شايعه، فاجعه اي پشت فاجعه
شايعه، فاجعه اي پشت فاجعه

شايعه، فاجعه اي پشت فاجعه از ساعات اوليه ي روز دوشنبه اول دي ماه که خبر غم انگيز فوت چهار شهروند عزيزمان در شهرک انديشه پخش شد و شهر را در بهت و حيرت فرو برد، موضوعي که باعث غم انگيز تر شدن اين فاجعه ي دردناک شد پخش شايعه هاي مختلف در مورد علت […]

شايعه، فاجعه اي پشت فاجعه

از ساعات اوليه ي روز دوشنبه اول دي ماه که خبر غم انگيز فوت چهار شهروند عزيزمان در شهرک انديشه پخش شد و شهر را در بهت و حيرت فرو برد، موضوعي که باعث غم انگيز تر شدن اين فاجعه ي دردناک شد پخش شايعه هاي مختلف در مورد علت بروز اين حادثه بود؛ شايعه هايي که مانند موجي فضاي تب آلود جامعه را در مي نورديد و باعث تشديد تالمات روحي بازماندگان حادثه و ديگر همشهريان دردمند مي شد.

از ديدگاه جامعه شناختي، شايعه کوششي جعي است براي تفسير يک موقعيت مبهم، ولي جذاب1 . يک مطالعه موردي نشان مي دهد وقتي جمعيتي به چيزي به شدت دلبستگي پيدا مي کند، شايعه در مورد آن به طور کامل و متنوع توليد مي شود: و آن « چيز» به گمان نگارنده پديده ي خشونت است. جامعه نسبت به خشونت دلبستگي پيدا کرده است. انگار از وجود آن لذت مي برد.

در مورد علت بروز شايعه مي توان گفت که هر گاه در جامعه اتفاقي مي افتد اما نسبت به آن ابهام و پوشيدگي ايجاد شود و اخبار آن به درستي و سريع مطرح نشود اهميت موضوع و ابهام ايجاد شده باعث مي شود که افکار عمومي که جوينده واقعيت موضوع و اطلاعات جديد مي باشد به دنبال کسب اطلاعات درآيد و در نبود اطلاع رساني دقيق و شفاف، دست به فرضيه سازي و گمانه زني زده و همين فرضيه ها و گمانه ها به عنوان واقعيت پخش مي شوند. بنابراين به طور عمده علت شايعه بي اطلاعي افراد از واقعيت است و هر چقدر حادثه براي جامعه جذاب تر باشد، ميزان شايعه ها بيشتر مي شود و در مورد حادثه ي شهرک انديشه، به خاطر خون بار بودن حادثه، نرخ شيوع شايعه ها به طور تصاعدي بالا رفته است؛ چون انگار نسبت به ديدن و شنيدن خشونت حريص شده ايم.

در اين نوشتار کوتاه قصد بررسي عميق و علمي پديده ي شايعه را ندارم که خود بحث جداگانه اي را مي طلبد. بلکه هدفم پرداختن به اين ناهنجاري فرهنگي-اجتماعي از زاويه ي پيامدهاي احساسي است که انتشار شايعه مي تواند در چنين مواقعي بر بازماندگان فاجعه تحميل کند.

روز دوم مراسم ختم مرحومان، وقتي به اتفاق چند تن از دوستان جهت بيان همدردي به محل سوگواري بازماندگان رفته بودم، چهره ي بازماندگان و اوج اندوه نشسته بر چشمان آن ها را که مي ديدم، اين ترديد برايم به وجود آمده بود که اينان بر اندوه از دست رفتن عزيزانشان مي گريند يا بي انصافي و بي رحمي همشهريان شان در بيان انواع مختلف علت حادثه، باعث به درد آمدن دل آن ها شده است؟

قصد بيان شايعه هاي مختلفي که از دهان همشهريان «به ظاهر» دردمندم شنيده ام ندارم که اين کار خود به مانند پاشيدن نمک بر زخم در حال التيام است. اما نمي توانم مراتب تاسف و تاثر شديد خودم از اولا مرگ دردناک اين عزيزان و ثانيا از شنيدن شايعه هاي بسياري که گاه از شدت بي رحمي انسان را شوکه مي کرد، پنهان کنم. اين يک نوشته ي علمي نيست و توصيه ام نيز يک توصيه علمي نيست بلکه يک درخواست احساسي و توصيه اي اخلاقي است: اندکي مهربان تر و منصف تر باشيم؛ شايد قرباني بعدي شايعه خود «ما» باشيم.

  • بيرو ، آلن ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمة باقر ساروخاني ، تهران انتشارات كيهان

نوشته شده توسط : عبدالرضا قندهاری