ماجرای نفوذ در محافل جدی! به ستون آزاد خوش آمدید. این هفته صاف می رویم به سراغ آقا جمشید یاوری موسس باشگاه فوتبال آریا که اگرچه زاده ی خوزستان است اما بیست و سه چهار سالی می شود که ساکن نیشابور است و می توانیم ایشان را همشهری خودمان بدانیم. آن چه در ادامه […]
ماجرای نفوذ در محافل جدی!
به ستون آزاد خوش آمدید. این هفته صاف می رویم به سراغ آقا جمشید یاوری موسس باشگاه فوتبال آریا که اگرچه زاده ی خوزستان است اما بیست و سه چهار سالی می شود که ساکن نیشابور است و می توانیم ایشان را همشهری خودمان بدانیم. آن چه در ادامه می آید بخشی از حرف های آقا جمشید است که هفته ی گذشته در همین نشریه چاپ شد ولی چون می دانم خیلی ها نخوانده اند دوباره اینجا می آورم:
آن که جوهر دارد تبلیغ نمی خواهد!
«شهر بی حسابی است. شهردار از تک تک من و شما و فرزندان مان و قدم گذاشتن بر روی آسفالت خیابان مالیات می گیرد ولی آیا همان قدر به ما و فرزندان ما اهمیت می دهند؟ شورا هم که بدتر از همه. متاسفانه اعضای شورای شهر هنوز حقوق بچه ها را نمی دانند. آقایی که مسئول ورزش شورا است برای ورزش شهر چه کرده است؟ او فقط حرف می زند و بس. ایشان حق ندارد به من دروغ بگوید. وقتی هیچ کاری نکرده حق ندارد در راس ورزش شورای شهر باشد. ایشان چندین میلیون برای والیبال کمک کرده به خاطر چی؟ بعضی ها نیشابور را فقط برای خودشان می خواهند. آن ها دلشان برای نیشابور نسوخته. دروغ می گویند. وقتی رای ما را گرفتند دیگر تمام شد. همه چیز فراموش شده. اگر انسان ها جوهر و گوهر داشته باشند نیاز به تبلیغ ندارند چون با اعمالشان می توانند بر قلب ها حکومت کنند.»
حق الخمیازه!
آقای رییس شورای شهر فرموده اند که اعضای شورای شهر حقوق نمی گیرند شندرقاز به عنوان حق الجلسه می گیرند. خوب باز هم خوب است این اعضای محترم لااقل در جلسه حضور دارند. ما بعضی ها را می شناسیم بلانسبت بعضی ها اصلا حضور هم ندارند ولی همین جوری یک حکم تخیلی برایشان صادر شده و بر مبنای آن رسما حقوق می گیرند. برخی ها را هم می شناسیم که در یک جاهایی حضور دارند اما فقط گاهی سرفه می کنند و حقوق می گیرند. بماند آن کسانی که پارازیت می اندازند و حقوق می گیرند. خمیازه می کشند و حقوق می گیرند. بوق می زنند و حقوق می گیرند. … و حقوق می گیرند.
کرم مرطوب کننده وارداتی!
میم فریزن: بله جناب میم فریمن عزیز! برخی ها هم سانسور می کنند و حقوق می گیرند. یک هفته که مطلب بنده را به کلی پرت کردید توی سطل آشغال. هفته ی بعد هم که نصفش را حذف کردید. از همین جا به مسئول محترم خیام نامه عرض می کنم اگر بنا به تساوی است یک هفته تریبون ستون آزاد را بدهید به من یک هفته هم به ایشان. اصلا چرا آن بالای ستون اسم ایشان بیاید و اسم من نیاید؟! خب بگذریم… . چشمتان روز بد نبیند یکی دو هفته پیش، گشتی در فضاهای مجازی موبایلی زدم. چه خبر است! حالا بحث های خاله زنکی و دایی مردکی اش بماند. چیزی که برای من آزار دهنده است حضور گسترده ی بانوان در گروه های آبکی است. از فال گرفتن و آشپزی بگیر تا شعرهای احساسی و متن های الکی. البته آقایان هم زیاد خوش به حال شان نشود. کافی است یک خانم که عکس پروفایل روتوش شده ای هم دارد پایش به یک گروه جدی ِ آقایان باز شود و بعد همان آقایان رسمی و اتوکشیده که انگار کاری ندارند به جز حل معضلات اساسی مملکت و به سامان رساندن مذاکرات هسته ای و گره گشایی از بحران خاورمیانه… ناگهان پیام های خصوصی ارسال می کنند و حال و هوایشان عوض می شود. راستش بین خودمان بماند همین چند وقت پیش با عکسی که از فیسبوک یک نفر کش رفته بودم به یکی از همین گروه های جدی مردانه وارد شدم. وسط مکالمات آنان یک پیام گذاشتم که من پوستم حساسه کرم مرطوب کننده خوب چی سراغ دارین؟ بعد هم سریع نوشتم ببخشین اشتباهی اینجا پیام فرستادم. چشمتان روز بد نبیند تا پنج دقیقه بعد شانزده تا پیام دریافت کردم که انواع مارک های لوازم آرایشی و کرم های ضد حساسیت را به من پیشنهاد می دادند. دو نفر هم گفتند ما خودمان از دوبی لوازم آرایشی وارد می کنیم جنس درجه یک خواستی تماس بگیر!