مهرنوش چمنی: این روزا بحث جنگ خیلی داغه. چیزی که حتی شنیدن اسمش هم خون رو تو رگهای آدم منجمد میکنه. مهم نیست که کدوم طرف ایستاده باشی، حق داشته باشی یا نه، همیشه خیلیها آسیب میبینن. کتاب «لالایی» نوشته «کیم توی» نویسنده ویتنامی ساکن کاناداست که شامل خاطرات پراکندهی ایشون در قالب یک داستان […]
مهرنوش چمنی: این روزا بحث جنگ خیلی داغه. چیزی که حتی شنیدن اسمش هم خون رو تو رگهای آدم منجمد میکنه. مهم نیست که کدوم طرف ایستاده باشی، حق داشته باشی یا نه، همیشه خیلیها آسیب میبینن. کتاب «لالایی» نوشته «کیم توی» نویسنده ویتنامی ساکن کاناداست که شامل خاطرات پراکندهی ایشون در قالب یک داستان از جنگ ویتنام و آوارگی خودش و خانوادهش بعد از جنگه. توی این کتاب نکته مهمی رو غیرمستقیم به تصویر کشیده: “جنگ، کوره”. جنگ که بشه فرقی نداره که شما از چه خانوادهای هستید یا چه طرز فکری دارید یا طرفدار کی هستید. جنگ مثل یک هیولا همه رو میبلعه و اصلا جلوی خودش رو نگاه نمیکنه.
«نون آنتین» شخصیت اصلی کتاب، دختری از خانواده نسبتا متمول ویتنامیه که حتی در دوران جنگ هم زندگی خوبی داشتن و شعلهی جنگ کمی دیرتر گریبان اونها رو میگیره. اما بعد از اون همه چیز نابود میشه و اونها قاچاقی از کشور فرار میکنن. به امید زندگی بهتر به سرزمین یخ زدهی کانادا مهاجرت میکنن اما اونجا هم غریبهای بیش نیستن. غریبههایی که باید بهشون ترحم کرد و هُلشون داد تا بتونن یک زندگی معمولی برای خودشون دست و پا کنند. چند سطر از عبور قاچاقی این خانواده از مرز رو بخونیم:
آیندهای جدید در جهنم!
هیچ کس نمیدانست که آیا ما به سمت آسمان و بهشت میرویم یا در حال رفتن به اعماق آب هستیم. در قایق ما بهشت و جهنم به هم میرسیدند. بهشت، قول یک تغییر بزرگ، آیندهای جدید و یک تاریخ جدید را به ما میداد؛ آیندهای جدید و ماجرایی جدید. جهنم، گویی نشاندهندهی ترسهایمان بود؛ ترس از دزدان دریایی، ترس از قحطی، ترس از مسموم شدن به خاطر خوردن بیسکوئیتهایی که در روغن موتور خیس خورده بودند، ترس از تمام شدن آب آشامیدنی، ترس از اینکه دیگر نتوانیم روی دوپا بایستیم، ترس از ادرار کردن در سطل قرمزی که دست به دست میچرخید، ترس از اینکه زخمهای سر آن نوزاد مسری باشد، ترس از اینکه دیگر پایمان را روی زمین سفت نگذاریم، ترس از اینکه دیگر هرگز نتوانیم چهرهی والدینمان را که در تاریکی میان دویست مسافر دیگر نشسته بودند، ببینیم.
* لالایی/ کیم توی/ مترجم: المیرا پویامهر/ نشر کولهپشتی/ 136 صفحه/ 10 هزار تومان
بلقیس
سعیده تیموری: از کتاب تازه «بلقیس سلیمانی» با عنوان «نام کوچک من بلقیس» توی کانال کلیدرنیوز (t.me/klidarnews) هم صحبت شد. اگه نخوندین برین بخونین. بلقیس خانم، نویسندهی دوستداشتنی، خیلی راحت و صمیمی و بیسانسور مینویسه. احساس میکنی خودِ واقعیشه. چند سطرشو بخونیم: سال سوم ابتداییام یا چهارم، به خاطر ندارم. فرقی هم نمیکند. خواهر معلم که همکلاسم است با یکی از دانشآموزان سیبترشیهای “همگُل” را دزدیده. همگُل شکایت به آقای مدیر آورده. عدالت باید اجرا شود. اما چطور؟ سیب ترشیها از هضم رابع هم گذشتهاند! عدالت در هیبت مردی با محاسن بلند و چوب دستیِ بلند جلوِ کلاس ایستاده و از جایش تکان نمیخورد. زمستان است. تمام مدرسه از برف پوشیده شده. جایی در سرازیری حیاط بچهها سرسرهی یخی درست کردهاند.
معلم در ابتکاری عجیب تمام بچههای کلاس را به صف میکند، ته حیاط مدرسه کنار سرسرهی یخی دستور میدهد کفشها را از پا بیرون بیاوریم. جوراب؟ ابداً! سالها میگذرد تا با پدیدهای به اسم جوراب آشنا میشویم. بعدها هم جوراب در لحظات اشرافیگریمان سروکلهاش پیدا میشود، در عروسیها و مهمانیهای خاص و…
اول همه چیز حالت شوخی و خنده دارد اما خیلی زود انگشتهای کوچکمان شروع به گزگز میکنند. یکی مینشیند، یکی او را میکشد. در پایان سنگریزهای برمیداریم و آن را کنار صندلی آقای مدیر میگذاریم. صد بار باید این حرکت را تکرار کنیم. کف پاهایمان سرخ و انگشتهایمان بیحس شده. چشمها از اشک وسرما برق میزند ولی سنگریزهها به صد نرسیده. لعنت به برف، لعنت به سنگریزه، لعنت به سیبترشی، لعنت به سرسرهی یخی و لعنت به… نمیدانم بالاخره آن سنگریزهها به صد تا رسید یا نه ولی یادم است بعد از آن هیچوقت روی آن سرسرهی یخی بازی نکردم.
*نام کوچک من بلقیس/ نشر ققنوس/ 224 صفحه/ قیمت: 25هزارتومان
استبداد
مهدی کاکولی: خب این هفته منو انداختن نفر آخر! براتون کتاب «استبداد» از «تیموتی اسنایدر» رو انتخاب کردم که البته جدید نیست. اما قبلش دعوتتون میکنم که کانال تلگرامی کلیدرنیوز رو پیگیری کنین که چند وقتیه به طور مرتب خبرهای ادبی، هنری و برنامههای فرهنگی روزانه نیشابور رو اونجا میذاریم. کافیه توی تلگرام به شماره 09157070380 پیام بدین تا لینک براتون ارسال بشه. بریم سراغ استبداد! این کتابِ 120 صفحهای که بار نخست در سال 1396 منتشر شده و الان به چاپ چهارم رسیده از وقایع تاریخی قرن بیستم، بیست درس و پیام کاربردی رو برای خواننده پیشنهاد داده که شاید با رعایت اونها گرفتار استبداد نشه و یا اگه شده از شرش نجات پیدا کنه. عناوین فصلهای کتاب شبیه کتابهای خودیاری و روانشناسیِ موفقیت به نظر میرسه اما مثالها و نمونهها همه از دنیای سیاست گرفته شده و با شرایط امروز جهان منطبق شده. بخونیم چند سطرشو…
مردم یعنی برخی از آنها
«ویکتور کلمپرر» ادیب لهستانی-یهودی، آموزشهای لغتشناختی خود را متوجه تبلیغات سیاسی نازی کرد و متوجه شد که زبان و شیوهی بیان هیتلر چطور مخالفانِ برحقش را کنار میزد: مردم همیشه به معنای برخی از مردم بود و نه همهی آنها. (رئیسجمهور ترامپ هم این کلمه را به همین شیوه به کار میگیرد)؛ رویاروییها همیشه به معنای کشمکش و منازعه بودند (رئیس جمهور ترامپ میگوید برنده شدن)، و هر تلاشی از جانب آزادمردان و آزادزنان برای درک و شناخت جهان به شکلی متفاوت هتک حرمت پیشوا بود (یا به قول رئیس جمهور ترامپ، هجو و افترا). سیاستمدارانِ روزگار ما این کلیشههای زبانی خود را به تلویزیون میخورانند، جایی که در آن حتی کسانی هم که میخواهند با آنها مخالفت کنند همان کلیشهها را تکرار میکنند. تلویزیون مدعی است که میخواهد زبان سیاسی را از طریق انتقال تصویر به چالش بکشد اما همین توالی تصاویر از قابی به قاب دیگر میتواند مانع از حس وضوح این چالش شود. همهچیز سریع به پیش میرود، اما عملا هیچ اتفاقی نمیافتد. هر خبری در اخبار تلویزیونی «خبر فوری» است تا وقتی که خبر بعدی جای آن را بگیرد. اینگونه است که موجها یکی پس از دیگری به ما اصابت میکنند بدون آنکه هیچگاه اقیانوس را ببینیم.
*استبداد/ تیموتی اسنایدر/ پژمان طهرانیان/ نشر نو/ 120صفحه/ 16هزارتومان
وصال نیشابور (21)
بخش دیگری از سفرنامه «مسعود خیام» به نیشابور که در حوالی سال 1370 انجام شده (از کتاب «خیام و ترانهها»، نشر نگاه):
صادق هدایت نیشابوری اصیل است. شهروند بزرگ نیشابور. تاریخ، کلید طلائی نیشابور را به دست او داده. شفیعی نیز با هر رندی که بوده حتا با ثبت کدکنی بودن عطار نیشابوری بالاخره ورقۀ شهروندی نیشابور را به دست آورده است. من نیز باید هر طور شده ترفندی بیابم و نیشابوری شوم. اگر ویزا و گرینکارت داشت خیلیها هرشب پشت در سفارتش میخوابیدند.