
ناصر آملی فعال سیاسی و روزنامه نگار اصلاح طلب در بارۀ آنچه امروز در کشور و نیز در خراسان می گذرد، سخنان ناگفته ای گلوگیر می شود؛ و تو گاه بغض می کنی، سکوت بر تو آوار میشود؛ آچمز میشوی؛ و در میان دو سنگ سنگین چرخندۀ بی رحم، همچون دانۀ گندم، لِه. یک سوی […]
ناصر آملی
فعال سیاسی و روزنامه نگار اصلاح طلب
در بارۀ آنچه امروز در کشور و نیز در خراسان می گذرد، سخنان ناگفته ای گلوگیر می شود؛ و تو گاه بغض می کنی، سکوت بر تو آوار میشود؛ آچمز میشوی؛ و در میان دو سنگ سنگین چرخندۀ بی رحم، همچون دانۀ گندم، لِه.
یک سوی این بازی، امثال «دکترینالِ» کمدی، عباسی، و لشکر دزدان و خالی بندان و ماجراجویان اند؛ و در سویِ دیگر، دولتی که:
«نازک آرای تنِ ساق گُلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند!»
و مکرر می کنم، این ما ایم گندم وار، زخمی و استخوان در گلو و خار در چشم، در میانۀ این دو سنگِ آسیاب؛ که از پرهیب غول وار و موحشِ یکی باید گریخت؛ و در دامان آن یک نیز، کو سَرپناهی!
و گناهِ بزرگِ ما این است که «نامردی در بازی ما نیست»؛ ما شریک کامیابی ها، و تنها گذارنده در ناکامی ها نیستیم؛ برعکس؛ یا علی که گفتیم، دأب خاتمی وار مان این است که در قمار سیاست، همبازی خود را در باخت تنها نگذاریم، اما در بُرد، سراغ ش را نگیریم؛ ولو به نرخ سوختن و جان دادن.
اگر جهان و زندگی، معنا و مراد و مقصودی داشته باشد، مهم نیست که چند و چندین و چند تن، این منطق و روش را درمی یابند؛ مهم این است که بتوان در سوختن، معنایی جُست.
اما در مورد مشهد و شورا و شهرداری:
این قصّه اما با آن یکی، هر تومان هشت قران توفیر دارد. اگر دولت اعتدالی است، و ائتلافاٌ بر سرِ کار آمده است، و ما نامشروط برایش به آب و آتش زدیم و اکنون زبان در کام می کشیم تا از جور عقرب، اسخوان هایمان در چنبرۀ مار «بوا» خُرد نشود، رفتار و گفتارمان با این یک چنین نیست؛ این شورا «اصلاحی» است و محصول مستقیم تلاش و تبلیغ و رأی اصلاح طلبان و مردم؛ لذا معاملۀ ما با این شورا و شهرداری، از جنس دیگری است. شورای شهر اصلاحی، رأی مشروط نگرفته است؛ و مطلقاٌ به آرمانها و منطق اصلاحی–مردمی، بدهکار است؛ بدهکار، بی برو برگرد؛ و کدام دستگاه باید آن بدهکاری را مطالبه کند و به اطلاع مردم برساند؟
«شورای اصلاح طلبان»؛ یعنی همان که آبرو و ریش گرو نهاد و از مردم عاجزانه طلب همراهی و رأی کرد؛ و اکنون باید بدانها پاسخ دهد. این منطقِ چرخۀ دموکراتیکِ قدرتِ پاسخگوست؛ و ما اصلاح طلبان باید در این مُدل کوچک در مشهد، آن را پاس بداریم و ذرّه ای از آن عدول نکنیم.
طیف ما در همان اولین روزهای پس از پیروزی در شوراها، پیشنهاد برخاستن «کمیتۀ بازرسی و نظارت بر کار شورا و شهرداری» را ارائه کرد؛ متاَسّفانه این پیشنهاد ضرور چندان مسموع نیفتاد؛ خودمان نیز قصور کردیم؛ از بس هراس از «پایداری غارتگران»، ذهن و زبان مان را به کام بُرده بود؛ از بس نگران استقرار چهار ساله، پس از چهارده سال عذاب آزگار بودیم؛ که هراس موجّهی نیز بود؛ و دیدیم که بود: «بر سرِ دستمال چرکِ خیالاتی خام، قیصریّه را تا دهان آتشخیز اژدها بردند؛ و از همین شهر نیز آغازیدند؛ اما: «از قضا، سرکنگبین، صفرا فزود»!
ما، یعنی شورای اصلاح طلبان، باید ضمن حمایت جدّی از طرح ها و عملکرد مفید و ارزنده ی شورا و شهرداریِ محصول رأیِ مردم -که قابل مقایسه با عصر غارت نیست- در اسرع وقت، کمیتۀ نظارت و بررسی عملکرد شورا و شهرداری را پیش از آن که بسیار دیر شود، راه بیندازیم؛ تا جلویِ دیگ و پلو و چلو و شُلُو، و قند و چای و شیرینی را بگیریم و نگذاریم حیثیتی که محصول رنج های بزرگ تاریخی است، به تاراج رود و کوچکان بیل به دست، از هول حلیم، ما را در دیگِ سوزان و اَلیم، غوطه ور کنند:
«خانه ام ابری است اما…
ابر بارانش گرفته است.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم.
من به روی آفتابم
میبرم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خُرد، از باد است …»