ماجراي کوچه ي ترانز! اينجا ستون آزاد است و صداي ما را از نشريه معلوم الحالِ خيام نامه مي خوانيد. اين که نيمي از اهالي يک روستا در شهرداري کار مي کنند که مشکلي نيست. در همين نشريه ي خودمان هم نيمي از خبرنگاران بچه محل هستند. تازه نيمي از جماعت ذکور اين نشريه، احسان […]
ماجراي کوچه ي ترانز!
اينجا ستون آزاد است و صداي ما را از نشريه معلوم الحالِ خيام نامه مي خوانيد. اين که نيمي از اهالي يک روستا در شهرداري کار مي کنند که مشکلي نيست. در همين نشريه ي خودمان هم نيمي از خبرنگاران بچه محل هستند. تازه نيمي از جماعت ذکور اين نشريه، احسان نام دارند. باز هم مشکلي نيست. فلاني هم که کارگردان تلويزيون است هم کلاسي هاي خودش را دعوت مي کند. حالا نيمي از کارمندان بخش خبر صدا و سيما هم دختر عمو پسر خاله باشند چه ايرادي دارد. اصلا وقتي دوسوم از قواي… – جان؟ بسه! چشم. من ديگه حرفي ندارم. برويم ببينيم دوستان چه نوشته اند:
سيستوم عَلارم!
ميم فالگوش: اين گفتگو را همينجوري شنيدم. خيلي ناخودآگاه. نه که فالگوش واستاده باشم ها. همينجوري تصادفي شنيدم:
کاف: کوجيرَ مگي؟ گاف: کوچَي ترانز. کاف: خا! ورگو چارده معصوم کوشتارگا! گاف: خا همونجي يَه دگه. اينگار تاحال اسمشه نشنوفتيي! کاف: شنوفتم. خادت دونبال بي يي؟ گاف: نِه يره. يَک پسرخَلَي معتادي درِم اُ تعريف مکيد. کاف: خا مدنوم اونجي وضعش خُرابَه. گاف: مگوف دوربين دَرن دپوشت پينجره هاشَه. ازُم دور مپَيَنت. ببينن موشتري نيي در رَ وا نمنن. کاف: هو يره حالَ پِشروفته روفتن. سيستوماي علارم درن. گاف: علارم چيَه دگه؟ کاف: سيستوم خطر. ازم دور ببينن معمور دَره ميه همدگر ره خبردار منن. گاف: تازه جينساي کُلّي شَرَم د خَنه نگا نمدرن. دَمو پوشت يَک بيَوونيَه مُبرن دُ اُنجي د زِر خاک منن. مامورام که بِرِزن د خَنَشا اوقذر ودي نمنن کي کرِي کنه. کاف: مگيرنشام بعد چن وخ آز سَرشَ متن. گاف: پس نِ ميَن خرجشارم بتن پلوَريشَ کنن موف موف.
پاکسازي جنسيتي
ميم فريزن: اين که گروه همياران طبيعت درود بخواهند بروند و مفت و مجاني به پاکسازي طبيعت زيباي درود بپردازند بعد يک مقام قضايي مانع شود و بگويد تفکيک جنسيتي بايد صورت بگيرد و خانم ها هم بايد مقنعه داشته باشند از آن حرفهايي است که براي من همچين هضم بشو نيست که نيست. يعني کم مانده که فردا بگويند رنگ مقنعه تان هم بايد حتما سورمه اي باشد و پس فردا بگويند جنس مانتوتان هم بايد کنف باشد و کفش هايتان هم پوتين سربازي و… . خب من چي بگم ديگه. با مقام قضايي هم نمي شود شوخي کرد. مي بيني فردا قرار وثيقه مي بُرند براي مدير مسئولانمان خارج از وقت اداري. تا بيايد به خودش بجنبد بايد يکي دوشب نون بربري سق بزند.
کارشناس هندوانه
ميم صرفه جو: هندوانه خريده ام کيلويي 500 تومان. يک همسايه اي داريم کارشناس امور آب است. (مي رود کنتور خانه ها را مي خوانَد) مرا هندوانه به دست داخل کوچه ديده مي گويد براي هر کيلوي همين هندوانه اي که در دست داري 5000 تومان پول آب صرف شده است. (فکر کنم توي اينترنت يک چيزهاي خوانده) مي گم خب چيکار کنم؟ نخرم؟ ميگه: بخر و بخور نوش جانت فقط گفتم که در جريان باشي بيست سال ديگه ايران کوير ميشه و همه با هم بايد ترک ديار کنيم. (هيچي ديگه هندوانه را زهر مارمان کرد.) نمي دانم واقعا اين حرفهاي کارشناسانِ راستکي راسته؟ اين که 70 درصد سفره هاي آب زيرزميني دارند خشک مي شوند؟ اين که جنگ آب در راه است؟ اين که سرانه منابع آب خراسان رضوي 21 درصد كمتر از سرانه آب كشور است؟ اين که وضعيت در استان ما به مراتب بحراني تر از ساير نقاط است؟ اين که مسئولان ما دارند به کشاورزان باج مي دهند اما در آينده همه با هم بدبخت مي شويم؟!
سعیده
تاریخ : 5 - اردیبهشت - 1395سلام
خعلی یه هویی اومدم تو سایتتون
ستون آزاد رو خوندم عااالی بود
ممنون
سعیده
تاریخ : 5 - اردیبهشت - 1395میگماااااااا
احیاناا نوویسنده طنز نمیخوایین؟
یک عدد نویسنده طنز در حد نو موجود است..