بازيابي هويت گم شده نيشابور
بازيابي هويت گم شده نيشابور

گفتگو با: هادي عرب نرمي، نقاش و مجسمه ساز همشهري بازيابي هويت گم شده نيشابور هادي عرب نرمي – متولد 1357 نيشابور – نقاش و مجسمه ساز، مدرس دانشگاه تهران در رشته مجسمه سازي ، هنرمند جواني است که آثار او را مي توان در رديف صاحب نامان اين دو رشته ي هنري در سطح […]

گفتگو با: هادي عرب نرمي، نقاش و مجسمه ساز همشهري

بازيابي هويت گم شده نيشابور

هادي عرب نرمي متولد 1357 نيشابور – نقاش و مجسمه ساز، مدرس دانشگاه تهران در رشته مجسمه سازي ، هنرمند جواني است که آثار او را مي توان در رديف صاحب نامان اين دو رشته ي هنري در سطح کشور قرارداد .او چند سالي است پايتخت نشين شده اما دل در گرو شهر و ديار خود، نيشابور دارد ودغدغه بازيابي هويت گم شده آن را. بر ما و مسؤولين شهري است که تدبيري بيانديشيم که نخبگان فرهنگ و هنر اين ابر شهر تاريخ جذب ديار خويش شده و خلاقيت هنري شان صرف آباداني و زيبايي شهر نيشابور گردد. اگر اين امر محقق نشود، ديري نپايد که ذخاير فرهنگي و هنري شهرمان مجبور به مهاجرت شده و شهر خالي از فرزانگان و هنرمندان شود، و بديهي است که آيندگان ما را به سبب اين غفلت نخواهند بخشيد

اي که دستت مي رسد کاري بکن                     پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار

گفتگوي صميمانه ما با اين هنرمند جوان، قدم کوچکي است در راستاي قدرداني از ايشان و تمامي جوانان هنرمند اين زادبوم هنر پرور.

 

آشنايي شما با هنر نقاشي در چه سني و چگونه روي داد؟

در دوره تحصيلي ابتدايي با ديدن نقاشي هاي همسالانم کنجکاو بودم چرا اين نقاشي ها شبيه به آنچه در واقعيت مي بينم نيست يعني بيشتر به خط و اعداد شبيه است تا کوه و خانه و درخت. با اين نگاه نقاشي هايم كمي متفاوت بود. بيشتر دقت مي كردم. سال سوم ابتدايي با ديدن يك طراحي در يك كتاب هنر درسي و طراحي از آن احساس كردم توان و علاقه ام را يافته ام ، شوق وعلاقه اي که تا کنون ادامه دارد. كلا زنگ هنر برايم لذت بخش بود و تشويق برخي معلمين و در ادامه دادن اين راه تاثير فراواني داشت .در دوره راهنمايي همچنان نقاشي مي كردم و معمولا در مسابقات دانش آموزي شرکت مي كردم كه شرايط خوبي نداشت. البته اين مشت نمونه ي خروار بينال ها، سمپوزيوم ها و جشنواره هاي حرفه اي است.

شما از فارغ التحصيلان هنرستان سوره نيشابورهستيد. از خاطرات آن دوره برايمان بگوييد هنرستان چه تاثيري در رشد شخصيت هنري شما داشته است؟

در سال 1372 وارد هنرستان سوره شدم .اين دوره فرصتي بود که تعدادي دوستان با اشتراك علاقمندي به هنر در کنار هم و دور از دغدغه و فشار درسهاي دبيرستان كار كنيم. دوستان و هنرمنداني همچون آرش کامور،فرزاد فضلي،محسن قرباني وحيد زردي و … از همکلاسي هاي آن دوره هستند. دلسوزي و تلاش بي دريغ استاد فضلي که در هنرستان كاري فراتر از تدريس مي کرد تاثير سازنده اي برمن داشت . در هنرستان بود که تجربه مجسمه سازي به كنجكاوي هايم اضافه شد و آنقدر شيفته اش شدم که در سالهاي بعد به کار اصلي من تبديل شد. نکته جالب اين بود که علي رغم آشفتگي هاي هنرستان و کمبود امکانات در آن زمان، اکثر همکلاسي هاي آن دوره در دانشگاه قبول شدند.

در چه سالي وارد دانشگاه شديد؟

سال 76 دررشته مجسمه سازي وارد دانشگاه تهران شدم. همزمان به طراحي و نقاشي ادامه مي دادم . ضمنا کم کم خارج از دانشگاه به همكاري با مجسمه سازان حرفه اي تر و تجربه ي اجراي كار حرفه اي در مجسمه سازي پرداختم، تا اينکه با همکاري دو نفر از دوستان کارگاهي راه اندازي کرديم .اولين کار ما مجموعه اي بود شامل دو نقش برجسته سفالي ، سرديسي از جنس برنز و يك ماکت كار شهري، كه شروع خوب و اميدوار كننده اي بود. اين همكاري حدود هفت سال ادامه داشت. پس از مدتي از دوستان جدا و با آزادي كه نياز داشتم در دوره جديدي كارم را ادامه دادم. در اين دوره به طراحي براي نقاشي ديواري ،طراحي شخصيت براي انيميشن، ساخت وسايل صحنه و عروسک سازي تئاتر پرداختم، تا اينکه در سال 88 در رشته کارشناسي ارشد نقاشي دانشگاه تهران قبول شدم.

پس از آن چه فعاليت هاي هنري داشتيد؟

كار اصلي ام مجسمه سازي بود اما به خاطر رشته تحصيلي ام نقاشي كردن برايم جدي تر شد. اتفاق جالب اين سالها سفري بود به فرانسه كه با شركت در جشنواره آوينيون فرانسه سال 89، به همراهي گروه تئاتر اسب چوبي (عباس تقي آبادي) برايم پيش آمد. اين جشنواره فرصت مغتنمي بود که براي يافتن پاسخ سوالات زيادي كه در نقاشي و مجسمه سازي در ذهن داشتم و مستلزم مطالعه ي اصل آثار از نزديك بود.

در بازديد از موزه هاي کالوت(آثار مجسمه و نقاشي قرن 18و 19فرانسه) موزه پتي پالاس (نقاشي هاي مذهبي قرن 13و 14 با تکنيک تمپرا) موزه لوور (پاريس) موزه اورسي (آثار قرن 18و19واوايل قرن بيستم) موزه رودن، مرکز هنري ژرژ پمپيدو (پاريس)– قبرستان پرلاشز(مجموعه اي از مجسمه هاي يادبود و آثار ويتراي) بسياري جواب ها را يافتم و با سوالات جديدتري بازگشتم!

چه آثاري را بعد از سفربه فرانسه خلق کرديد؟

در مورد كارهاي من ،خلق كلمه ي بزرگي است! بالتبع هيجان و انرژي زيادي داشتم و بلافاصله مجموعه ي نوازندگان محلي شمال خراسان را براي بجنورد كار كردم و دو سرديس از چهرة آلفرد نوبل و هانري دونان رابراي موزه صلح تهران.

در همان زمان مشغول پژوهشي در مورد تکنيک هاي ترومپ لوي و آناموفوسيس براي پايان نامه ي كارشناسي ارشد بودم که در سفر ذکر شده به نمونه هاي خيلي خوبي برخوردم، از جمله اثري از جرج روسو در نمازخانه ي سنت چارلز كه نمونه ي بسيار عالي و شاخصي از كاربرد اين تكنيك در هنر معاصر است.

از كارهاي ديگر اين سالها نيم تنه مهندس حريري براي بنياد علمي حريري و سرديس مرحوم نوشيرواني براي دانشگاه صنعتي بابل بود، همچنين در دروس طراحي ، نقاشي و مجسمه سازي در دانشگاه علم و فرهنگ تهران و به دنبال آن در دانشگاه تهران مشغول به تدريس شدم.

در حال حاضر روي چه آثارهنري کار مي کنيد؟

در حال حاضر روي يک مجموعه شخصي متمرکز هستم كه پي گيري رويكرد موجود در مجموعه اي از نقاشي هايم با موضوع شيخ صنعان است، البته با نگاهي بازتر به كليت فضاي منطق الطير و حتي ديگر آثار عطار . ضمنا با همراهي هنرمندان نيشابوري ساكن تهران جلساتي در تهران برگزار مي شود كه هنوز درحال برنامه ريزي و هماهنگ كردن گروهها هستيم. بسيار اميدوارم كه بتوانيم از همگرايي توانايي هاي دوستان به نتايج خوبي برسيم.

نظر شما درباره وضعيت هنر شهري چيست؟

مديريت يكپارچه و واحد شهري يك ضرورت در ساماندهي فضاي بصري شهرهاست. از نصب يک تابلوراهنمايي رانندگي گرفته تا تابلو مغازه ها ، فضاي سبز ، نقاشي هاي ديواري ، مجسمه هاي شهري و …

معمولا مديريت نماي ظاهري شهر و كنترل عناصر بصري بر عهده ي زيباسازي شهرداري هاست، اما در شهرهاي كوچك توجه لازم به اين بخش نمي شود و به ناديده و ضعيف ترين بخش سازمان شهرداري تبديل مي شود و يا اينكه در بخشي نامربوط ادغام مي شود. مثل شيراز كه با وجود فعاليت گسترده ي زيباسازي در آن شهر، اين قسمت با تاسيسات! ادغام شده است! در سطح شهر نيز گويا هر بخش و هر سازمان به سليقه شخصي مديران وبدون سازو كار و قاعده خاصي دخيل در اين حوزه هستند و نتيجه همين آشفتگي تقليد زده و بي سامان شهرهايي مثل شهر خودمان است.

در پايان اگر مطلب خاصي گفته نشده بفرماييد.

در حال حاضر مهاجرت استعدادهاي بومي به شهرهاي بزرگ يك مساله جدي است که به دليل عدم وجود فضاي رشد علمي ، نبود فضاي به كارگيري توانمندي ها، ركود فعاليت هاي فرهنگي، رويكردهاي اشتباه فرهنگي و در يك كلمه سوء مديريت، اتفاق افتاده است، اما اخيرا با تغييراتي در مديريت فرهنگي شهر نويد جنب و جوش تازه اي در شهر به گوش مي رسد كه اميدوارم حاصل پرباري داشته باشد.

نکته بعدي بازيابي هويت فرهنگي و تاريخي شهر نيشابور است كه در شهر به سختي قابل تشخيص است. تقليد هاي سطحي در مبلمان شهري، اسامي خيابانها و اماكن، ساماندهي و طراحي پاركها و حتي مجسمه ها و نقاشي هاي ديواري باعث شده شهرهاي كوچك از غناي بومي خود دور شده و تبديل به كپي هاي فقيرانه اي از شهرهاي بزرگ شوند. يك همسويي و اراده ي منسجم در سطح مديران و استفاده از تخصص ها مي تواند اين هويت گمشده را به چهره ي شهر برگرداند، طوري كه يك ميهمان با گذري سريع از شهر نيز احساس كند اينجا نيشابور است، نيشابوري به همان عظمتي كه در ذهن دارد.

نویسنده :هاشم مداح