستان ها وجود دارد، پيشنهاد کردند که پزشکان زن غيرمتخصص در زمينه مورد نظر، ورود داشته باشند، رهبري با صراحت فرمودند که فعلا اين موضوع خلاف قانون است و پيشنهادتان به خاطر مغايرت با قوانين جاري کشور شدني نيست. در مورد درخواست ديگر يکي از خانواده هاي شهدا هم باز ايشان تاکيد بر قانون کردند و تعبيرشان اين بود که اينجا «جمهوري اسلامي» است و اين طور نيست که هرچه من بگويم، «بايد بشود». بايد به قانون توجه کرد.
– برگرديم به خاطرات دوران دفاع مقدس. اگر شما جاي پدرتان باشيد، و قرار باشد سه پسرتان يکي پس از ديگري به شهادت برسند، آيا همان رفتار پدرتان را داريد و رضايت باطني به رفتن بچه ها به جنگ مي دهيد؟
– اجازه بدهيد سه تا نکته را در جواب شما بگويم. اول اين که اگر من الان در آن شريط باشم، قبل از تنها پسرم، نوبت خودم هست که به جنگ بروم. نکته دوم اين که اگر ما اعتقاد داريم، که مطابق قرآن، شهدا زنده اند، اين مفهوم ايثار و شهادت با مفهوم فقدان خيلي متفاوت است و نمي شود به شهادت به چشم يک نوع مرگ، در اثر حادثه برخورد گلوله و تير و ترکش، نگاه کرد. در فرهنگ ما شهادت امري متعالي است. سومين نکته هم اين است که قرارنيست هميشه جنگ نظامي باشد تا تفکرمان در معرض امتحان باشد. امروز جهاد علمي، و تلاش جوانان براي پيشرفت و اعتلاي کشور و نظام ادامه راه شهداست و چيزي کمتر از آن نيست. هر کس در هر مقطعي وظيفه اي دارد و بهتر است هر کدام مان همان کار و وظيفه را به درستي انجام بدهيم.
– سپاس مجدد به خاطر شرکت شما در اين گفت و گو.
– من هم از شما سپاسگزارم و اميدوارم خيام نامه و همه اصحاب رسانه در کمال موفقيت براي اعتلاي دانش و فرهنگ و آگاهي موفق باشند.