با یار گر آرمیده باشی همه عمر        لذات جهان چشیده باشی همه عمر هم آخر کار رفت باید، و آن گه         خوابی باشی که دیده باشی همه عمر … گویا هنوز هم روزگار، ملحد و کافر و زندیق و قرمطی تولید می کند. انسان ها همدیگر را منکر معاد و طالب لذات و هادم شریعت […]

با یار گر آرمیده باشی همه عمر        لذات جهان چشیده باشی همه عمر

هم آخر کار رفت باید، و آن گه         خوابی باشی که دیده باشی همه عمر

… گویا هنوز هم روزگار، ملحد و کافر و زندیق و قرمطی تولید می کند. انسان ها همدیگر را منکر معاد و طالب لذات و هادم شریعت می دانند و حکیم نمایان، حکمت هستی را برای حاکمان توجیه می کنند تا انسان در ژرفای تاریک قرون فرو رود؛ و با دست مایه های سیاسی و سودای سلطه بر جهان، طوفان مرگ تحریک شود.

گویا هنوز تحمیل گرسنگی و جنگ مانند سال های عباسی در نقطه های متفاوت جهان پردازش می شود و نظریه پردازان جهانی در رسانه ها فتوای الحاد مخالفان خود را می خوانند. پس هنوز هم روزگار خیام است و هنوز پذیرش واقعیت ناپایداری جهان، همان شرابی است که هوشیاران جهان را مست می کند تا واقعیتی را که در هوشیاری از آن گریزانند، در مستی بپذیرند.

آن روزها عامل وحشت چیز دیگری بود و اینک، ترس از مرگ و بازتولید وحشت به رنگ هجوم بشقاب پرنده و اندیشه ی جنگ های جهانی و خطر سلاح هسته ای، آمیزه ای از حرص و نیاز می آفریند. وباز همان باده ی خیامی نیاز است تا بشر در مستی خود، واقع نگر و هوشیار باشد.

این روزها هنوز روزگار خیام است، زیرا اسطوره ها از دل کتاب ها بیرون کشیده می شوند و با تجسم بخشیدن به آن ها، زمینه ی انحصار طلبی انسان ها آماده می شود و از دل این نیازمندی ها، بی قراری و اضطراب و اندوه می زاید و هنوز یک جرعه از جام خیام، زیرکان دیوانه را هشیار می کند.

هنوز روزگار خیام است زیرا بشر بی هیچ وقفه ای نیاز تولید می کند و نیازهای دروغین و میل به روز شدن، ملت ها را به دویدنی شبانه روزی بی مقصدی مشخص وادار می کند و تنها شراب خیامی اضطراب حاصله از حباب های رنگی شرق و غرب را به آرامش می رساند.

در چنین شرایطی که مردم یک ریز می دوند و به هم مشکوک می شوند و از یک دیگر وحشت دارن که مبادا لقمه شان ربوده شود؛ این حالت وحشت و چالش و رقابت را تنها شراب خیام، به مستی پذیرش مخالف و احترام به دیگران تبدیل می کند.

این روزها که هر روز دارد دیر می شود، آدم ها راه حل خود را در حذف دیگران می بینند، سقراط هم با رای اکثریت هیئت منصفه عامل فساد شناخته می شود و مجبور به نوشیدن شوکران است؛ تنها باده ی خیام بشر را به تعادلی می رساند که دروغ فساد سقراط را از فریادهای خواب آور دوران تشخیص بدهد.

تنها با پذیرش خواب گونه بودن هستی ما و قطعیت مرگ، آرامش و یقین را بدون هیچ دروغ رنگین باید پذیرفت. و باید فریاد زد کشتار برای آرامش حاصل سلطه ی وحشت و آزمندی است. و باز یک جرعه از شراب حضرت خیام، خوابی ست که دیده باشی همه عمر…