آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش می کوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گران مایه بدان نفروشی بیشتر مردم هنگام بررسی  خود به نوعی میانه روی و زندگی خردمندانه معتقدند و به باور خود آزاد و رها زندگی می کنند. برخی که خود را از حرص و […]

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

معذوری اگر در طلبش می کوشی

باقی همه رایگان نیرزد هشدار

تا عمر گران مایه بدان نفروشی

بیشتر مردم هنگام بررسی  خود به نوعی میانه روی و زندگی خردمندانه معتقدند و به باور خود آزاد و رها زندگی می کنند. برخی که خود را از حرص و طمع رها می بییند برای خویش جایگاهی بلند در میان آزادگان قائل هستند. افرادی که دیگران را موعظه می کنند و  هرگز خویشتن را وابسته یا برده ی صاحبان  قدرت نمی بینند   و این در حالی است که آسیاب قدرت و ثروت اندوزی بر باور و شیوه ی زندگی همین مردم می چرخد، اینان به روایت خود زیر بار هیچ زوری نمی روند و برای نان و نام هویت خویش را سرمایه و دست مایه نمی کنند. گروهی زندگی خردمندانه و مدیریت شده را محافظه کاری یا گذشت و اخلاق را ترس و عقب نشینی می شمارند و از روز تا شب در پی افزایش اقتدار وثروت خویش هستند. اینان در همین حال مدعی اند که از بند خویش و دیگران آزاداند!

عده ای کار برای تشکیلات را منافی آزادگی می شمارند و کاسبی برای خویش را عین عبادت می دانند .

حکومت ها به ویژه در دوران پیشین که مردم به رشد فرهنگی کنونی نرسیده بودند سعی می کنند تسلط خود را بر تمام  جنبه های زندگی مردم تحمیل کنند و از علما، حکما و هنرمندان برای توجیه این سلطه بهره ببرند. این افراد گاه ماندگاری خود را در جدال صاحبان عقاید و گرمی بازار مباحثات ومجادلات می دانند و بهتر می بینند که میدان جنگ هفتاد و دو ملت را تا کنار سفره و هنگام سر بر بالش نهادن مردم، گسترش دهند .

حال ببینیم خردمندان واقعی در کشاکش نا گزیر و بی امان قدرت و در هنگامه ی مدعیانِ نجاتِ مردم چه روشی پیش گرفته اند؟

برای پاسخ به این پرسش شیوه ی زندگی حکیم خیام نیشابوری را ، جست و جو می کنیم.

حکیم نیشابوری سالی ده هزار دینار معاش از «دیوان عالی» می گرفت و مورد احترام وزیر مقتدر سلجوقی بود ولی هیچ کس را مدح نکرد. و درباره ی خلیفه ی هم عصرش  ثنا و سپاسی از وی نقل نکرده اند.  اگرچه معاصرانش از او با احترام یاد کرده اند وی مجیز هیچ یک از معاصران خود را نگفته است.

گویا آسودگی خاطر و فراغ دل چیزی است که حجت الحق از آن با تعابیری چون می و مینا و مستی و معشوق یاد کرده است .

حکیم عنوان شاعری را بر خود نپذیرفته است و عمر خود را صرف فلسفه نگاری و قلمی کردن مکررات نکرده است  و از قافیه بندی محض به دور مانده  در عوض در امر تحقیق و تدریس بسیار جدی بوده است.

وی گزنده و گزیده سخن گفته است- هر چند به مذاق برخی از معاصرانش ناخوشایند باشد. خیام نیشابوری آنچنان محترمانه زیسته و آبرومند رخت بر بسته است که برخی را به حسودی و رشک واداشته است

بسیاری از بزرگان جهان به تاثیر پذیری از سخن و شیوه ی زندگی این خردمند نیشابوری اعتراف و افتخار کرده اند.

ایشان در  دوره ی تسلطِ تب تند دیانت مآبی، تنها دانشمند بودن را کافی نمی داند و در برابر تفتیش عقاید دورانش می ایستد . این حکیم ریاضی دان در مال و جاه حرص و آزی نداشته است؛ وی وارستگی را در کناره گیری از گروه آزمندان قدرت طلب می دانسته و با سر بلندی، و احترام حریمِ خود را نگه داشته است.

حکیم عمر خیام نسبت به قدرت طلبی ترکان سلجوقی که خود ادامه ی مرضی است که بر مزاج عقلی غزنویان،پیش از سلجوقیان چیره شده بود ؛ نظر موافقی نداشت. وی هرگز مصلحت اندیشی پیشه نکرده و در تایید سلجوقیان چیزی ننوشته است گرچه مامون در دوسده پیش از این  از رواج فلسفه حمایت کرده بود و در دوره ی وی محمد پسر زکریای رازی آشکارا از فلسفه دم می زد. اینک که در دوره ی خیام دایره ی آزادی عقیده تنگ تر شده است و دین داری دست آویز گشته و بازار فقیهان و محدثان گرم است و مقولات عقلی مردود و به حاشیه رانده شده است خیام هرچند دانشمند برجسته ی علوم اسلامی است خود را به گروه علمای وابسته منصوب ندانسته است و البته طوری زندگی می کند که با معتقدات عمومی مردم تصادم ایجاد نمی کند.

چنان که گذشت خیام مورد حمایت وزیر اشعری ، مقتدر و سخت گیری مانند نظام الملک است اما هرگز خود را در چهار چوبی به نام معتقدات اشعریان محبوس نکرده است و روش زندگی خود را بر کسب علم ، دوری از شهوات جسمی وتزکیه ی نفس نهاده است.

نکته همین جاست که خوش نامی و محبوبیت وی حاصل انتصابش به فرقه یا اشتغالش به حرفه ای خاص نیست بلکه زندگی خردمندانه و فعالیت علمی پیوسته و اندیشه ی پاکیزه چیزی است که بر ذهن و زبان وی سایه افکنده است و در آثارش به ویژه رباعیات چونان چشمه ای شفاف جاری گشته است .وبرتمام مدعیان خرد و آزادگی واجب است که چون او بیاندیشند و مانند او زندگی کنند .

«با نگاهی به می و مینا صص 697- 856 »