پوشنگـانِ نیشـاپور
پوشنگـانِ نیشـاپور

نگاهی به جغرافیـای تاریخـی فوشنجـان یک فرسنگ تا نیشـابور حسین صومعه hs.sunrise@gmail.com لَیسُ بِخُرسانَ … از ابنِ حوقل است: «لَیسُ بِخراسانَ مدینهٌ أصحُّ هواءً و أَفسحُ فضاءً و أَشدُّ عمارةً و أَدومُ تجارةً و أَکثرُ سابلةً و أعظمُ قافلةً مِن نَیسَابُور.»(1) در خراسان؛ شهری در نیکی آب و هوا، پهناوری، بسیاری عمارت‌ها، سامان‌یافتگی بازرگانی، فراوانی […]

نگاهی به جغرافیـای تاریخـی فوشنجـان

یک فرسنگ تا نیشـابور

حسین صومعه

hs.sunrise@gmail.com

لَیسُ بِخُرسانَ …

از ابنِ حوقل است: «لَیسُ بِخراسانَ مدینهٌ أصحُّ هواءً و أَفسحُ فضاءً و أَشدُّ عمارةً و أَدومُ تجارةً و أَکثرُ سابلةً و أعظمُ قافلةً مِن نَیسَابُور.»(1) در خراسان؛ شهری در نیکی آب و هوا، پهناوری، بسیاری عمارت‌ها، سامان‌یافتگی بازرگانی، فراوانی مسافران و بزرگی کاروان‌ها؛ همچون نیشابور نیست.

گفتار جغرافیدان و جهانگرد برجسته سده چهارم هجری، درباره نیشابور کهن؛ بی‌گمان ریشه در ویژگی‌هایی دارد که این دیار را در جایگاه سکونتگاهی پُرطرفدار و کانونی پایدار برای تکاپوهای اجتماعی و تجاری، چنان بسامان داشته که ستایش این گردشگر جهان‌دیده را برانگیخته است. پژوهندگان تاریخ و فرهنگ؛ در نوشتارهای چندی؛ به بسترها و ریشه‌های رشد و شکوفایی و برازندگی این شهر، در دوران اوج شکوهندگی‌اش پرداخته‌اند؛ آنچه ابن حوقل با عبارت «أَصَحُّ هَوَاء» {= درستی، نیکی و سلامت هوا} بیان داشته؛ یکی از زمینه‌های یادشده در تمامی این پژوهش‌ها و نوشتارهاست.(2)

در فرادست شمال شهر، «کوه‌ِ نشابور» است که امروزه «بینالود»ش می‌خوانیم.(3) از این کوه؛ چشمه‌سارها و رودهاي فراوان، روان مي‌شوند و دامنه و دشت نشابور را خرم و آبادان مي‌دارند.(4) ناحیه «مازُلِ» کهن، در میانه شهر نیشابور و کوه نشابور است و بخش بزرگی از دهستان‌های فضل و مازول امروزین را در بر می‌گیرد.(5) این پاره از خاک نشابور؛ چونان افسون‌گر و نشاط‌افزا، نسیم صبح را از دامنه‌های بینالود مهربان بر پیکر شهر تاریخ و فرهنگ خراسان، روان می‌سازد که می‌انگیزاند سخن‌دان را چنین به ستایش، سرودن:

صبح نشابور، صبح شادی و مستی‌ست

صبح نشابور، صبح بــاده‌پرستــی‌ست

بیش، چـه گفتن توان ز صبـح نشابور

صبح نشابور، صبح خلقت هستی‌ست(6)

و این پاره از خاک نشابور؛ چنان توانگر و شاداب که مَقدِسی– جغرافیدان هم‌روزگار ابن حوقل- آن را در شمار شگفتی‌های خراسان، از نیشابور تا هیطل و سجستان و پوشنگ و زرنج و … بر‌شمرده و «ماء مازل» {=آب مازل} را سبب این شگفتی دانسته است(7) و در این میان؛ «نهر بشتقان»ِ مازل را در کنار کاریزها و چاه‌ها، گواهی بر فراوانی آب نیشابور آورده و می‌گوید: بر این نهر، هفتاد آسیاب می‌‌چرخد.(8)

آنک؛ نیشابور را مازُل است. مازُل؛ آبادی‌هایش؛ گردش‌جای و شادیانه‌گاه باشندگان نشابوری است(9) که پگاهان آن، «صبح خلقت هستی» است. و در نگاه گای لسترنج، نویسنده نامدار کتاب «جغرافیای سرزمین‌های خلافت شرقی»(10): این مازُل را دهکده‌ای است مهم، به نام «بشتقان» یا «بشتنقان» در یک فرسنگی شمال شهر(11)؛ که آن رودخانه‌یِ شگرف‌آفرینِ هفتادآسیاب از آن دیه، می‌گذشته است.(12) قریه «بشتنقان» یا دهکده «پوشنگان» که امروزه، روستای «فوشنجان»ش می‌خوانیم(13)

 

اینک، فوشنجان …

اما فوشنجان {آوانویس: Fušenjān؛ حرف‌نویس لاتین: Fūshenjān} بر پایه تقسیمات کشوری امروز؛ از توابع دهستان فضل در بخش مرکزی شهرستان نیشابور است.(14) این روستا، بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1395؛ دارای 878 نفر جمعیت؛ دربرگیرنده 450 زن و 428 مرد در قالب 291 خانوار می باشد(15) این آبادی، در ارتفاع 1300 متر از سطح دریا(16)؛ در شمال دشت نیشابور و در موقعیت جغرافیایی ″38′12°۳۶ شمالی و ′34″53°۵۸ شرقی، در 7 کیلومتری شرق شهر نیشابور امروزین {از طریق مسیر جاده‌ای بولوار آزادگان – بزرگراه 44 – جاده بوژان – حمیدآباد – فوشنجان} واقع شده است. حمیدآباد در همسایگی نزدیک شرق؛ و با فاصله‌ای: روستاهای دربهشت و فرخک در جبهه شمالی، خوش‌بالا در جبهه جنوب غربی؛ اراضی فوشنجان قرار گرفته‌اند. فوشنجان، در جبهه جنوب شرقی، از طریق راه آسفالته به طول 4.2 کیلومتر با گذر از خوش‌بالا به بزرگراه 44؛ و در جبهه غرب، از طریق راهی خاکی به طول 3.4 کیلومتر به جاده گردشگری نیشابور – باغرود دسترسی می‌یابد.(17)

 

یک فرسنگ تا نیشابور

نویسندگان سده‌های ششم و هفتم هجری از جمله عبدالکریم سمعانی، ابن اثیر و یاقوت حموی؛ به موقعیت بشتنقان {= فوشنجان}، در یک فرسنگی شهر نیشابور آن دوران {= شهر کهن} اشاره نموده‌اند.(18) فرسنگ یا فرسخ: سنجه‌ای برای طول بر پایه زمان بوده و فاصله‌ای است که در یک ساعت، با پای پیاده پیموده می‌شود و نزدیک به 6 کیلومتر {برابر 3 میل یا 12000 ذراع} است.(19) از این روی؛ فوشنجان کهن، در حدود شش کیلومتری شهر کهن نیشابور قرار داشته است.

نشانه‌های موجود در متون کهن و همچنین شواهد باستان‌شناسی؛ بیانگر استقرار شهر نیشابور آن دوران‌ها، در جنوب شرقی شهر امروزین، است. «نقشه‌ توپوگرافی نیشابور کهن» ترسیم‌شده به دست‌ ریچارد بولیِت؛ منتشر شده در 1976 میلادی(20) شناخته‌شده‌ترین جانمایی شهر کهن است.

بر پایه این جانمایی، حصار جنوبی شهر کهن {از غرب تا شرق: از پایین‌دست نقاط آرامگاه عطار (محله شادیاخ) تا روستای جوری و آرامگاه فضل‌بن شاذان امروزین} با امتداد متمایل این ناحیه به جهت شمال شرق و در حدود جنوب بزرگراه امروزین نیشابور به مشهد {و فرادست شمال خط راه‌آهن}؛ به حصار شمالی شهر نیشابور سده پنجم هجری {و احتمالاً یکی دو سده پیش و پس از آن} می‌رسیده است.(21) در پی ‌هم‌سنجی {= تطبیق} داده‌های نقشه توپوگرافی یادشده با تصویر ماهواره‌ای این ناحیه؛ قرارگیری دهکده فوشنجان، در جبهه شمال شرقی شهر نیشابور کهن نمایان است؛ چنانکه فاصله مستقیم میان حد شمال شرقی روستای فوشنجان(22) و محوطه بقایای کهندژ شهر کهن نیشابور {موسوم به تپه ترب‌آباد در میانه خاوری شهر کهن}؛ اندکی کم‌تر از 6.5 کیلومتر است. حد یادشده، در حدود 5.9 کیلومتری شمال شرقی جایگاه «باب ابی‌الاسود» {= دروازه شمالی نیشابور کهن در  شمال شرقی جاده قدیم نیشابور- مشهد؛ از دیدگاه ریچارد بولیت} قرار دارد.

 

از ربع مازل تا دهستان فضل

رَبع مازُل، یکی از بخش‌های چهارگانه ولایت {= شهرستان} نیشابور کهن است.(23) کتاب «أحسَن‌ التَقَاسِیم فی معرفَة الأقَالیم» نوشته‌شده به سال 375ق، از کهن‌ترین منابعی است که از بشتقان {یا بشتنقان} از دیه‌های ناحیه مازُل نیشابور، یادکرده است.(24) بزرگِ تاریخ‌نگارانِ نیشابور، امام ابوعبدالله حاکم نیشابوری {321-405ق} نیز از این دهکده در کنار دو آبادی دیگر {فرخک و باغ فرک} ربع مازُل نام برده است.(25) در سده‌های سپسین؛ کتاب «تاریخ حافظ ابرو» برجسته‌ترین اثر جغرافیای تاریخی در دوره تیموری {سده 9ق} است که از فوشنجان را در میان قریه‌های «بلوک مازل» آورده است: فَرَخک، اَدک، فوشَنجان، بوزان، محمودآباد، کار نه، علمدار، مابحان، دبر، بورن، استرآباد، ماذون و دو قریه دیگر.(26)

«کتابچه نیشابور» نوشته میرزا حسین به عبدالکریم درّودی به سفارش میرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه –وزیر انطباعات دربار قاجار- که گزارشی از روستاهای نیشابور در سال 1296ق {1258ش} است؛ از جمله منابع نزدیک به روزگار ماست که باشندگی فوشنجان را در ناحیه مازل، مستند می‌نماید. درّودی درباره فوشنجان نوشته است: در «بلوک ماذول، یک فرسنگی بلده {= شهر نیشابور}. در فوقِ {بالادستِ} جاده خراسان، در دامن کوه واقع است. زراعت آن از آب رودخانه بوشان {بوژان}؛ هوای آنجا در زمستان، سرد و در تابستان، معتدل است. قدیمی‌النسق است. شصت و شش خانوار، سکنه دارد. شش خانوار، ملّا و روضه‌خوان. باقی شصت خانوار، رعیّت خالص قریه است. نفوس، دویست نفر از کبیر و صغیر دارد. هفت نفر سواره نوکر {در خدمتِ} دیوان اعلی جمعی باقرخان دارد.»(27)

روستای فوشنجان که در کتاب «فرهنگ جغرافیائی ایران» رزم‌آرا {چاپ 1329ش}؛ از توابع دهستان مازول بخش حومه شهرستان نیشابور یادشده؛ دارای قنات و راه ارابه‌رو؛ 698 نفر سکنه؛ با شغل زراعت و گله‌داری بوده است.(28) فوشنجان در دوره تقسیمات جدید کشوری؛ بر پایه سرشماری 1335 تا 1366 از توابع دهستان مازول(29) و با تشکیل دهستان فضل طی مصوبه 117952ت917 به تاریخ 10/04/1366 همراه با شماری از آبادی‌های جبهه شرقی ناحیه مازول به دهستان نوبنیاد فضل پیوست.(30) و امروز نیز از توابع دهستان فضل بخش مرکزی شهرستان نیشابور است.(31) گفتنی است جمعیت فوشنجان در سال 1335، 506 نفر(32)؛ 1355، 1019نفر(33)؛ 1365، 1359نفر(34)؛‌ 1385، 1457 نفر(35) و 1395، 878 نفر(36) بوده است.

«جای‌نام‌ها» یا «نام‌های جغرافیایی»، دربرگیرنده جزئیاتی از فرهنگ، تاریخ، ادبیات و ویژگی‌های اقلیمی یک سرزمین‌ هستند که با هویت و پیشینه تاریخی آن سرزمین و باشندگان آن، در پیوندند.(37) به همین روی؛ این‌گونه نام‌ها به مثابه «بخشی مهم از میراث فرهنگی» به شمار آمده، و به «تاریخ زنده» شهرت یافته‌اند.(38) جای‌نام‌ پوشنگان {پارسی}، بشتنقان {عربی} یا فوشنجان {امروزین}؛ یک جای‌نام وابسته به دامنه کلان‌جای‌نامِ نیشابور(39) است که بخشی از پیشینه تاریخی، میراث ادبی-فرهنگی و شناسه‌های اقلیمی این بوم را به همراه خود دارد. همانا؛ بازشناسی این نام، افزون بر شناساگری این آبادیِ کهن؛ به نوبه خود، کاری سازنده در سامان پازلِ هویت تاریخی-فرهنگی بوم مادر، به شمار می‌آید.

 

در بابِ گوناگونی یک نام

در «تاریخ نیشابور» ابوعبدالله حاکم ، چهار گونه‌ نوشتاری از نام این آبادی، ثبت شده است: «بشتقان»، «بشتنقان»، «بوشنقان» و «موسنقان».(40) چنانکه استاد محمدرضا شفیعی کدکنی نوشته‌اند: «موسنقان» یا «بوسنقان»، در اصل؛ «بوسبقان»، تصحیف‌ {= نادرست نوشتنِ} «بوشنقان» یا «پوشنگان» است.(41) این نام در کتاب‌های تاریخی، جغرافیایی و اشعار عربی شاعران قرن 5 و 6؛ به گونه‌های «بشنقان»، «فوشنجان»، «بشنجه»، «بشتنقان» و «بشتقان» آمده است.(42) در «تاریخ مسعودی» ابوالفضل بیهقی این نام به گونه «پشقان» یا «پشنقان»(43)؛ در «اسرارالتوحید» به گونه «پوشنگان»، «بشنقان» و {در نسخه‌هایی: «بستقان»، «پشتقان» یا «بشتیقان»}(44)؛ در «لباب الألباب» محمد عوفی به گونه «شبتفان»(45) در «سیرت جلال‌الدین منکبرنی» شهاب‌الدین نسوی به گونه «نوشجان» یا «نوسجان»(46)؛ در {برخی نسخه‌هایِ} «نزهة القلوب» حمدالله مستوفی به گونه «بوستحقان»(47)؛ در«مرآة‌البلدان» اعتمادالسلطنه (48) و «ریحانة‌الادب» مدرس تبریزی( 49) به گونه «بشتنقان» آمده است. در متون انگلیسی‌زبان نگاشته‌شده به دست ایران‌شناسان، و متاثر از کتاب‌هایی جغرافیایی و تاریخی عربی‌زبان سده‌های میانه؛ این نام به گونه‌های Bushtanḳǎn، Bushtaḳǎn(50)، Bushtaniqān(51)، Bushtaqān، Bushtahqān، Bushtanqān، Bushnaqān و گونه امروزی آن به نگارش Fūshinjān(52) ثبت شده است. در گویش عامیانه منطقه؛ گاه، این نام به گونه پشینگو [pəšingo] بیان می‌شود.(53)

بُشْتَنِقَان و بُشْتَقَان، در زبان عربی

نام این آبادی، در منابع عربی به گونه «بشتنقان» و «بشتقان» آمده است. از این جمله‌اند:

— بُشْتَنِقَان: «احسن‌التقاسیم» مقدسی 54)؛ «السیاق» عبدالغافر فارسی 55)؛ «الأنساب» و «التحبیر» سمعانی 56)؛ «المنتظم» ابن جوزی 57)؛ «اللباب» ابن اثیر 58)؛ «معجم‌‌البلدان» یاقوت حموی 59)؛ «وفیات‎الأعیان» ابن خلکان به گونه بَشْتَنِقَان(60)؛ «تقویم‌البلدان» ابوالفدا 61)؛ «مراصدالإطلاع» ابن عبدالحق (62)؛ «تاریخ الإسلام» و «سیر اعلام النّبلاء» ذهبی 63)؛ «طبقات الشافعیه» سُبکِی 64)؛ «جواهر المضیه» قرشی65)؛ «مناقب الإمام الشافعی» ابن قاضی شهبه 66)؛ «لب اللباب» سیوطی 67)؛ «اوضح المسالک» بروسوی 68)؛ «الطبقات السنّیَه» تمیمی 69)؛ «تاج العروس» زبیدی 70).

— بُشْتَقَان: به گمان یاقوت حموی، همان بشتنقان است که «ن»ِ آن افتاده(71)؛ به هر روی، ابومنصور عبدالملک ثعالبی ؛ ادیب نامدار و لغت‌شناس بزرگ و نقاد زبردست شعر و نثر عربی- که خود از زادگان و باشندگان نیشابور سده 4 هجری است(72) در چکامه‌ای در ستایش این آبادی، با سرآغاز زیر، گونه نوشتاری «بُشْتَقَان» را به کار برده است:

وَ لمّا نَزَلنا «بُشْتَقَانَ» الَّتی غَدَت

وَرَاحَت بِجَنَّاتِ النَّعِیم تَشَبَّهُ(73)

در همین مایه؛ چکامه‌ای بسیار نام‌یافته در متون عربی، از ابونصر اسماعیل بن حماد جوهری ؛ ادیب و لغت‌شناس نامدار زبان عربی؛ از مدرسان سرشناس نیشابور(74) در دست است که در بیت دوم آن، چنین آمده:

فقُم بنا یا أَخا الملاهی

نَخرُج إِلی نهر «بُشْتَقَان»

این بیت و یا تمامی چکامه آن(75)، در شمار فراوانی از منابع، بازگویی شده؛ که از این دست‌اند: «دمیة القصر» باخرزی ، «معجم البلدان» و «معجم الادباء» یاقوت حموی 77)، «انباه الرواه» قفطی به گونه «بُشْتُقان»(78)، «الوافی بالوفیات» صفدی 79) و «البلغه» فیروزآبادی 80). در بخش‌های‌ بعدی، به دو چکامه بالا خواهیم پرداخت. دیگر اینکه: در کتاب جغرافیایی نامدار «احسن ‌التقاسیم» نوشته‌ مَقدِسی افزون بر «بُشْتَنِقَان»(54) گونه «بُشْتَقَان»(81)؛ و در «تاریخ ابن الوردی» نیز گونه «بشتقان»(82) آمده است.

 

بشتنقان: دگرگونی از بستانگان؟

در منابع عربی، در زیر «بشتنقان» یا «بشتقان» به جز در اشاره به جای‌نامِ یادشده، برابر معنایی دیگری بازیابی نمی‌گردد. اما چنانکه حرف دوم «ش» را در این واژه، دگرگونی‌یافته از «س» پنداریم(83)؛ خواهیم داشت: «بُستقان: مالک یا نگهبان باغ»(84) «بَسْتقان» عربی، به معنی «صاحبِ باغ» و «ناطور باغ» {= نگهبان باغ} را واژه‌ای فارسی دانسته‌اند.(85) و «البُسْتُقانَیّ» در کتاب «لسان العرب» ابن منظور: «صاحب البُستان؛ و قیل: هو الناطُور» است(86) که به معنای «مالک باغ و بوستان‌دار» و «معرّب بَسْتَکان {از واژه‌های فارسی} است. این واژه که در فرهنگ‌ها نیامده؛ شاید تحریف بُستانگان یا بُستُنگان باشد که در این صورت: مرکّب است از “بستان” و پسوند نسبتِ “گان”»(87)

بدین روی؛ «بستنقان»، همبستِ {= ترکیبِ} «بُستان» + «قان»؛ و «قان»، دگرگون‌شده از «کان»ِ پارسی {همتراز «گان»: سازنده صفت نسبی} به عربی خواهد بود. جای‌نام‌های جورقان، خرقان و زرقان را نمونه‌هایی از این گونه همبست، دانسته‌اند.(88) لغت‌نامه دهخدا نیز به نقل از فرهنگ فارسی ناظم‌الاطبا مشتمل بر واژه‌های عربی؛ اثر میرزا علی‌اکبرخان نفیسی، «مالک باغ، نگهبان آن» را برابر «بُستَقان» آورده است.(89) فرجام: آیا می‌توان این نام را فرآورد دگرگونی گام به گام نام پارسی «بوستانگان» یا «بُستانگان»، به «بُستنقان»، «بُشتَنقان» و «بُشتقان» در زبان عربی دانست؟

آنک؛ این ‌کهن‌دیه که در میانه شمال دشت، و با فاصله‌ای در میان توانگرترین سکونتگاه آن {= شهر نیشابور} و کوه بزرگ نشابور {= بینالود}، پابرجاست؛ نه همچون آن شصت دیهی که حاکم از آنها یاد کرده: «با اسواق و بساتین و مقابر» {راسته‌ها و باغ‌ها و آرامستان‌هایِ}شان به شهر پیوسته و در شمار محله‌های شهر درآمده‌(90)؛ و نه همچون دیه‌هایی که خرّمان و شادمان، در دورن دره‌ها و یا بر دامن مهربان کوهستان نشـابور آرمیده‌اند؛ با تنگنای جولان و گسترش کشتزارها، بستان‌ها روبرو بوده. پس چنین است که این بُستانگان، با باغ و بوستان‌های گسترده‌اش، در دل تاریخ، پایدار مانده؛ گردشگاهی نام‌آشنا در گوش جهان کهن، که در پی فراخوان میهمانی شیخ  ابوسعید، نزدیک به هزار سال پیش، «دوهزار مرد زیادت {= بیش از 2000 نفر} به پوشنگان آمدند و شیخ با جمع بیامد و خاص و عام را بر سفره بنشاند و به دست مبارک خویش، گلاب برایشان می‌ریخت و عود می‌سوخت …»(91) و اینک، درنگی برای آینده: فوشنجان، با این پیشینه تاریخی و این توانگری اقلیمی؛ آیا در راه باز-زنده‌سازی اقتصاد گردشگری تاریخی، طبیعی و فرهنگی خود، گام  فرا خواهد نهاد؟

شناسا امّا ناپیـدا!

در بخش پیشین دریافتیم نام این دهکده نامی، در منابع به گونه‌های پوشنگان، پشنگان، بوشتنقان، بشتنقان، بشتقان، پشتقان، نوشجان و … آمده است. وانگاه؛ در «تاریخ حافظ ابرو» نوشته عبداللله خوافی {درگذشت: 833ق} است که این نام را به گونه «فوشَنجان» می‌بینیم.(92) با اینکه فوشنجان، با گونه‌های گوناگون نوشتاری یادشده؛ جای‌نامی شناسا در شمار فراوانی از متون تاریخی، جغرافیایی، ادبی و سرگذشتنامه‌ای‌ است؛ این همه امّا، شوربختانه؛ کم‌ترین آگاهی‌ای از ریشه و پیشینه نام این آبادی، به دست نداده‌اند. کاوش در پی این واژه و گونه‌های آن؛ در واژه‌نامه‌ها، فرهنگ‌ها و دانشنامه‌ها -از جمله «لغت‌نامه دهخدا» که جامع‌ترین گنجینه واژگان زبان فارسی با پوشش فراگیر منابع فارسی و دارای پوششی درخور بر منابع زبان‌های دارای داد و ستد گسترده و کهن با فارسی {بویژه: عربی و ترکی} است- تنها به این دیه یا قریه که در حومه و یک فرسنگی نیشابور، قرار گرفته، اشاره می‌نمایند؛ اما ریشه و پیشینه این نام، همچنان ناپیداست.(93) در میان متون ادبی فارسی: «اسرارالتوحید» {نوشته محمد بن منوّر در سده 6ق}، شناساترین نوشتار کهن است که در آن، گونه نوشتاری پارسی «پوشنگان» آمده و روشن نموده که «آن، دیهی است بر کنار نیشابور، و بغایت خوش که تماشاگه اهل نیشابور باشد.»(94) اما باز هم، نشانی از ریشه نام نیست!

 

جـای‌بومِ پَشَنگ

«پوشنگان»، گونه‌ای است کهن از نام فوشنجان. اگر فوشنجان یا پوشنگان را واژه‌ای همبست {= مرکّب}، و سامان‌یافته از دو بخش «فوشنج» یا «پوشنگ» + «ان» به شمار آوریم. آنگاه خواهیم داشت:

1) «فوشنج»: این واژه، برپایه داده‌های واژه‌نامه‌ها و فرهنگ‌های زبان فارسی؛ تنها در پیکر یک جای‌نام، بازیابی می‌شود که به گونه‌های دیگر «فوشنگ»، «بوشنگ»، «پوشنج»، «بوشنج» و «بوشنجه» نیز آمده است.(95) فوشنج، معرّب {= عربی‌شده} «پوشنگ»(96) و نام شهری است در نزدیکی هرات، بر سر راه نیشابور.(97) متن پهلوی «شهرستان‌های ایرانشهر»، بنیان این شهر را به دوره ساسانی {شاپور یکم} نسبت داده(98)؛ اما «تاریخ‌نامه هرات» سیفی هروی و «روضات‌الجنات» اسفزاری، بنیاد این شهر را به پوشنگ {پسر افراسیاب تورانی} و نیز هوشنگ {پادشاه اساطیری پیشدادیان} نسبت داده‌اند.(99)

2) «ان»: پسوند مکان؛ نشانه بودنگاه، جایگاه، خاستگاه، خانمان، زادبوم، زادگاه، کشور، میهن و مانند آن است. مانند: ایران (جای آریایی‌ها)، خزران (جای خزر)، گیلان (جای مردم گیل)، تهران (جای گرم)، شمیران (جای سرد)، سپاهان {اصفهان} (جای سپاه) و چون این‌ها. همچنین؛ در ایران باستان، در نام‌های شهرها و دِه‌ها؛ «ان» را به نام سازنده آن می‌پیوستند. برای نمونه هوشنگ‌آباد را «هوشنگان» می‌گفتند.(100)

با این پیشینه؛ آیا می‌توان پوشنگان نیشابور {= فوشنجان} را همچون پوشنگ هرات {= فوشنج}؛ نام‌‌گرفته از یک شخصیت اساطیری به نام پشنگ دانست؟ «پَشَنگ» [Pašang] یا «پَشَن»، نام چند تن از پهلوانان و شاهان باستانی {= اساطیری} است:

2-1) نام برادرزاده فریدون و پدر منوچهر: «فریدون»، کسی است که بر ضحاک، پیروز شده و جشن مهرگان را بنیان گذاشت. او فرمانروایی ایران را به پسرش {= «ایرج»: نیای ایرانیان} داد. فریدون، دختر ایرج را به همسری برادرزاده خود {پشنگ} در ‌آورد و «منوچهر»، از این همسری، پدید آمد. منوچهر، سرانجام به فرمانروایی ایرانشهر {= ایران بزرگ باستان} رسیده و به یاری پهلوانان نامدار: کارن کاویان، سام نریمان، گرشاسب و قباد؛ داد از بدخواهان ایران‌زمین ستاند.(101)

2-2) نام پدر «افراسیاب»؛ که نسبش با پنج واسطه به «تور» {= نیای تورانیان} پسر «فریدون» می‌رسد. «افراسیاب» چندی بر ایرانشهر چیرگی یافت؛ فرمانروایی او با اینکه سودهایی برای آبادانی ایران داشت اما فرجام ایران‌زمین را به آشفتگی و ویرانی کشانید. سرانجام، «رستم» او را شکست داد و از ایران، به بیرون راند.(102) پشنگ، همچنین نام پسر افراسیاب، و نام دیگر او «شیده» است(103)؛ او از پهلوانان و سران سپاه افراسیاب در جنگ با ایرانیان بود او در جنگ بزرگ میان کی‌خسرو و افراسیاب، کشته شد.(104)

2-3) نام داماد توس، سردارد ایران(105)؛ «توس» از پهلوانان و سپهسالاران ایرانی دوران کیخسرو است. بنیان شهر «توس» را به وی نسبت داده‌اند.(106)

2-4) نام جایی که در آن، میان توس {سردار ایرانی} و پیران ویسه {سردار تورانی} جنگی رخ داد و آن جنگ به «جنگ پشن» یا «جنگ لادن» معروف است.(107)

 

در پی روایتی اساطیـری

همانا در پیشینه اساطیری نیشابور؛ نشانه‌هایی است که شاید بتوان پیوندی میان آنان و روایت اساطیری از ریشه نام پوشنگان یا پَشنگان نیشابور باز جُست. آنجا که ابوعبدالله حاکم؛ از ویرانی کهندژ نیشابور به نیروی توفان، آگاهی می‌دهد و تا زمان ایرج پور فریدون نیز رسیدگی به این دژ سنگی {= «قلعه حجریه»} به درازا می‌کشد؛ تا اینکه سرانجام «… افراسیابِ ساحر با لشکر عظیم بر مُلکِ ایران غلبه کرد و شهرها خراب می‌کرد … در اثناء اینکه در مُلک ایران می‌گشت به صحراءِ قهندز {= دشت نیشابور} رسید … میدانی وسیع دید، از این‌طرف کوهی قوی خوش‌منظر {= کوه نشابور؛ بینالود بزرگ}. از آن‌طرف کوهی مقابل {= رشته‌کوه جنوب دشت نیشابور}. از جوانب جبال و تلال، بوصف ایصال؛ وادی‌ها روان، چشمه‌ها جاری، اشجار مثمره، ثمار لذیذ، میدانی مستدیر، جبال محیط {= در کران کوه‌ها و تپه‌ها و پیوسته به آن‌ها: رودهای روان، چشمه‌های رونده، درختان میوه‌دار و میوه‌های خوشگوار؛ زمینی هموار که کوه‌‌ها آن را در میان گرفته‌اند}. در شگفت افتاد. قلعه اعلاءِ قهندز {کهندژ}، بنا کرد …» حاکم همچنین خبر می‌دهد که در زمان «ایرج»، بنای کهندژ؛ بزرگ‌تر و گسترده‌تر شده و در دوران فرمانروایی «منوچهر»، باز هم بر بنا و شمار ساکنان کهندژ، افزون شد و او بود که برای این دژ بزرگ، خندق و آتشگاه ساخت.(108)

با نگاه به گزارش حضور ایرج و افراسیاب و منوچهر در نیشابور دوران اساطیری؛ آیا می‌توان پیوندی میان «پشنگ، نواده ایرج و پدر منوچهر» یا «پشنگ، پسر افراسیاب»، و دهکده پشنگان نیشابور پنداشت و آن را سرزمینی منسوب به حضور، فعالیت یا بنیان‌گذاری یکی از این شخصیت‌های اساطیری دانست؟ یا چنانکه در بخش پیشین گفته شد باید فوشنجان را واژه‌ای دگرگونی‌یافته از «بوستانگان» و «بُستانگانِ» پارسی به «بُشتنقان» و «بُشتقان» و «بُستقان» عربی با گستره معناییِ: سرزمینی که دارنده باغ‌های و بوستان‌های پرشمار است؛ به شمار آوریم؟

بیفزاییم: در گفتار بومی منطقه؛ گاه؛ عوام، این روستا را «پشینگو» [pəšingo] می‌خوانند. واژه نشابوری «پشینگو»؛ همبستی است از «پشینگ» + پسوند نشابوریِ «ـو» یا «-ُ» {که به آوای –ُو /ow/ نزدیک می‌شود؛ بدین گونه: pəšingow} و همان پسوند مکان «ان» است. این پسوند، در جای‌نام‌های دیگری همچون بِجو {bejo: بوژان}، اَردسمو { ardəsmo: اَردِسمان}، رینگو {ringo: رنگان} و … دیده می‌شود. دگدو {degdo: دیگدان}، استقو {astəqo: استخوان}، پهلوو {pahləvo: پهلوان}، کلو {kəlo: کلان}، قبرستو {qabrəsto: قبرستان} و …، از واژه‌های دیگر این گویش است که واکه و همخوانِ «ان» زبان فارسی معیار، به «-ُ»یِ گویشی، دگرگون می‌شود.

اما بخش اول واژه پشینگو، یعنی «پشینگ» [pəšing] که بنیاد این واژه همبست را تشکیل می‌دهد؛ در گویش نیشابوری، به معنای پاشیدن و پراکندن آب و مایعات است.(109) در دفتر «سالار» عباسعلی حشمتی –شاعر نشابوری‌سُرای معاصر- می‌خوانیم:

بَس کی دیلش پورَه با اُ؛ با همه، چینگ د چینگ منه

آوِ لُگو-شکسته رَ  ور رویِ کی  پشینگ منه(110)

از بس که از دستِ او دلِ پُری دارد {خشمگین و رنجیده است}؛ سر به سرِ همه می‌گذارد {با همه، در گیر کشمکش است}؛ آبِ کوزه‌یِ شکسته را بر روی چه کسی می‌پاشد؟!

«پَشَنگ» [pa.šang] و «پیشینگ» [pi.šing] (ترشح آب و غیر آن)؛ در پارسی میانه {پارسی پهلوی} به گونه [paššing] {پَشینگ} کاربرد دارد.(111) مصدر پشنجیدن [pašanĵīdan] در زبان پارسی میانه: ترشح کردن، پاشیدن، نم زدن، تراوش کردن است. چنانکه در «زَندِ خُرده‌اَوِستا» آمده:

“ān Ī paššanĵēd, pawāk ēd kē hu-šikōhtar, xwēdēnēd”

«آن که بپشنجد، پاک است، که باشکوه‌تر زمین را بخیساند.» همچنین در جایی دیگر از همین متن:

” āb Ī weh … paššanĵēd”

«آبِ بِه … بپشنجد»(112) و شاعری به نام «لبیبی» به فارسی دری گوید:

به خنجر، همه تنش انجیده‌اند {=ریز ریز کرده‌اند}

بر آن خاک، خونش پشنجیده‌اند {= پاشیده‌اند}(113)

و گفتنی است: شماری از باشندگان بومی منطقه، در اشاره به نام عوامانه «پشینگو»؛ از گستردگی زمین‌ها و کشتزارهای پیرامون این آبادی کهن، یاد می‌کنند. همانا با هم‌سنجی پیشینه پیش‌گفته در فارسی پهلوی و دری؛ و برداشت باشندگان بومی از درون‌مایه این نام؛ بایسته است گونه‌ی «پَشَنگان» یا «پَشینگان» {به معنای مجازیِ: جایِ دارایِ زمین‌ها و کشتزارهایِ گسترده و پراکنده بر پیرامونِ آن} را در جایگاه یکی از ریشه‌های گمانی؛ البته بر پایه «برداشت عامیانه» از نام فوشنجان؛ مطرح نماییم.

از نگاهی دیگر: پُرآبی و شادابی این دهکده را -که در نوشتارهای کهن، موج می‌زند {و در بخش‌های بعدی، ویژه‌گانه به آن خواهیم پرداخت}، با گفتار محمد مقدسی درباره این دهکده خرّم، گِرد آوریم: «قریه بشتقان … هی أربع محلات، الدور وسط البساتین و الأَنهار تخترقها»(114) دهکده فوشنجان{-ِکهن} «چهار بخش دارد، خانه‌هایش در میان باغ‌هاست که نهرهایشان می‌شکافند.»(115) اینک؛ آیا این پوشنگان با نهرهای خروشنده‌اش؛ بازگوینده و برازنده درون‌مایه «پشینگان» یا «پشنگان» نیست؟!

آن رودهای تیز و پرآبِ گرداننده‌یِ هفتاد-آسیاب؛ نگین‌وار قطره‌ها و لخته‌های آب را؛ سرگردان و رها؛ در میان خاکیِ سبزِ زمین و آبیِ روشنِ آسمان؛ به پایکوبی وا می‌دارند؛ چونان که ابونصر جوهری را در این کران شورانگیز؛ گریزی نیست، مگر سرودن:

فُرصَتُکَ الیومَ فاغتَنِمها،

فکلُّ وقتٍ سواه فانِ(116)

چه باک! این اقلیمِ درخشانِ الهام‎بخش را شاینده و برازنده نام «پشینگان» یا «پشنگان» دانیم. فوشنجان کهن، جایی که نهرهایش می‌پشنجند و رودهایش می‌شکافند! آری؛ این همه هست و امّا باز هم؛ همه، این نیست.

هر آیینه؛ باید چشم به راه آینده داشت؛ شاید دست یاختن به نشان و گواهی در زیر خروارها خاک پشته‌ای کهن، یا در نهانگاه دخمه‌ای کور و یا در دل گنجینه‌ای ناگشوده؛ در گوشه‌ای ناپیدا نه تنها در خاک نشابور که در هر جای از این کُره خاکی؛ آغاز باستانی فوشنجان را روشنا سازد. اما تا آن هنگام، بدانیم: پوشنگان نیشابور را پیشینه‌ای است همراه با باغ و بستان‌ها و نهرهایی که بینندگان را به شگفتی انگیخته؛ و یا جایگاه و گردشگاه بزرگان نامی که بانگ آوازه نام آنان روزگاران را در نوردیده است.

از وادی بوشنقان تا رود بوجان

در «تاریخ نیشابور» حاکم، از سه رودخانه یاد شده که به شهر نیشابور، اندرون می‌شوند: «آن وادی‌ها {= رودها} که به شهر جاری می‌شود و شُرب باغات و با داخل شهر است: شغابددبیر و وادی بوشنقان و خرو است.»(117) به فراخور درونمایه این نوشتار {جغرافیای تاریخی پوشنگان}؛ در میان این سه رود، «وادی بوشنقان» {رود پوشنگان(118)} در کانون نگاه ما جای دارد. در ارج و وهاکِ این روخانه، نوشتار  مَقدِسی، جغرافیدان نامدار سده 4ق، بسنده است: «و لهم نهر علی فرسخ بقریة بشتقان یدیر سبعین رخی» و {نیشابوریان} در یکی فرسنگی‌شان، در دیه پوشنگان، نهری دارند که هفتاد آسیاب، بر آن می‌چرخند. (119)

مازُل، نام کهن ناحیه‌ای است که فوشنجان {بشتنقان، بوشنقان یا پوشنگان} در آن جای دارد(120) و مقدسی در «احسن‌ التقاسیم» از «ماء مازُل» {آبِ مازل} در شمار شگفتی‌های نیشابور یاد کرده(121)؛ می‌دانیم که مازُل، ناحیه‌ای است گسترده در میانه کوه نشابور {بینالود} و شهر نشابور. متون کهن؛ ادگ {در شرق ناحیه مازل}، فرخک و فوشنجان(122) و متون سده‌ پیشین، از داشت {دشت؛ در شرق} در شرق تا کرّآب {گراب} و آبغوی را {در غرب} از توابع مازُل {ماذول} برشمرده‌اند.(123) از خاور تا باختر این ناحیه؛ 4 آبراهه عمده با جهت کلی شمال به جنوب، پا گرفته‌ است: رودهای «بوژان» {گذر مسیل آن از فوشنجان}، «روی ، رود یا باغرود» {از شرق فرخک}، «غار» {از شرق روستای غار}، «فاروب رومان» {از شرق عیش‌آباد و میرآباد}.

آبِ مازُل که شگفتی مَقدِسی را برانگیخته کدام‌یک است؟ در این مایه، می‌دانیم: تنها گفتار وی از رودهای ناحیه مازُل، درباره همین «نهر بشتقانِ» هفتاد آسیاب است. و او، بی‌درنگ در پی این گفتار، می‌نویسد: «و حکی لی عن ابی نصر العبدویّ انه قل لو جمعت المیاه فی نیسابور، لزادت علی دجلة بغداد …» سخن ابونصر عبدوی را برایم بازگو کردند که می‌گفت: اگر آب‌های نیشابور را گرد هم می‌آورند از دجله بغداد پیشی می‌گرفت.(119)

همو، در جای دیگر؛ به نهرهایی اشاره می‌نماید که در میان باغ‌های این دیه جاری است.(124) می‌توان پنداشت که باشندگان روستا، از آب رود بزرگ بشتقان، شاخه‌ها و جوی‌هایی برای آبیاری باغ‌ها‌یشان می‌گرفته‌اند؛ روشی که امروز نیز در روستا-رودها جاری است. به هر روی؛ جریان رود بزرگ بشتقان در دل روستا؛ چنان سرسبزی، سرزندگی و خرّمی را ارزانی پوشنگان کهن داشته که دستمایه هنرورزی ادیبی بزرگ به نام ابونصر جوهری {سده 4ق} را فراهم آورده و دستامد آن چکامه‌ای است که با دو بیت آغازین زیر:

یا ضائِعَ العُمر بالأمانی

أما تَرَی بَهجَة الزَّمانِ

فقُم بنا یا أَخا الملاهی

نَخرُج إِلی «نهر بُشْتَقَان»

و این چکامه، که در بخش‌های بعدی بِدان خواهیم پرداخت؛ با فراوانی بسیار، در کتاب‌های نامدار زبان عربی، یاد شده(125) چنانکه بدین راه، «نهر بشتقان» در شعر و ادب جهان عرب، نامی بسیار آشناست. دیگر اینکه؛ نام این رودخانه در «نزهة القلوب» {نگارش: 740ق} به گونه «آب بوشنقان»(126)؛ در «کتابچه نیشابور» میرزا عبدالکریم درّودی {نگارش: 1296ق} به گونه «رودخانه بوشان»(127)  و در «راپورت مملکت خراسان» حاجی محمد میرزای مهندس {نگارش: 1295ق} به گونه «رود بوجان»(128) آمده است.

 

سرچشمه رودخانه

ابوعبدالله حاکم، در بازگویی فراوانی منابع آب نیشابور؛ چندین گواه آورده، که یکی از آن‌ها «عَینِ اخضر» است: «از عَینِ اَخضَر و آب انبوهِ آن -که در کوه است- چه مجال مقال است.»(117) این «عین اخضر»، همان دریاچه «چشمه‌سبز» است بر فراز کوه نشابور {بینالود}. در «نزهة‌القلوب» حمدالله مستوفی {درگذشت: 750ق} است که: «آب بوشنقان، از حدود چشمه‌سبز بر می‌خیزد و تا نشابور برسد {= می‌رسد}.»(126) در جایی دیگر از همین کتاب، آمده است: «و آبِ رود، از کوهی می‌آید که در شمال شرقی نیشابور است و آن کوه، به غایت {= بسیار} بلند است … بر جانب شمال، بر قبّه کوه، مسافت پنج فرسنگ بر کربوه {= گریوه: گردنه یا پشته کوه} برآید چشمه‌ای‎ست که چشمه‌سبز می‌گویند …»(129) گای لسترینج {1854-1933م؛ ایرانشناس}، با بهره از نوشتار مستوفی، می‌گوید: در «پنج فرسخی شمال شهر، در سرچشمه رودخانه نیشابور {رود بشتنقان}؛ به قول حمدالله مستوفی: چشمه‌ای است که چشمه‌سبز می‌گویند و آبی شیرین و سبز بیرون می‌آید و امیرچوپان بر لب آن چشمه، کوشکی ساخته است. و در جای دیگر گوید: دریاچه چشمه‌سبز، دورش یک فرسنگ بود از او دو جوی بزرگ است که به نیشابور و طوس می‌رود؛ هر یک، زیادت از بیست آسیاب گردان بود و هیچ ملاحی {= شناگری} آن بحیره {= دریاچه} را نمی‌تواند برید و به قعرش نمی‌تواند رسید.»(130) برداشت لسترینج از گفتار مستوفی؛ ما را به این پنداشت رهنمون می‌سازد که: «چشمه سبز»، دست کم در سده‌های میانه؛ سرچشمه رود بشتنقان بوده است.

اما گفتار حمدالله مستوفی، پیش روی ماست: «آب بوشنقان، از حدود چشمه‌سبز برمی‌خیزد.»(126) و این گفتار، نشانگر جای روشن و دانسته‌ای برای سرچشمه رود بوشنقان نیست. گزارش میرزای مهندس {پایان سده 13ق} را بر این مایه بیفزاییم که «طرف شمالی رود بوجان {= نام امروزین رود بشتنقان} به بُعدِ سه فرسخ، چشمه‌ای است مشهور به چشمه سبز.»(128) همانا این گزارش نیز، گویای یکی بودن سرچشمه رود پوشنگان با چشمه‌سبز نیست. آنک؛ بازبینی تصاویر ماهوراه‌ای و همچنین منابع جغرافیایی امروز نیز بر سرچشمه بودن چشمه‌سبز بر این رود، گواهی نمی‌دهد. به گفتار دیگر: رودخانه بوژان {که از روستای فوشنجان یا بوشنقان کهن می‌گذرد}، در 23 کیلومتری شمال خاوری نیشابور؛ از کوه‌های «گودزرد»، «بوژان» و «سیاهخانی» از رشته‌کوه‌های بینالود، سرچشمه می‌گیرد.(131)

 

از کوه نشابور تا شهر نشابور

کتاب «تاریخ نیشابور» حاکم از جریان وادی بوشنقان در درون شهر نشابور خبر می‌دهد.(117) و در میانه راه آب پوشنگان {وادی بوشنقان} تا شهر؛ آن چهل آسیاب می‌چرخیده‌اند که به نقل از مَقدِسی {سده 4ق}، از آنها یادکردیم. و بر پایه نوشتار مستوفی {سده7ق}: «از کوه تا نیشاپور، دو فرسنگ، بیش نیست. و در این دو فرسنگ، برین رودخانه، چهل آسیا ساخته‌اند و آب، چنان تیز آید که یک خروار گندم در دلوِ آسیا {= ظرف یا مخزن آسیاب} می‌کنند؛ به مقدار سر دو جوال دوختن آن، یک خروار آردشده می‌باشد چنانکه درازگوش، در دنبال هم می‌رسد {= آسیاب‌ها بسیار پُرکار هستند}.»(129) رودخانه، در مسیر خود تا شهر نشابور، از چند روستا می‌گذرد. به گزارش حاجی‌محمد میرزای مهندس {به سال 1295ق}: «نیم فرسخ از بوجان {= بوژان} که این رود دور می‌شود؛ به دو قلعه می‌رسد: قلعه سمت راست را بوج‌آباد {= بوژآباد} و قلعه طرف چپ را حصار نامند. فاصله این دو قلعه، تقریبا هزار قدم؛ و رود مزبور، از این قلعه منشعب گردد. نهری برای زراعت و کشت نیشابور؛ و بعضی از این آب به فوشنجان می‌رود.»(128) و به گفته میرزا عبدالکریم درّودی {به سال 1296ق}؛ زراعت فوشنجان، از آب رودخانه بوشان {بوژان} مشروب می‌شود.(127) آنک؛ رودخانه با جهت مایل به جنوب شرق، پوشنگان را پشت سر گذاشته و پس از پیمایشی یک فرسنگی؛ به شهر قدیم نیشابور که در حومه جنوب شرقی کنونی است، اندرون شده و از شرق کهندژ {تپه باستانی ترب‌آباد کنونی} می‌گذشت.(132)

سپس؛ یک فرسنگ، در درون شهر می‌پیمود و چندین قنات؛ از آن، آب می‌گرفت(133) و چنانکه مستوفی گوید: «در شیب مساکن {= خانه‌ها} و در آنجا عمارات و حوضخانه‌ها ساخته»‌اند.(129) رود «در زِبَر خانه‌ها جاری بود» و هر خانه، از راه قناتی که از آن عبور می‌کرد از نهر(134) آب، بر می‌داشت. «کسانی به حفظ نهر، مجری و نظم و ترتیب آب و تقسیم آن، گماشته بودند.» خانه‌هایی بودند که به ژرفای صد پله به پای قنات می‌رسیدند. هنگامی که قنات‌ها، شهر را پشت سر می‌گذاشت و «به اراضی بیرون شهر می‌رسید؛ آب آن، بر زمین، مسلط می‌گردید»؛ و کشتزارها و باغستان‌های خارج شهر را سیراب می‌کرد.(135)

 

از شهر نشابور تا شوره‌رود

بر پایه گفتار مستوفی؛ طول وادی بوشنقان، چهار فرسنگ {نزدیک 24 کیلومتر} است.(126) این رودخانه،  پس از پیمودن پوشنگان و دیه‌های بالادست؛ به قنات‌های درون شهر روانه شده؛ مصارف شهری را تامین نموده؛ و سرانجام، زمین‌های کشاورزی پایین‌دست را سیراب ‌می‌کرده؛ وانگه، در موسم بهار {و یا در هنگام بارندگی فراوان و پُرآبی}؛ همچون رودهای دیگر ولایت نشابور، به «شوره‌رود» {«کال‌شور» امروزین} می‌پیوسته است.(136)

اینک؛ چنانکه مسیر رودخانه بوژان را پی‌ گیریم؛ این آب از سرچشمه بر کران آبادی‌های بوژان، حصار، تحت منظر می‌پیماید تا در کیلومتر 18 از میانه روستاهای حمیدآباد و فوشنجان گذر نماید؛ اینک، آبراه مسیل {گذرگاه سیلاب} است که در کیلومتر 22 از بزرگراه 44 {مشهد – نیشابور – تهران} و روستای سعدآباد عبور نموده و پس از گذر از میان روستاهای روستاهای شیخلان و فیلخانه {در محدوده محله کوی معقل شهر کهن}؛ با پیمودن کمی بیش از 24 کیلومتر، از جبهه شرقی به جبهه غربی محوطه باستانی تپه ترب‌آباد {کهندژ: هسته نخستین شهر کهن} عبور می‌نماید و پس از کیلومتر 25 است که از میان مجموعه باغ و آرامستان فضل‌بن شاذان {باغ و گورستان حسین شهر کهن} و روستای لک‌لک آشیان گذر می‌نماید. پس از این؛ روستاهای محمودآباد، نوبهار، جوری، قلعه نو، فردوس، صدرآباد را، در همسایگی اما با فاصله‌ای از مسیر این آبراهه کهن خواهیم داشت تا اینکه مسیل یادشده، در حدود کیلومتر 37 جنوب(137) به کم‌ارتفاع‌ترین ناحیه دشت نیشابور -رودخانه کال ‌شور- می‌پیوندد.

باری؛ پوشنگان‌رود کهن -رودخانه «بوژان» امروزین- که کیلومترها پیش‌تر از پیوستن به شوره‌رود نشابور {کال‌شور امروزین}، و حتی پیش از فوشنجان {پوشنگان}؛ هویت و ریخت مسیل، به خود می‌گیرد؛ در سده‌های میانه، «وادی بوشنقان»‌ خوانده می‌شد. آسیاب‌های فراوان بر آب تند و تیز آن، می‌چرخید؛ و این آب، به کاریزها و آب‌سَراها و حوضخانه‌های پُرشمار کهندژ در مرکز حیات اجتماعی و اقتصادی نیشابور می‌رسید و به شهر و مردم آن، جنبش و شور زندگی دوچندان می‌بخشید. این پوشنگان‌رود و رودهای دیگر این دشت؛ دوران‌هاست که نه تنها منابع حیات کهن‌شهر را پایدار داشته؛ نک، در راه خود، رودکده‌هایی آبادان را پابرجا می‌نمایند. آبادی‌هایی همچون پوشنگان؛ گردشگاه یاران و دیدارگاه بزرگان …

این بشتنقان، قصبه‌ای مصفّا بود؛

غرق در باغ و سبزه که جوی‌های پُرآب

آنجا را لطف و صفایی بهشت‌آسا می‌داد …

«عبدالحسین زرین‌کوب»(158)

 

محل رویارویی یحیی بن زید {رهبر شیعی قیام خراسان در دوره اموی} و عمرو بن زراره {والی اموی نیشابور} به سال 125ق(159) قدیم‌ترین رویداد تاریخی ثبت‌شده مرتبط با فوشنجان است. رویدادهای تاریخی چندی دیگر، هم‌پیوند با این دهکده خرم و دلگشا بازیابی می‌گردد اما با نگاهی به متون، چنین توان دریافت که بشتنقان {فوشنجان امروز} بیش از هر چیز، جای بودن و همایش و دیدار مردمان و بزرگان و سرشناسان بوده است؛ چنانک:

دانشنامه گرانسنگ «معجم‌البلدان»؛ از محدثی به نام اسماعیل بن قتیبة بن عبدالرحمن سلمی، معروف به «ابویعقوب زاهد بشتنقانی»(160) یاد کرده که در 284ق در بشتنقان {زادگاهش} درگذشته است.(161) ابویعقوب زاهد بشتنقانی، خانه‌ای در محله رمجار در شهر {نیشابور} داشت؛ اما بیشتر روزها را در این دیه می‌گذراند. او شامگاه پنج‌شنبه و پگاه جمعه را در شهر می‌بود سپس به بشتنقان برمی‌گشت. در احوالات زاهد بشتنقانی است که وی از روی منش نیک و پارسایی و پرهیزگاری؛ پیوسته از پیشینیان یاد می‌کرد؛ در کنار نهر بشتنقان می‌ایستاد، حدیث می‌گفت و می‌گریست.(162)

از «ابونصر اسماعیل بن حَمّاد جوهری» {درگذشت: 389ق}؛ ادیب، لغت‌شناس و نگارنده کتاب‌های «تاج الّلغه» و «صحاح العربیّه»؛ زاده فاراب ماوراء‌النهر و باشنده نیشابور سده 4ق(163)؛ چکامه‌ای در دست است که درونمایه آن، نشان می‌دهد وی به دهکده بشتقان، آمد و شدی داشته؛ چنانکه طبیعت و آب و هوای آن را نیک دریافته و ژرف و دلنشین، به شعر درآورده است.(164) «ابومنصور عبدالملک ثعالبی نیشابوری» {350-429ق؛ ادیب نامدار و لغت‌شناس بزرگ و نقاد زبردست شعر و نثر عربی(165)} نیز از دسته بزرگانی است که دیده‌هایش را از طبیعت افسونگر پوشنگان، به شعر درآورده است.(166) در «الأنساب» از محدّثی به نام «ابوحامد بیهقی» یادشده که گویا  ‌هم‌زمان و یا پیش از ابوعبدالله حاکم {321-405 هـ.ق} در بشتنقان می‌زیسته و از آنجا که بشتنقان از دیه‌های شرقی نیشابور است، او را «ابوحامد شرقی» می‌خوانده‌اند.(167)

کتاب «اسرار التوحید» از گفتگوی میان «ابوسعید ابوالخیر» {357-440ق} با «ابوعلی طرسوسی»، در بشنقان {پوشنگان} درباره ذکر «اللّهمَّ اجعِلِنی مِنَ الأَقلّینَ»(168) حکایت می‌کند.(169) و این ابوعلی از مشایخ تصوف؛ و هموست که خانقاه کوی «عدنی کویان» نیشابور قدیم، به نام اوست: «خانقاه بوعلی طرسوسی».(170)

دیگر؛ ابوالفضل بیهقی نوشته است در شوال 425ق، شورشی در توس برپاشد تا به نیشابور آمده و این شهر را تاراج نمایند. شورشیان، «از راه بژ خرو {= گردنه خرو}، یشقان {= فوشنجان} و خلنجوی {یا کلنجو} درآمدند؛ بسیار مردم، پیاده و بی‌نظام …» اما در این هنگامه، احمدعلی نوشتگین –از سرداران مسعود غزنوی- در نیشابور بود. نوشتگین، به یاری رزمیان خویش و مردمان نشابور، پیروزمندانه؛ شورشیان را در هم شکستند.(171)

اما در سرگذشت امام الحرمین جوینی، متکلم و فقیه بزرگ سده 5ق، است که در اواخر عمر به بیماری یرقان گرفتار شد؛ به خاطر نیکی هوا و زلالی آب او را به بشتقان آوردند و او سرانجام، در همین دیه به سال 478ق درگذشت.(172) اما از دیگر وابستگان به این دهکده تاریخی: ابوابراهیم اسماعیل بن علی بن محمد بشتنقانی؛ از فقیهان و حدیث‌نویسان سده 5ق است که فقه را در نزد ابوعلاء صاعد {استوایی نیشابوری؛ عمادالاسلام؛ 343-431ق(173)} آموخت. عبدالقادر قرشی به نقل از «السِّیاق» عبدالغافر فارسی؛ او را مردی نیکوکار و پاکدامن معرفی کرده که به بازرگانی می‌پرداخت و از جوانمردی و ثروت و خاندان و فرزندان، نیک برخوردار بود. درگذشت وی، به سال 492ق بوده است.(174)

«ابوالحسن علی بن فضل بن اسماعیل بن علی بشتنقانی» {قرن 6ق} یکی دیگر از بزرگان منسوب به این آبادی است. سمعانی{506-562ق} وی را یکی از سرشناسان و از شاگردان حدیثی ابابکر احمد بن علی بن خلف شیرازی {از محدثان مقیم نیشابور در نیمه دوم سده 5ق(175)} دانسته که خود نیز از وی، حدیث شنیده است.(176)

و در تاریخ است از رویدادهای حمله مغول به نشابور؛ سپاهیان تاتار «کار نشابور را در تاخیر انداخته بودند و قرب {نزدیک به} بیست شهر از اتباع داشت {شهرهای رَبع نیشابور(177)} تا همه را حصار ندادند و خراب نکردند به نشابور، مشغول نشدند. بعد از آن، روی به نشابور آوردند و تمامت مفسدان که در اطراف خراسان بودند همه آنجا آمدند …» آنگاه؛ با پایمردی و ایستادگی نشابوریان و کشته شدن تقاچر {داماد چنگیز} روبرو شدند. تاتاریان «پَس نشستند {عقب‌نشینی کردند} و از چنگیز، مدد خواستند. پس فُتُقُونوین و باقانوین و چندی از اُمرای دیگر با پنجاه هزار مرد به مدد ایشان فرستاد و گرداگرد شهر درآمدند.» این هنگام، پایان سال 618ق بود. «آن لشکر، پیش از آنکه شهر را محاصر کند به دیه نوشجان {یا نوسجان = فوشنجان(178)}، که آب بسیار و درخت بی‌شمار دارد؛ نزول کردند» و در زمانی چند روزه، اسباب محاصره و حمله به شهر را آماده کردند.(179) باری پوشنگان زیبای نیشابور، که تا پیش از این روزهای اندوه و درد؛ خرامگاه یاران، خلوتگاه چامه‌سرایان، اندیشگاه دانشمردان، دیدارگاه بزرگان نیشابور بود؛ این روزهای غمبار، چیره در چنبرِ بَداخترِ تاتار؛ با پیکری رنجه و افگار، و دلی ماتم‌زده و خونبار؛ چشم گریان، به ویرانی و کشتار مادرشهر خراسان داشت.

کــو‌ دیـده‌ که‌ تا بر وطــنِ‌ خود گرید

بر حـــال‌ دل و واقعــــه‌یِ بـَـد گرید

دی‌؛ بر سَرِ یک مُرده،‌ دوصد گریان بود

امروز؛ یکی‌ نیست‌ که‌ بر صد، گرید(180)

بدین راه؛ اندوهبارترین سده تاریخ، برای نیشابور رقم زده شد. اما ققنوس تاریخ ایران را روشی است پایدار در همه اعصار و قرون: برآمدن و برخاستنی دیگر، پس از هر سوختن و در خاکستر نشستن. ققنوش مشرق؛ این بار، فرزندی نامدار را به جهان می‌آورد و او در آناتولی {ترکیه کنونی}، طریقتی را بنیان می‌گذارد که درگذر تاریخ، مرزهای آناتولی را درمی‌نوردد و در دیارهای دیگر گیتی از آلبانی گرفته تا مقدونیه، کوزوو و حتی مصر، عراق و … گسترده می‌شود. طریقتی که امروز، در آسیای صغیر و منطقه بالکان، پیروان بسیار دارد.(181) پیروانش، او را «قطب‌ العارفین؛ حضرت خوندکار؛ حاجی بکتاش ولی» می‌خوانند.(182) و او: محمد بن ابراهیم بن موسی خراسانی {646-738ق} از مردم فوشنجان یا بوشتنقانِ نیشابور؛ از سادات موسوی یا رضوی است که برخی از منابع، او را به چند واسطه از اولاد امام رضا (ع) دانسته‌اند. بدین روی؛ فوشنجان، در نزد بکتاشیه، شناخته شده و خاطره‌انگیز است.(183)

لطف‌الله نیشابوری {درگذشت: 812ق}؛ شاعر و عارف نامدار سده هشتم و اوایل نهم هجری(184)؛ یکی دیگر از نامدارانی است که به این دهکده، آمد و شد داشته؛ و دولتشاه سمرقندی، نوشته است: «عالم ربّانی امیر عزّالدین طاهر نیشابوری رحمة الله که از اکابر علما و اولیاست و همگان را بر سخن ایشان، اعتماد است فرمودند که با مولانا لطف‌الله شریک درس بودیم؛ روزی در قریه قوشنقان {فوشنجان} نیشابور با مولانا به باغی رفتیم تا جامه شوئیم؛ مولانا دستار سالوی نو داشت، چون جامه‌ها شسته شد دستار مولانا را بر آفتاب انداختیم تا خشک شود؛ در اثنای این حال، به قدرت ربّ‌العالمین، گردبادی پیدا شد و دستار مولانا را در ربود و به هوا برد و خاک در چشمان ما ریخت، چون چشم باز کردیم دستار مولانا را دیدیم که باد نزدیک به بکرّه هوا رسانید بود و بعد از آن از چشم ما ناپدید شد ومعلوم نشد که باد، آن دستار را به کجا انداخت، مولانا را گفتیم: عجب حالتی دست داد، مولانا گفت: یک نوبت دیگر بدین نوع، دستار مرا باد برده بود؛ و به حسب‌الحال، این قطعه را برخواند:

طالعی دارم آنکه از پی آب

گر روم سوی بحر، بر گردد

ور به دوزخ روم پی آتش

آتش از یخ، فسرده‌تر گردد

ور ز کوه، التماس سنگ کنم

سنگ؛ نایاب، چون گهر گردد …

این چنین حادثات، پیش آید

هر که را روزگار، برگردد

با همه، شکر نیز باید گفت

که مبادا از این، بتر گردد.»(185)

باری؛ مولانا لطف‌الله از روزگاری که روی از وی برگردانده، سخن می‌گوید؛ نک، به راستی او روی از روزگار برگردانده بود(186)؛ چنانکه سمرقندی گوید: «خصومت فلک با ارباب فضل، نه امروزی‌ست بلکه این حال؛ با فقیران پریشان مأل؛ حالت مستمر و پیشه دیرینه اوست!»

فریاد ز دستِ فلکِ بی سر و بُن

کاندر بد من نه نو بماند نه کُهُن

با این همه هم، هیچ نمی‌یارم گفت

گر زین بترم کند؛ «که» گوید که مکن(185)

و سرانجام؛ در نزدیکی روزگار خودمان؛ به روایت علینقی‌خان حکیم‌الممالک -پزشک دربار قجری-، در 7 صفر 1284ق {20 خرداد 1246ش} است که ناصرالدین‌شاه از شهر نیشابور برای گردش، رهسپار فوشنجان می‌گرددو پس از دیدار «خیابان‌ها و درختان چنار بسیار کهن و باغات و اشجار و انهار» این دیه کهن، به بوژآباد و حصار می‌رود.(187)

کوتاه‌سخن؛ دهکده خرَّمانِ هزارداستانی نیشابور؛ چنان پیشینه‌ پربار و پشتوانه‌ای گرانسنگ در زمینه گردشگری دارد که به معنای تمام، توان آن را «دیار دیدار بزرگان» خواند. امروز؛ چنانکه با نگاه منطقه‌ای و نیک بنگریم؛ دهکده‌های همکران از فوشنجان خرّمان تا حمیدآباد و تحت منظر و حصار و بوژآباد و بوژان زیبا؛ توانایی پایه‌گذاری یک منطقه گردشگری گسترده با جاذبه‌های طبیعت شگرف و رنگارنگ بهشت‌آسای خود را دارند.

 

یادداشت‌ها و پانوشت‌ها:

  1. ابن حوقل، ابی‌القاسم، «صورة الارض»، بیروت: دار مکتبة الحیاه، 1992، ص363.
  2. بنگرید: حسینی، محمدباقر، «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، دوره 30، ش 3-4، پاییز و زمستان 1376، ص429-452؛ سعادتی‌فر، براتعلی، «نیشابور، ققنوس شرق»، جاده ابریشم، ضمیمه ش 57، مرداد ماه 1382، ص170-171؛ جنیدی، فریدون، «نیشابور» در «پایتخت‌های ایران»، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1374، ص326-335.
  3. صومعه، حسین، «کوه نشابور؛ کاوشی در پیشینه نام بینالود»، خیام‌نامه، ش380، 19 خرداد 1397، ص4.
  4. جنیدی، همان، ص331.
  5. صومعه، حسین، «نگاهی به جغرافیای تاریخی ناحیه مازل نیشابور؛ بخش (3): بلوک ماذول و دهستان مازول»، هفته‌نامه خیام‌نامه، سال دوازدهم، شماره 410، شنبه 15 دی 1397، ص4.
  6. نظریان، حسن، «نیشابور» {پیشگفتار} در«درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور»، علی طاهری، نیشابور: ابرشهر، 1384.
  7. مقدسی، محمد، «رحله المقدسی؛ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، حرّرها و قدمها شاکر لعیبی، ابوظبی: دارالسویدی، 2003م، ص289.
  8. همان، ص286.
  9. بازگویی امروزی عبارت «متنزّهات و مواضع تفرّج و تنزّه اهل بلده، قُرای این رَبع {ربع مازل = ناحیه مازل} است» از کتاب «تاریخ نیشابور». بنگرید به: حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1375، ص215.
  10. Guy le Strange, Author of “The Lands of the Eastern caliphate”
  11. لسترینج، گای، «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، ص413.
  12. مقدسی، همان، ص289.
  13. شفیعی کدکنی، محمدرضا، «تعلیقات» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، همان، ص281.
  14. عارضه جغرافیایی «فوشنجان»، کد عارضه: 261591، وبگاه پایگاه ملی نام‌های جغرافیایی ایران (وب: gndb.ncc.org.ir)، سازمان نقشه‌برداری کشور، تاریخ بازدید: 7 بهمن‌ 1397.
  15. جمعیت استان خراسان رضوی به تفکیک تقسیمات کشوری 1395، درگاه ملی آمار (وب: amar.org.ir)، مرکز آمار ایران، تاریخ بازدید: 7 بهمن 1397.
  16. «نقشه پراکنش آبادیها و توپوگرافی در دهستان فضل شهرستان نیشابور»، گروه نقشه و GIS معاونت برنامه‌ریزی استانداری خراسان رضوی، ]بی‌تا[.
  17. بازبینی تصویر ماهواره‌ای ناحیه فوشنجان در وبگاه Google Maps (وب: google.com/maps)، تاریخ بازدید: 7 بهمن 1397.
  18. سمعانی، عبدالکریم، «الأنساب»، حقق نصوصه و علق علیه عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، الیمانی، قاهره: 1980، ج2، ص224؛ جزری، عزالدین ابن اثیر، «اللباب فی تهذیب الانساب»، بیروت: دار صادر، 1980م، ج1، ص155؛ . حموی، شهاب‌الدین یاقوت، «معجم‌البدان»، بیروت: دار صادر، 1977م، ج1، ص425.
  19. مصاحب، غلامحسین، «دایرة المعارف فارسی»، تهران: امیرکبیر، 1381، ج2، ص1877.
  20. Bulliet, Richard W, “Medieval Nishapur: A Topographic and Demographic Reconstruction”, Studia Iranica, Vol.5, 1976, pp.67-89.
  21. آگاهی بیشتر: ریاضی‌کشه، محمدرضا، «نیشابور از دیدگاه باستان‌شناسی»، مجله باستان‌شناسی و تاریخ، سال ششم، 1369، شماره اول و دوم، ص25؛ همچنین: بولیت، ریچارد، «بازشناسی و جمعیت‌شناسی نیشابور قرون وسطایی»، ترجمه علی انوری، ماهنامه آینده، شال هشتم، ش8، آبان 1361، ص 512-520؛ عینی‌فر، علیرضا؛ کوچک خوشنویس، احمدرضا، «بازآفرینی تصوری شهر از متون تاریخی: نیشابور غازانخانی»، هنرهای زیبا، ش11، تابستان 1381، ص 77-88.
  22. به فاصله نسبتا کمی از حاشیه شمال شرقی روستای کنونی فوشنجان، محوطه باستانی فوشنجان قدیم قرار دارد که در میان اهلی به «تپه معروف» است. بنگرید: لباف خانیکی، رجبعلی، «فوشنجان نیشابور و بکتاشیه»، فصلنامه پاژ، ش18، تابستان 1394، صص57-58.
  23. آگاهی بیشتر: صومعه، حسین، «بازشناسی ربع نیشابور خراسان و تقسیمات جغرافیایی آن (از نگاه متون جغرافیایی و تاریخی کهن)»، دوهفته‌نامه آفتاب صبح نیشابور، سال یکم، شماره 13، یکشنبه 27 تیر 1395، ص3.
  24. مقدسی، محمد، «احسن ‌التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ج1، ص1؛ ج2، ص463.
  25. حاکم نیشابوری، همان، صص214، 284.
  26. مجتبوی، سیدحسین؛ محقق نیشابوری، جواد؛ نظریان، حسن، «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، 1392، ص88.
  27. درّودی، میرزا حسین بن عبدالکریم، «کتابچه نیشابور؛ گزارش روستاهای نیشابور در سال 1296 قمری»، به کوشش رسول جعفریان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1382، صص169-170.
  28. رزم‌آرا، حسینعلی، «فرهنگ جغرافیائی ایران»، تهران، دایره جغرافیائی ستاد ارتش، 1329، ج9، ص286.
  29. فریدی مجید، فاطمه؛ ملک‌پور، نجمه، «سرگذشت تقسیمات کشوری ایران (کتاب اول از 1285 تا 1385)»، تهران: بنیاد ایران‌شناسی، 1388، ج3، صص152، 199، 236، 320.
  30. «ایجاد و تشکیل تعداد 15 دهستان شامل روستاها، مزارع و مکانها در شهرستان نیشابور تابع استان خراسان»، وبگاه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی (سامانه قوانین)؛ تاریخ بازدید: 09/12/1397؛ فریدی مجید، همان، ص366؛ صومعه، حسین، «نگاهی به جغرافیای تاریخی ناحیه مازل نیشابور؛ بخش (3): بلوک ماذول و دهستان مازول»، همان.
  31. 31. «نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1395- جمعیت به تفکیک تقسیمات کشوری (تا سطح آبادی) – خراسان رضوی»، وبگاه مرکز آمار ایران، تاریخ بازدید: 09/12/1397.
  32. «گزارش مشروح حوزه سرشماری نیشابور»، وزارت کشور، تیرماه 1338، ص5.
  33. «فرهنگ آبادیهای کشور بر اساس سرشماری آبان 1355»، مرکز آمار ایران، جلد 21، ش 857، مرداد1361، ص318.
  34. «فرهنگ آبادی‌های شهرستان نیشابور بر اساس سرشماری 1365»، مرکز آمار ایران، ]اسفند1368[، ص48.
  35. «نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1385- شناسنامه آبادی‌ها – خراسان رضوی»، وبگاه مرکز آمار ایران، تاریخ بازدید: 09/12/1397.
  36. «نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1395- جمعیت به تفکیک تقسیمات کشوری (تا سطح آبادی) – خراسان رضوی»، همان.
  37. باستانی‌راد، حسن؛ مردوخی، دل‌آرا، «گونه‌شناسی جای‌نام‌ها در جغرافیای تاریخی ایران»، پژوهش‌های تاریخی ایران و اسلام، ش12، بهار و تابستان 1392، ص21.
  38. خیراندیش، عبدالرسول، «نام‌های جغرافیایی به مثابه‌ی بخشی از میراث فرهنگی»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیای، ش74، آذر 1382، ص3-4.
  39. کلان‌جای‌نام (Macrotoponym) دربرگیرنده شماری از خُردجای‌نام‌ها (Microtoponyms) است که در دامنه و زیربخش آن کلان‌جای‌نام، بازشناسی می‌شوند. جای‌نام ‌نیشابور در جایگاه نام شهر، شهرستان و ناحیه تاریخی-فرهنگی نیشابور (رَبعِ نیشابور: خراسان بزرگ غربی) دارای چنین دامنه‌ای است.
  40. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه خلیفه نیشابوری، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1375، ص160، 108، 214، 215.
  41. شفیعی کدکنی، محمدرضا، «تعلیقات» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، همان، ص 284.
  42. شفیعی کدکنی، محمدرضا، «چشیدن طعم وقت؛ ار میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر»، تهران: سخن، 1386، ص274.
  43. بیهقی، ابوالفضل، «تاریخ بیهقی»، تعلیقات منوچهر دانش‌پژوه، تهران: هیرمند، 1376، ج2، ص646.
  44. محمد بن منور، «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1393، ج1، ص98، 266، 267.
  45. عوفی، محمد، «لباب الألباب»، به اهتمام ادوارد براون، لیدن: بریل، 1906، ج1، ص43.
  46. نسوی، شهاب‌الدین، «سیرت جلال‌الدین منکبرنی» تصحیح مجتبی مینوی، تهران: علمی و فرهنگی، 1384، ص81.
  47. مستوفی، حمدالله، «نزهت القلوب»، تصحیح گا لسترنج، تهران: دنیای کتاب، 1362، ص227، به نقل از: لباف خانیکی، رجبعلی، «فوشنجان نیشابور و بکتاشیه»، فصلنامه پاژ، ش18، تابستان 1394، ص53.
  48. اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان، «مرآة‌البلدان»، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران: دانشگاه تهران، 1367، ج1، ص.355
  49. مدرس تبریزی، محمدعلی، «ریحانة الادب»، تهران: خیام، 1374، ج1، ص171.
  50. le Strange, G., “The Lands of the Eastern caliphate”, London: Cambridge University Press, 1905, p 387.
  51. Melville, Charles, “Earthquakes in history of Nishapur” in “IRAN”, Vol.18, 1980, P.120.
  52. Bulliet, Richard W, “The Patricans Of Nishapur; A Study In Medieval Islamic Social Hirtory”, Cambridge, Harvard University Press, 1972, p.125.
  53. نگارنده.
  54. مقدسی، محمد، «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، قاهره: مکتبة مدبولی، 1991م، ص259.
  55. فارسی، عبدالغافر، «المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور»، تحقیق محمدکاظم المحمودی، تهران: میراث مکتوب، 1384، ص444.
  56. سمعانی، عبدالکریم، «الأنساب»، حقق نصوصه و علق علیه عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، الیمانی، قاهره: 1980، ج2، ص224 و ج7، ص317؛ سمعانی، عبدالکریم، «التحبیر فی المعجم الکبیر»، تحقیق منیره ناجی سالم، بغداد: رئاسة دیوان الأئقاف، 1975م، ج1، ص236.
  57. ابن جوزی، ابی‌الفرج عبدالله، «المنتظم فی فی تاریخ الملوک و الأمم»، دراسه و التحقیق محمد عبدالقدر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1995م، ج16، ص247.
  58. جزری، عزالدین ابن اثیر، «اللباب فی تهذیب الانساب»، بیروت: دار صادر، 1980م، ج1، ص155.
  59. حموی، شهاب‌الدین یاقوت، «معجم‌البدان»، بیروت: دار صادر، 1977م، ج1، ص425.
  60. ابن خلکان، شمس‌الدین، «وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان»، حققه احسان عباس، بیروت: دار صادر، 1978م، ج3، ص169.
  61. ابی‌الفداء، عمادالدین اسماعیل، «تقویم‌البلدان»، بیروت: دار صادر، 1840م، ص443.
  62. ابن عبدالحق، صفی‌الدین، «مراصدالإطلاع علی أسماء الأمکنه و البقاع»، تحقیق و تعلیق علی‌محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، 1955م، ج1، ص199.
  63. ذهبی، شمس‌الدین محمد، «تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام»، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1991م، ج21، ص128؛ ذهبی، شمس‌الدین، «سیر اعلام النّبلاء»، اشرف علی تحقیق الکتاب شعیب الأرنؤوط، بیروت: موسسه الرساله، 1993م، ج13، ص344.
  64. سبکی، تاج‌الدین، «طبقات الشافعیه الکبری»، تحقیق محمود محود الطناحی، عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره: دار احیاء الکتب العربیه، 1964، ج5، ص184.
  65. قرشی، عبدالقادر، «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه»، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، جیزه: دار هجر، 1993م، ج1، ص429.
  66. ابن قاضی شهبه، ابی‌بکر احمد «مناقب الإمام الشافعی و طبقات اصحابه»، تحقیق عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق: دار البشائر، 2003م، ص520.
  67. سیوطی، جلال‌الدین، «لب اللباب فی تحریر الانساب»، بغداد (چاپ افست)، مکتبه المثنی، بی‌تا، ص38.
  68. بروسوی، محمد، «اوضح المسالک إلی معرفه البلدان و المماالک»، تحقیق مهدی عبدالرواضیه، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 2006م، ص212.
  69. تمیمی، تقی‌الدین، «الطبقات السنّیَه فی تراجم الحنفیه»، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، ریاض: دار الرفاعی، 1983م، ج2، ص200.
  70. زبیدی، محب‌الدین، «تاج العروس من جواهر القاموس»، دراسه و التحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1994م، ج13،ص39.
  71. حموی، همان، ج1، ص426.
  72. آذرنوش، آذرتاش، « ثعالبی، ابومنصور» در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص32-40.
  73. ثعالبی، عبدالملک، «خاص الخاص»، شرحه و علّق علیه مامون بن محیّ‌الدین الجنان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1994م، ص267؛ ثعالبی، عبدالملک، «من غاب عنه المطرب»، تحقیق النبوی عبدالواحد شعلان، قاهره: مکتبه الخانجی، 1984، ص31؛ در بخش‌های بعدی نوشتار؛ به بازبینی تمام‌متن این چکامه خواهیم پرداخت.
  74. فاتحی‌نژاد، عنایت‌الله، «جوهری، ابونصر»، در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص750-753.
  75. در بخش‌های بعدی نوشتار؛ به این چکامه خواهیم پرداخت.
  76. باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره أهل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491.
  77. حموی، «معجم‌البلدان»، همان؛ حموی، یاقوت، «معجم الادباء؛ ارشاد الأریب إلی معرفه الأدیب»، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1993م، ج2، ص657.
  78. قفطی، جمال‌الدین، «انباه الرواه علی انباه النحاه»، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالفکر العربی، 1986م، ج1، ص232.
  79. صفدی، صلاح‌الدین، «الوافی بالوفیات»، تحقیق و اعتنا احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000م، ج9، ص70.
  80. فیروزآبادی، مجدالدین، «البلغه فی تراجم ائمه النحو و اللغه»، تحقیق محمد المصری، دمشق: دار سعدالدین، 2000م، ص89.
  81. همان، ص317، 329.
  82. ابن وردی، زین‌الدین، «تاریخ ابن‌ الوردی»، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1996، ج1، ص371.
  83. به عنوان نمونه: در در زبان عربی ابدال «س» به «ش» را در واژه‌های «حسیکه، حشیکه»، «طرفسه، طرفشه»، «سدة، شدة» و …؛ اما در متون فارسی ابدال همخوان‌های «ش» به «س» و یا به یکدیگر را در واژ‌های «پشت به بست»، «تفرش به طرش و طبرس»، «شارک به سارک» و … بازیابی می‌شود. بنگرید: دهخدا، علی‌اکبر، «لغت‌نامه»، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ج9، ص13176.
  84. «فرهنگ جامع عربی – فارسی»، اقتباس و نگارش ا. سیاح، طهران؟: کتابخانه اسلام، 1335؟، ص91.
  85. «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی»، گردآورنده س.محمدعلی امام شوشتری، تهران: انجمن آثار ملی، 1347، ص83.
  86. ابن منظور، «لسان العرب»، نسقه و علق علیه علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1988م، ج1، ص404.
  87. شیر، السیّد ادّی، «واژ‌های فارسی عربی‌شده»، ترجمه سیدحمید طبیبیان، تهران: امیرکبیر، 1386، ص36.
  88. احدیان، محمدمهدی، «بررسی ساختار صرفی جای‌نام‌های استان همدان»، مجله زبان و زبان‌شناسی، ش12، پاییز و زمستان 1389، ص138.
  89. دهخدا، علی‌اکبر، «لغت‌نامه»، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ج3، ص4750.
  90. حاکم نیشابوری، همان، ص199-200.
  91. محمد بن منور، همان، ص98.
  1. مجتبوی، سیدحسن؛ محقق نیشابوری، جواد، نظریان، حسن، «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، نیشابور، دانشگاه آزاد اسلامی، 1392، ص88.
  2. در این کاوش، «لغت‌نامه دهخدا»، «فرهنگ فارسی معین»، «دایرة المعارف فارسی مصاحب»، «فرهنگ بزرگ سخن»، «فرهنگ عمید» و «دانشنامه دانش‌گستر» بررسی شده است. گفتنی است: «پشنگان» همچنین قریه‌ای است از توابع بلوک کربال در سه فرسخی میانه شمال و مغرب گاوکان – قصبه یا مرکز بلوک کربال، در بیش از 10 فرسنگی شیراز. بنگرید: فسایی، حسن بن حسن، «فارسنامه ناصری»، تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران: امیرکبیر، 1382، ج2، ص1453-1454.
  3. «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»، محمد بن منور، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1393، ج1، ص98.
  4. دهخدا، علی‌اکبر، «لغت‌نامه»، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ج4،‌ ص5797.
  5. همان، ج11، ص17238.
  6. همدانی، علی‌کرم، «پوشنگ» در «دائره‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج14، ص50.
  7. “Šahrestānīhā ī Ērānšahr: A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History”, Translated by Touraj Daryaee, Costa Mesa: Mazda Publishers, Inc, 2002, p.14, 18.
  8. سیفی هروی، سیف بن محمد، «تاریخ‌نامه هرات»، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: اساطیر، 1383، ص63؛ زمچی اسفزاری، معین‌الدین محمد، «روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات»، تصحیح و تعلیقات محمدکاظم امام، تهران: دانشگاه تهران، 1338، ج1، ص54-55.
  9. هاجری، ضیاء‌الدین، «فرهنگ وندهای زبان فارسی»، تهران: آوای نور، 1377، ص75-76.
  10. قلی‌زاده، خسرو، «فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی»، تهران: کتاب پارسه، 1392، ص315-317، 391-392.
  11. همان، ص 153، ص85-87.
  12. یاحقی، محمدجعفر، «فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ معاصر، 1391، ص264.
  13. شریفی، محمد، «فرهنگ ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ نشر نو، 1387، ص929.
  14. یاحقی، همان.
  15. قلی‌زاده، همان، ص168.
  16. یاحقی، همان.
  17. حاکم نیشابوری، همان، ص196-197.
  18. نگارنده.
  19. حشمتی، عباسعلی، «سالار: مجموعه‌ای از فرهنگ عامه، اشعار و دوبیتی‌ها با گویش نیشابوری»، تهران: امید مجد، 1397، ص97.
  20. حسن‌دوست، محمد، «فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی»، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1395، ص707، 705.
  21. منصوری، یدالله، «بررسی ریشه‌شناختی فعلهای زبان پهلوی»، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384، ص322.
  22. حسن‌دوست، همان، ص705.
  23. مقدسی، محمد، «رحله المقدسی؛ احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، حرّرها و قدمها شاکر لعیبی، ابوظبی: دارالسویدی، 2003م، ص274.
  24. مقدسی، محمد، «احسن ‌التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ج2، ص463.
  25. باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره أهل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491-1492.
  26. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1375، ص214.
  27. شفیعی کدکنی، محمدرضا، «تعلیقات» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، تهران: آگه، 1375، ص281.
  28. مقدسی، محمد، «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، قاهره: مکتبة مدبولی، 1991م، ص329.
  29. حاکم نیشابوری، همان، صص215، 284.
  30. مقدسی، همان، ص333.
  31. صومعه، حسین، «نگاهی به جغرافیای تاریخی ناحیه مازل نیشابور؛ بخش (2): مازل، آبادانی و آبادی‌هایش»، هفته‌نامه خیام‌نامه، سال دوازدهم، ش408، شنبه 1 دی 1397، ص4.
  32. درّودی، میرزا حسین بن عبدالکریم، «کتابچه نیشابور؛ گزارش روستاهای نیشابور در سال 1296 قمری»، به کوشش رسول جعفریان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1382، صص167-176.
  33. همان، ص317.
  34. باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره اعل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491؛ حموی، یاقوت، «معجم الادباء؛ ارشاد الأریب إلی معرفه الأدیب»، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1993م، ج2، ص657؛ قفطی، جمال‌الدین، «انباه الرواه علی انباه النحاه»، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالفکر العربی، 1986م، ج1، ص232؛ صفدی، صلاح‌الدین، «الوافی بالوفیات»، تحقیق و اعتنا احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000م، ج9، ص70؛ فیروزآبادی، مجدالدین، «البلغه فی تراجم ائمه النجو و اللغه»، تحقیق محمد المصری، دمشق: دار سعدالدین، 2000م، ص89.
  35. Mustawfī Qazvīnī, Ḥamd Allāh, copied by Muḥammad Zamān ibn Sayyid Murād al-Ḥusaynī with transcription completed 5 Shaʻbān 1051, archived in University of Michigan, p486.
  36. درّودی، همان، ص169.
  37. 128. محمد میرزای مهندس، «راپورت مملکت خراسان با بعضی ملحقات آن»، به کوشش قدرت‌الله روشنی در «میراث اسلامی ایران»، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه عمومی حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی، 1376، ص550.
  38. مستوفی، حمدالله، «نزهة القلوب» ، تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: طهوری، 1336، ص182.
  39. لسترنج، گای، «جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، ص412.
  40. جعفری، عباس، «گیتاشناسی ایران»، تهران: موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب، 1379، ج2، ص134.
  41. برای آگاهی از ساخت شهری و جابجایی نیشابور در گذر دروان‌ها بنگرید: عینی‌فر، علیرضا؛ میرزا کوچک خوشنویس، احمد، «بازآفرینی تصوری شهر از متون تاریخی: نیشابور غازانخانی»، فصلنامه هنرهای زیبا (دانشگاه تهران)، ش 11، تابستان 1381، ص87.
  42. لسترنج، همان، ص411.
  43. لسترنج در اینجا عبارت «نهر سغاور» را آورده و بی‌درنگ نوشته است: «این نهر از قریه بستنقان {فوشنجان} که مجاور نیشابور است به سمت نیشابور، جاری می‌گردید.» به نظر می‌رسد که وی، نهر بشتنقان را با نهر سغاور یکی پنداشته؛ و همانا چنین نیست. در نوشتاری دیگر به بازشناسی رودهای نیشابور بر پایه متون کهن، خواهیم پرداخت.
  44. لسترنج، همان، صص411، 410.
  45. لسترنج، همان، ص413.
  46. در کتاب «رودخانه‌های ایران» نوشته یدالله افشین (وزارت نیرو، 1372، ج2؛ ص354)؛ طول این رودخانه از سرچشمه تا کال‌شور، 37 کیلومتر ذکر شده است
  47. زرین‌کوب، عبدالحسین، «فرار از مدرسه؛ درباره زندگی و اندیشه ابوحامد غزالی»، تهران: انجمن آثار ملی، 1353، ص50.
  48. طبری، محمد بن جریر، «تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352، ج10، ص109.
  49. حموی، شهاب‌الدین یاقوت، «معجم‌البدان»، بیروت: دار صادر، 1977م، ج1، ص425.
  50. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1375، ص108.
  51. سمعانی، عبدالکریم، «الأنساب»، حقق نصوصه و علق علیه عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، الیمانی، قاهره: 1980، ج2، ص225.
  52. فاتحی‌نژاد، عنایت‌الله، «جوهری، ابونصر»، در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج18، ص750-753.
  53. بنگرید: باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره أهل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491. برای آگاهی درباره چکامه جوهری درباره بشتقان؛ بخش نخست نوشتار را بنگرید.
  54. آذرنوش، آذرتاش، « ثعالبی، ابومنصور» در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص32-40.
  55. ثعالبی، عبدالملک، «خاص الخاص»، شرحه و علّق علیه مامون بن محیّ‌الدین الجنان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1994م، ص267
  56. سمعانی، همان، ج7، ص317.
  57. اللّهمَّ اجعِلِنی مِنَ الأَقلّینَ: خدایا مرا از آن گروه اندک {-ِ سپاسدار و شکرگزار} گردان.
  58. محمد بن منور، «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1393، ج1، ص267.
  59. محمد بن منور، همان، ج2، ص668؛ ج1، ص61.
  60. بیهقی، ابوالفضل، «تاریخ بیهقی»، توضیحات و تعلیقات منوچهر دانش‌پژوه، تهران: هیرمند، 1376، ج2، ص646-650.
  61. فارسی، عبدالغافر، «المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور»، تحقیق محمدکاظم المحمودی، تهران: میراث مکتوب، 1384، ص444.
  62. آل داود، سیدعلی، « آل ساعد» در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1368، ج2، ص39-41.
  63. قرشی، عبدالقادر، «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه»، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، جیزه: دار هجر، 1993م، ج1، ص429-430.
  64. انصاری، حسن، «ابوالقاسم تیمی» در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص156؛ تیمی، پیش از رفتن به قزوین در سال 481ق؛ در نزد شیرازی در نیشابور، دانش آموخته است.
  65. سمعانی، همان.
  66. آگاهی بیشتر: صومعه، حسین، «بازشناسی ربع نیشابور خراسان و تقسیمات جغرافیایی آن»، آفتاب صبح نیشابور، سال یکم، شماره 13، یکشنبه 27 تیر 1395، ص3.
  67. لباف خانیکی، رجبعلی، «فوشنجان نیشابور و بکتاشیه»، پاژ، ش18، تابستان 1394، ص55.
  68. نسوی، شهاب‌الدین، «سیرت جلال‌الدین منکبرنی» تصحیح مجتبی مینوی، تهران: علمی و فرهنگی، 1384، ص81.
  69. اصفهانی، کمال‌الدین، «دیوان خلاق‌ المعانی»، به اهتمام حسین بحرالعلومی، تهران: کتابفروشی دهخدا، 1348، ص964.
  70. لاجوردی، فاطمه، «بکتاشیه» در «دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج12، صص396-398.
  71. «ولایت‌نامه»، ترجمه اسرا دوغان، با همکاری مریم سلطانی، اربیل: آراس، 2011م، ص59.
  72. نقدی، رضا، «بکتاشیه و آستان قدس رضوی»، مطالعات تاریخ اسلام، ش22، پاییز 1393، ص159؛ لباف خانیکی، همان، ص58.
  73. قاسمی، مرتضی، «لطف‌الله نیشابوری» در «دانشنامه زبان و ادب فارسی»، اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ج5، ص593.
  74. سمرقندی، دولتشاه، «تذکرة الشعرا»، تصحیح ادوارد براون، تهران: اساطیر، 1382، صص317-318.
  75. قاسمی، همان، ص594.
  76. حکیم‌الممالک، علینقی، «روزنامه حکیم ‌الممالک»، نسخه خطی کتابخانه ملی ایران به شناسه 1730767، ص152.