به بهانه خيام خواني و مولوي سرايي در شب خيام، نيشابور
به بهانه خيام خواني و مولوي سرايي در شب خيام، نيشابور

شهرام ناظري شواليه مردم ,   فرزند خلف و راستين باربد، نکيسا، رامتين، بامشاد، افسانه پيوند رامشگران راستين، از تبار نيايشگران معابد ديروز، نواي خانقاه هاي قلندرخيز و صداي صوفيان صافي، نغمه پرداز سه تارنواز، عشق گستر شاهنامه خوان، مولوي سراي شيداوش، آوازه خوان تنهايي ها، بخش آوايي حافظه فرهنگي ما، منحصر صدايي مقتدر، شورآفرين […]

شهرام ناظري شواليه مردم

,

 

فرزند خلف و راستين باربد، نکيسا، رامتين، بامشاد، افسانه پيوند رامشگران راستين، از تبار نيايشگران معابد ديروز، نواي خانقاه هاي قلندرخيز و صداي صوفيان صافي، نغمه پرداز سه تارنواز، عشق گستر شاهنامه خوان، مولوي سراي شيداوش، آوازه خوان تنهايي ها، بخش آوايي حافظه فرهنگي ما، منحصر صدايي مقتدر، شورآفرين و حرکت زا، يادآور روزگاران نواخيز، آميزه ي حماسه، فولکلور، آيين و فسانه، گل صدبرگ موسيقي شرقي، خواننده اي با خوانشي ديگر گونه و روايتگر اقوام و پيوندگر آرمان هاي جمعي، روح دگرديسي آواز کلاسيک ما در يک ناامني فرهنگ موسيقيايي، رهاننده فروبستگي ها، جلوه اي از شکوه اعصار طلايي موسيقي گذشته ايران زمين، هنرمندي که مردم در اقليم حضورش زيست مي کنند و خود ساکن اقليم حضور، هنرمندي که بدون حيات تاثيرگذارانه اش نابساماني هاي موسيقي اين سامان حتما ناديده گرفته مي شد.

هنرورزي که چونان خسرو خوبان آواز ايران استاد محمدرضا شجريان صدايش صداي ايران، صداي فرهنگ ايران و صداي هماره فصلي حياتي از ابر فرهنگ انسان پرور ماست و ناديده گرفتنشان ناديد گرفتن فرهنگ هزاره هاي قومي است که منشور و مانيفست حقوق بشر را در عصر خاموشي تمدن ها براي آيندگان به يادگار نهادند.

ابرآوايي که در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش در نوايي که «يادگار دوست» است در «سِفر عسرت». هنرمندي از جنس مردم با متفاوت صدايي سورئالسيم «فراواقع گرا»، نه موج سوار و نه اهل سياست بازي و مصلحت کاري، عصاره هواي زلال کوهستان هاي غرب ايران، «آتشي در نيستان» خواننده ي «آن خط سوم» حيراني «سفر به ديگر سو»

ناظري زيستي دشوار دارد چرا که خواهنده است به صاحبان اصلي صدايش يعني مردم فرياد خود را برساند و از طرفي ديگر تنگناي عرصه را احساس کرده و در زمانه ناساز با ساز، «ساز نو و آواز نو»خود را کوک کرده است.

احياگر موسيقي عرفاني، بازخوان اشعار عارفانه مولانايِ کبير، تلفيق کننده ي جنبه هايي از موسيقي نواحي و مقامي با موسيقي دستگاهي.

شهرام ناظري در هنر ديکته هاي بسيار هنر آميخته اي ارائه داده اما ديکته ي بي نقد هم ننوشته و اين مهم است چراکه نوآور است و نو را حلاوتي است دگر و حتما نقد پذير، مهم تر اينکه براي خودش مرتبه ي قدسي قائل نيست، اما نقد هنرمند به مثابه ي توهين به باورهاي قدسي نيست، استاده در صف مردم اين عاشقان هنر راستين بزرگترين فضيلت يک هنرمند است و شاد نمودن مردم شادي خداست و ماندگاري هنرمند تنها و تنها با تاييد مردم.

«جهان يادگار است و ما رفتني

ز گيتي نماند بجز مردمي»

حجت حسن ناظر