گزیده اشعار غادة السّمان شاعر و رمان نویس توانمند سوری ترجمه ی دکتر عبدالحسین فرزاد                     حجت حسن ناظر ” میان من و تو ، در درازنای عمر ، نان بود و مرکب ، اینک در قاره ای دیگر ، در کنار تو باران می بارد ، شعر من مرطوب میگردد !” این اثر چهارمین مجموعه […]

گزیده اشعار غادة السّمان

شاعر و رمان نویس توانمند سوری

ترجمه ی دکتر عبدالحسین فرزاد                    

حجت حسن ناظر

” میان من و تو ، در درازنای عمر ، نان بود و مرکب ، اینک در قاره ای دیگر ، در کنار تو باران می بارد ، شعر من مرطوب میگردد !”

این اثر چهارمین مجموعه اشعار غادة السّمان شاعر و رمان نویس توانمند سوریه است. سه دفتر پیشین او با نام های ” در بند کردن رنگین کمان ” ، ” غمنامه ای برای یاسمن ها ” ، ” زنی عاشق در میان دوات ” شاعر این گزینه آثار چونان آثار دیگرش بر جوهریت عشق تاکید فزاینده تر و گسترده تری دارد. او در آثار ، آراء ، افکار و اشعار خود هر نوع تبعیض را مردود میشمارد و نخستین گام را انسان دانستن میداند. غادة السّمان و فروغ فرخزاد و شعرایی از این دست با ادراکی ژرف ناکانه خود را فدایی آرمان بزرگ انسان گرایی خویش نمودند. او بر این باور است که سرزمین زمانی پایدار است که نیمی از بدنش فلج نباشد که مقصود وضعیت زنان جامعه ی خود است . او عشق را باعث بقای هویت انسان میشمارد و به انسان ابدیتی بی مانند و فنا ناپذیر در آثارش می بخشد ، جون تجربه ی عشق در جامعه ی انسانی تجربه ای منفرد نیست و کاملا جمعی است که با عشق دو جنس مخالف می آغازد و زن و مرد پس از تکامل بخشیدن به یکدیگر، به جهان و کائنات از سوی خود کمال می بخشند. احساس مسئولیت در برابر انسان های دیگرو تمامیت جهان به دنبال ادراک عشق به بشریت شکل میگیرد.

هنرمندان عاشق ، عاشق ترین انسان ها هستند که گنج گرانبهای زندگی را ارج داشته و پاس می نهند و نه به خود و نه به انسانهای دیگرو هم نیز به طبیعت هیچگونه آسیبی نمیرسانند که تنها عشق می ورزند ، دوست میدارند و مهر میکارند .

عشق از نگاه شاعر ” ابدیت ، لحظه عشق ” هر نا ممکنی را ممکن می سازد، در حقیقیت ما انسانها می کوشیم و تکاپو می ورزیم تقدیرات یکدیگر را بسازیم و جز در روابط انسانی والا و سرشار از عشق ، سعادتی برای انسان قابل دستیابی نیست .

” جهان پیشین را انکار می کنم ، جهان تازه ام را دوست نمیدارم ، پس گریز گاه کجاست؟ اگر چشمان عشق سرنوشت من نباشد.”

” تابستان و زمستان همسنگ اند، چه بسا بدین جهت است که همواره دوست داشتن را دوست دارم. ”

غادة السّمان باورمند است که : ” من آن عشق بزرگم که فراق بزرگ مرا خواهد کشت . ”

شاعر این مجموعه شعر خود را غوطه ور عشق می خواند ، ” غوطه می خورم در عشق چونان کسی که در دریا فرو میرود، آکنده ی افعی ، کژدم ، پلشتی و پستی ها و از دریای تو نیز بیرون می آیم ، تن شسته بانور ! ”

” چون از این جهان رخت بربستم ، بر سنگ گورم حکایت زندگی ام را بنگارید ، اینجا زنی خفته است که بدرون قلم در خزید و در را از پس خویش استوار بست ، و به مدارهای راز ها سفر کرد .

غادة السّمان در آثارش و هم نیز اشعارش زنی معترض ، سرکش ، عاصی ، عاشق ، ناراضی و تکاپو گر می زید . او هماره در نوشته های خود بیانگر این است که :” نمی خواهم تنها زنی باشم سرگردان در میان سلول های نیاکانم که جز خصیصه های میراثی آنان چیزی برای خود نداشته باشم . ”