فروغ خراشادی انسان از درخت پائین آمد. از غار خارج شد. دست از جستجوی زمین های گرم تر برداشت. اتفاقی خاک حاصلخیز را کشف کرد. زن از دل خاک، گیاه رویاند. همچنان که از وجود خودش فرزند بیرون آورد. خدای گونه شد و به آسمان رفت. انسان فرصت یافت کمی بیندیشد. زن را از آسمان […]

فروغ خراشادی

انسان از درخت پائین آمد. از غار خارج شد. دست از جستجوی زمین های گرم تر برداشت. اتفاقی خاک حاصلخیز را کشف کرد. زن از دل خاک، گیاه رویاند. همچنان که از وجود خودش فرزند بیرون آورد. خدای گونه شد و به آسمان رفت. انسان فرصت یافت کمی بیندیشد. زن را از آسمان به زیر کشید. این هنگام، زمانی بود که انسانِ تراز اول، مرد، همه کاری می کرد؛ حاکم مطلق زمین شده بود پس تصمیم گرفت خدایان آسمانی اش نیز از جنس خودش باشند. به این ترتیب زن زائید، پرورش داد و مردِ کامل را از وجود «ناقص» خویش- به گفته‌ی همان مرد- به کمال رسانید و این گونه بود که دنیا به اندرونی و بیرونی تقسیم شد و در برخی ممالک تا همین قرن بیستم هنوز این قسمت بندی رعایت می شد و هم‌اکنون در قرن بیست و یک نیز هنوز در جاهایی مراعات می شود!

باری، از جایی به بعد، انسان با مفاهیم آشنا شد و به زبان گویا به بیان آن مفاهیم پرداخت و برای خویش خدایانی برساخت؛ اما پس از آن که خدایان دمار از روزگارش در آوردند، دیگر به آن ها اعتماد نکرد و به این سان در پایان عصر اسطوره ها، ادیان، یکی از پس دیگری آمدند تا او را از سرگشتگیِ خودخواسته برهانند و به زعم خویش به رستگاری برسانند و این بار هم همه چیز در دست جنس اول بود!

یهودیان در مناجات بامدادی شان، نخستین مواجهه با جنس دوم را به تمامی نشان می دهند. مردان یهود، یهوه را بابت آن که مرد به دنیا آمده اند، نه جنسی ناقص و ضعیف، شکر می گذارند. و زنان یهود، یهوه را بابت آن چه برایشان مقدر کرده است، سپاسگزارند! در دین یهود، بلند حرف زدن زنان، خندیدن، آواز خواندن و… زشت و ناپسند شمرده شده است و یهودیان معتقد، سخت به این سنت ها پایبندند. از نگاه یهوه، زن جنسی ناقص است که مرد شاهد زاده شدن او بوده است. زن از بطن مرد خارج شده و به همین اعتبار جنس درجه دوم است و شاید همین، وجه تسمیه کتاب سیمون دوبووار باشد.

میان خشم خدایِ موسی و عطوفت پدرِ عیسی فاصله ای است که در نوع نگاه این دو دین الهی به زن نیز بازتاب دارد. در مسیحیت اگر چه بر قیمومیت زن  به دست پدر و همسر پافشاری شده است، اما در گذر زمان با انشعاب فرقه ها و مذاهب از دل کاتولیک نخستین، زندگی زنان نیز تغییراتی کرده است. زنان که در آغاز مسیحیت فقط به عنوان راهبه در قالب تارک دنیا می توانستند پا از محدوده خانواده فراتر بگذارند، در جریان جنگ های صلیبی و در نبود شوهرانشان مدیریت خانواده، مزرعه و رعیت را بر عهده گرفتند و در این مسئولیت ها، گاه وارد روابطی آزاد شدند و گاهی با تدبیرِ لازم کار مُلک را چنان سامان دادند که «مَلِک مهربان» لقب گرفتند و حتی زمینه را برای پادشاهی زنان فراهم کردند و به این ترتیب در مدت زمانی اندک، از پستوها و مطبخ ها بیرون آمدند و تا تخت شاهی پیش رفتند!

به عبارتی شاید بتوان گفت که نیاز به زنان آموخت که به جای قدرت بازوی مردانه که البته نداشتند، از فکر و درایت استفاده کنند تا نه تنها به تدبیر منزل که بتوانند به تدبیر مُلک هم بپردازند. اما نکته این جاست که شمار این زنان کم تر از آن بودکه در وضعیت عمومی زنان آن عصر تغییری ایجاد کند. پس شاید نتوان ادعا کرد که تا پیش از انقلاب صنعتی در اروپا، زنان جایگاهی در عرصه های اجتماعی به خود اختصاص داده اند. تا این جا را داشته باشید تا در شماره آتی از تاثیر انقلاب صنعتی بر زنان و از تاثیر زنان بر انقلاب ها بگوییم.