
حجت حسن ناظر به هنرمندان گمنام ، بی ادعا ، مردمی هنر نام زندگی نیست ، شراب زندگیست. “ریشتر” هنر تبدیل واقعیت به جادو . ” ژان برن “ هنر نقد زندگی و هنرمند نقاد زندگی . ” کولریدج “ هنر به تصویر کشیدن درون هر چیز. ” پابلو پیکاسو “ هنر ترسیم غربت انسان […]
حجت حسن ناظر
به هنرمندان گمنام ، بی ادعا ، مردمی
- هنر نام زندگی نیست ، شراب زندگیست. “ریشتر”
- هنر تبدیل واقعیت به جادو . ” ژان برن “
- هنر نقد زندگی و هنرمند نقاد زندگی . ” کولریدج “
- هنر به تصویر کشیدن درون هر چیز. ” پابلو پیکاسو “
- هنر ترسیم غربت انسان در جهان . ” مارتین هایدگر “
- هنر زاییده ی آلام و رنجها . ” کمال الملک “
- هنر بیان معانی و مفاهیم نه واقعیت ها و هیاکل . ” جرج سورد “
- هیچ سرزمینی بدون هنر نمیتواند زندگی کند . ” سیمین دانشور”
ادراک افسانه ی آفرینش ، شنیدن فریادها با گوش دل ، حضور در اعماق آلام بشری ، احساس زخم بی عدالتی ، مکاشفه ی نهاد نا آرام جهان ، گوش دل سپاری به مویه های رنج پیما ، آشنایی با داغ تنهایان، عبور داهیانه از برزخ بی تفاوتی ، رفاقت با سبزه ها ، دستیازی بر سریر سادگی ، دلسپاری به نجواهای خنیاگران عشق پرداز ، موسیقی جانبخش آب را از برکه های کهن شنیدن ، زیستن و پیر نشدن ، دوستی با مسافران جاودانه ی دشتها و کوهستانها ، نیالودن پنجه ها بر خوان اغواگر دنیا ، گشایش پنجره و دریچه ای به عالم راز ، تکاپوی اسرار هستی ، سرشاری و شادمانی از دیدن رقص شبنم بر گونه های گل سرخ در سپیده دمی اردیبهشتی و در سایه سار تک درختی سایه گستر در دشت های پهناور ابر شهر عشق ، فهم این پیام که : ” پروانه ای گذشت مانیز می گذریم. ”
در فکر دیگران زیستن ، دانایی به نادانی ، بی کلام سخن ساز کردن ، خندیدن اما شکل دگر خندیدن ، دویدن بی پا، گذر از خویشتن ، زیر شمشیر غمش رقص کنان آرمیدن ، غنودن و خرامیدن ، پرتاب روح بی تاب از حصار فروبستگی ها و زندان تن به آنجا که جایگاه اصلی آدمیست ، هم آوایی و چرخش با برگ ها و چرخیدن با امواج سرشاخه ها در بزم پاییزی درختان، تامل و درنگ در جشن کواکب بر گرد کائنات ، با امواج موج خیز شدن ، تفکر در شناوری خون در رگ های بدن ، تدبر در رقصندگی پرنده در فضا ، دوست داشتن رقص ماهیان در گستردگی آبها و ذوب شدن با برفهای چشم نواز اواخر اسفند و تولد با بهار .
- کار هنرمند اما این است که زمان خود را درک و کشف نماید و راه تازه ، سخن تازه و هنر تازه ای بیافریند. ” جلال آل احمد “
- هنرمند می میرد اما هنر او باز می ماند و به زندگی خود ادامه می دهد. ” ویکتور وازارلی “
- هنرمند وجدان بیدار جامعه و ترجمان احوال اجتماع و تصویرگر و روایتگر آمال انسان است. ” علی اکبر کسمایی “
- هنرمند دانسته یا نا دانسته همیشه و همواره تصویر خویش را خلق می نماید. ” ژان کوکتو”
- هنرمندان چون عاشقان زیبایی و خوبی هستند ممکن نیست بد باشند. ” آندره وزنسنسکی “
- وظیفه هنرمند در تسلط بر فرم نیست بلکه در انطباق فرم با محتواست. ” واسیلی کاندنیسکی “
- اگر هنر را در حقیقت های زندگی نمی جستم زندگی را بی معنی و بیهوده می پنداشتم. ” ونسان ونگوک “
- در بسیاری از موارد آنچه که یک اثر هنری به ما می فهماند یک میلیون کلمه قادر به ادای آن نیست. ” میکل آنژ “
- نهضت هنری بی وجود آزادی امکان ناپذیر است. ” گوستاس کوتزیاس “
- تاثیر هنر این است که در هر کس یک وجود ثانوی را بیدار می نماید که بسیار عالی تر از موجود معمولی روزمره است. ” الکساندر موسوروسکی “
- آنجا که زندگی باز می ایستد هنر ادامه می یابد. ” ریچارد واگنر “
- از گفتگو در مورد هنر اختیار از دستتان می رود. ” موتسارت “
- هنرمند رهبر وجدان ها و احساس کننده ی درد همنوعان خویش است. ” آندره ژید “
- هنرمند قانون گذار نا شناخته و تشویق نشده ی بشریت است. ” رادها کریشنان “
- هنرمند به آثارش تعلق دارد و آثارش متعلق به دیگران . ” امیل زولا “