جامعه به مانند یک موجود زنده است که در دنیای امروز تقسیم کار و تخصصی شدن امور برای پاسخ به نیازهای متنوع و پیچیده ی آن یکی از ضروریات است. در چنین فضایی که توام با کارکرد های گوناگون است، هماهنگی اعضا( نهاد ها و سازمان ها)، به روز شدن آنها، توجه به تغییر و […]
جامعه به مانند یک موجود زنده است که در دنیای امروز تقسیم کار و تخصصی شدن امور برای پاسخ به نیازهای متنوع و پیچیده ی آن یکی از ضروریات است. در چنین فضایی که توام با کارکرد های گوناگون است، هماهنگی اعضا( نهاد ها و سازمان ها)، به روز شدن آنها، توجه به تغییر و تحولات و تاثیرات متقابل بر سایراعضا (محیط جانبی)، امری بسیار ضروری است. نمی توان انتظار داشت مغز یک انسان تمام وقت کار کند و قلب هرازگاهی به مرخصی ساعتی برود. یا برعکس. در یک بدن که آن را نمادی از جامعه می توان تعبیر کرد، همه اعضا باید در یک جهت(بقاء) در کنار هم و با هماهنگی لازم کار کنند.
با چنین فرض ساده ای می توان نگاهی به شرایط جامعه انداخت و این پرسش را مطرح نمود که نهاد های حساس در جامعه ما تا چه اندازه در جهت بقاء و سیر تحولات و تغییرات طبیعی یک جامعه انسانی، در کنار هم هماهنگ و یک جهت فعالیت می نمایند؟ از آموزش و پرورش، تا نهاد های دانشگاهی تا نهاد های متولی امر سلامت، بهداشت و درمان و..؟ اگر نیم نگاهی دوباره به همان مثال موجود زنده بیندازیم، می توان با استناد به آن بیان نمود که عدم هماهنگی در کارکرد ها و وظایف محوله باعث «کژکارکردی» و یا حتی آثار زیان بار بسیاری بر پیکره و بقای جامعه می گردد، درست چون بیماری. آنچه در یک بیماری خود را نشان می دهد در ابتدای امر، نشانه های آن است. نشانه هایی که خبر از تداخل و ناهماهنگی کارکرد های یک بخش از بدن را می دهند. در جامعه هم همین امر مصداق پیدا می کند.
اگر به دنبال توجه به الزامات جامعه مان باشیم، اگر به دنبال توجه به اهداف، پیشرفت و تداوم حرکت پویای آن باشیم در تمامی جهات، بایستی نسبت به هشدارها و نشانه ها حساس باشیم، نشانه ها چون دو روی یک سکه، زبان گویایی برای ارزشیابی حرکت در مدار درست و یا درجا زدن به اسم تحول و تغییر است!. این روزها نشانه های بسیاری به چشم می آید که شاید یکی از مهمترین و اساسی ترین آنها از سمت سوی همان کادر درمانی است که رسالت اصلی توجه به وضعیت سلامت جامعه، بهبود و تندرستی افراد جامعه و در کل بقاء آن را بر عهده دارد. وظایفی که بدون شک نبودن اش شاید به جرات بتوان با نیستی و فروپاشی یک جامعه برابر دانست. برای درک این موضوع، همان بس که به سال های نه چندان دور که البته با فراز و نشیب هایی در اشکال مختلف همچنان ادامه دارد ، نگاهی بیندازیم.
در دوران تلخ اپیدمی کرونا که بقای انسان ها از زمان آخرین اپیدمی بیمارهای های کشنده انسانی به مخاطره افتاد، بحران های بسیاری رقم زده شد و در ابتدا راه درمانی به چشم نمی خورد و آمار رسمی و غیر رسمی حکایت از فوت ۱۴۰ هزار تا ۳۰۰ هزار داشت و این رقم در جهان به بیش از ۵ میلیون نفر نیز می رسید!. در تمامی آن ایام نه موشک ها به کار می آمدند و نه بمب ها و نه سربازان آماده رزم!. تنها میدان داران، پرستاران و کادر درمان مظلوم و بدون سلاحی بودند که حتی نمی دانستند با چه بیماری مواجه هستند!. سلاح شان در بهترین حالت یک ماسک با هزاران چالش و خاطرات تلخی بود از کمبود منابع و تجهیزات تا فشارهای روحی و روانی. جانفشانی آن ایام کادر درمان و خصوصا پرستاران که مواجه مستقیم با بیماران و اقدامات حیاتی آن را برعهده دارند، امنیت و آسایش بهداشت و درمان امروز را رقم زد!.
اما امروز را چه شده است که همان پرستاران دیروز، که با القاب گوناگون در قاب تصویر سازی های حماسی و چهره های توام با نور و رشادت در رسانه های رسمی معرفی می شدند، امروز به مانند جمع زیادی از مردم علاوه بر گله از شرایط سخت زندگی، از مطالبات مانده بر زمین مانده و کم مهری ها شکایت می کنند؟ از حقوق پایین و زحمت فراوان، از اضافه کاری های ساعتی ۲۰ هزارتومان ناقابل و تلخ تر الزام و اجبار به آن ، از سفره های خالی و…. دردهای بسیار دیگر زبان به اعتراض و مطالبه گری گشوده اند؟ شاید برخی مسئولان فراموش کنند اما در تاریخ این کشورِ پر درد، هیچگاه گردِ فراموشی بر تلاش ها و ایثارگری های کادر درمان نخواهد نشست.
امروز یکی از مهمترین ارکان حفظ و کارکرد درستِ بدن (جامعه) ، نشانه های بسیاری از بیماری را بروز داده است. باید با تامل شرایط بحرانی پرستاران را درک نماییم. هرچند که این روزها تعادل و تنظیمات بسیاری از امور دچار ناترازی شده است اما در بهداشت و درمان این بیشتر به چشم می آید. از نسبت پرستار بر تخت های بیمارستانی و بیماران تا بحث داغ مهاجرت!. نیروهای توانمندی که چون سرمایه های سلامت این کشور هستند و به خاطر شرایط سخت شغلی و زندگی راهی جز ترک کشور نمی بینند، هنگامی که مقایسه می کنند حداقل های حقوقی شان را برای زیستن در کشور های دیگر. به طور مثال در کشور سوئیس متوسط تخمینی حقوق سالانه ۸۶۰۰ دلار وآمریکا با میانگین تخمینی سالانه حدود۷۵۰۰ دلارو….، دیگر انگیزه ای باقی نمی ماند!
باید توجه کرد که شغل پرستاری صرفا به حضور در بیمارستان خلاصه نمی شود و در حوزه های دیگری نیز حضور فعال دارند: مراقبت و رسیدگی به بیماران در منزل، مراکز بهداشتی، خانه های سالمندان، ارائه آموزش به بیماران و خانواده هایشان وهمچنین ارتباط با سایر متخصصان بهداشتی از جمله آن هاست. با چنین دامنه و حجم مسئولیت ها باید این امر را نیز در نظر آورد که فشار های کاری، شیفت های فشرده و امثال آن نه تنها باعث فرسودگی و پایین آمدن کیفیت خدمت رسانی به بیماران و نیازمندان می شود، بلکه این سرمایه های بزرگ سلامت را خطرات دیگری چون: انواع بیمارهای های جسمی و روحی روانی تهدید می کند.
استرس برای بیمارانی که گاه تا مرگ فاصله چندانی ندارند و ثانیه ها حکم طلا را دارند برای برگشتن به زندگی، فشار های ناشی از کمبود های منایع و تجهیزاتی که دست پرستاران را برای نجات جان بیمار می بندد ، دوری از خانواده و حسرت گاها یک تعطیلات درست، شب کاری های فشرده و ساعات نامنظم خواب و استراحت! کمبود نیرو و ده ها چالش و مشکل دیگر که از حوصله متن خارج است؛ جامعه پرستاری را آزار می دهد.
در هر جامعه ای سرمایه های انسانی به طور کلی بزرگترین نعمت برای ترقی و توسعه هستند، از نیروهای متخصص مهندسی تا معلمان خوش فکر و خلاق تا پرستاران باوجدان و پرتلاش تا پزشکان توانمند و….، اگر بنا را بر حرکت بر مدار تحول و پیشرفت گذاشته ایم، اینگونه رفتن ها (مهاجرت) خطا است و نشانه های آن هم نمایان. نمی شود نسبت به پرستاران به عنوان بزرگترین و یکی از کلیدی ترین ارکان نظام سلامت کشور کوتاهی نمود. رسیدگی به مطالبات به حق پرستاران و بسیاری دیگر از اقشار تنها راه ماندن در مسیر توسعه است. همه چیز به دولتمردان سیاست و خواسته های آنان خلاصه نمی شود. مهمترین رکن، مردمان یک جامعه اند!، که این روزها نگران هستند و با کور سویی از امید به بهبود اوضاع جامعه و تغییر شرایط چشم دوخته اند . امید شان را ناامید نکنیم!.
- نویسنده : حمیددیانت پور؛ دانشجوی دکتری جامه شناسی اقتصاد و توسعه
- منبع خبر : خیام نامه