مجید نصرآبادی/ یکم- به کافهای رفتهاید و سفارش یک فنجان قهوه مورد علاقهتان را دادهاید. قهوه آماده می شود و مشغول به نوشیدن آن می شوید؛ لذت بخش است و خستگی یک روز کاری را از تنتان می زداید یا تا پاسی از شب بیدارتان نگه میدارد. البته مبلغی درخور توجه را نیز بابت یک […]
مجید نصرآبادی/
یکم- به کافهای رفتهاید و سفارش یک فنجان قهوه مورد علاقهتان را دادهاید. قهوه آماده می شود و مشغول به نوشیدن آن می شوید؛ لذت بخش است و خستگی یک روز کاری را از تنتان می زداید یا تا پاسی از شب بیدارتان نگه میدارد. البته مبلغی درخور توجه را نیز بابت یک فنجان کوچک قهوه میپردازید. آیا لزومی دارد که به این مسئله فکر کنید: «چه سهمی از این پول شما به دست کارگرانی میرسد که در مزارع قهوه کار میکنند؟» یا «عدالت در توزیع منصفانۀ سود حاصل از فروش قهوه جهت دستمزد کارگران مزارع قهوه رعایت میشود؟» یا «آیا از نظر اخلاقی ما شریک جرم در بیعدالتی منتج از تقسیم ناعادلانۀ سهم کارگران مزارع قهوه هستیم؟»
بسیاری از کارگران مزارع قهوه در سرزمین آفریقا، زنانی هستند که گاه برای فرار از تنفروشی، تن به ذلت کار با دستمزدهای بسیار پایین میدهند. بسیاری دیگر از کارگران در مناطق مختلف جهان برای صنایعی کار میکنند که عواید حاصل از فروش آن محصول، جایی در دستمزد منصفانۀ کارگران ندارد.
کارگران بسیاری از مزارع کشت قهوه، پسربچهها و دختربچههایی هستند که تقریباً همگی زیر ۱۵ سال سن دارند. ساعتها در مزارع قهوه جان میکنند و گونیها و سبدهایی را حمل میکنند که گاه تا ۵۰ کیلو وزن دارد. به گزارش «سازمان جهانی کار» ۲۵۰ میلیون کودک در مزارع کشت قهوه کار میکنند. نیمی از این کودکان به شکل تماموقت کار میکنند و به مدرسه نمیروند.
تنها در کشور کنیا که یکی از تولیدکنندگان اصلی دانهی قهوه در جهان است، ۳۰ درصد از کارگران مزارع قهوه، کودکان هستند. بسیاری از این کودکان بهویژه در مزارعی که قهوه را «اورگانیک» تولید نمیکنند، مدام در معرض تنفس انواع مواد شیمیایی قرار دارند که برای کشتن حشرات و سمپاشی در مزارع استفاده میشود و به انواع بیماریهای تنفسی و گوارشی و قلبی مبتلا میشوند.
اما برخلاف تصور رایج، صاحبان مزارع قهوه نیستند که بیشترین سودآوری را دارند. سهم آنها از کل درآمد قهوهای که تولید و به توزیعکنندگان میفروشند، تنها بین ۷ تا ۱۰٪ کل درآمد صنعت قهوه است و خود آنها نیز در سطح دیگری، تبعیض میبینند و حقشان پایمال میشود. بنابراین چرخهی تبعیض را ادامه میدهند، زورشان به خریداران و پخشکنندگان قهوه نمیرسد؛ پس از دستمزد و حقوق بدیهی کارگر میزنند و شرایط نابسامان کارگر را بدتر میکنند.
قاعدهای در میان است که هرچه تعداد نشانها و برچسبهای پشت یک پاکت قهوه بیشتر باشد، قهوه احتمالاً «مرغوبتر» و بیشک گرانقیمتتر است. بعد از نشان «اورگانیک»، معروفترین این برچسبها «تجارت عادلانه» (Fair Trade) است. نشانی که قرار است خیال کافهدار و فروشنده و مشتری و من و شما را راحت کند که حق و حقوق کارگران و صاحبان مزارع تولید قهوه در کشورهای آفریقایی، آسیایی یا آمریکای لاتین و جنوبی زیر پا گذاشته نشده و دستان کودکان در تولید این قهوه دخیل نبوده. اما واقعیت این است که تحقیق پشت تحقیق نشان میدهد که خود این نشان «تجارت عادلانه» در صنعت قهوه و بوروکراسی پشت آن، فاسد و ناکارآمد است و خیلی وقتها در هیچ کجای روند تولید قهوهای که مزین به نشان «تجارت عادلانه» است، عدالت و انصافی رعایت نشده است.
کارگران در مزارع قهوهی ۳ کشور تانزانیا، کنیا و اتیوپی کمترین درآمد و بدترین شرایط کار و زندگی را دارند. حضور «تولید عادلانه» در این مناطق هم بسیار محدود است و تنها نزدیک به ۱۰ درصد مزارع قهوهی این ۳ کشور آفریقایی تحت پوشش «تجارت عادلانه» قرار دارند. و متأسفانه در موارد متعددی دانههای قهوه «تجارت عادلانه»، دانههای بیکیفیتاند.
دوم- آنچه که در بخش یکم آورده شد، نمونهای از «نظام سلطه» است که بشر همواره در زیریوغ آن بوده است و سعی در «رهایی» از آن دارد. اینگونه است که تاریخ همیشه نظارهگرِ آوردگاههایی بوده است که از تصادم میان دو نیروی کارگر و کارفرما شکلپذیرفته است. همیشه تا زمانی که در سیطره نظام سلطه هستیم قادر به درک آن نیستیم و تنها در زمانی که در موضع «رهایی» قرار میگیریم قادر به شناخت آن میشویم. آنچه که مارکس در پی واکاوی این نظام سلطه و رهایی بود و آن را تبدیل به نظام فلسفی کرد، بخش مهمی از تاریخ فلسفه را درگیر خود کرده است و یکی از مکتبهای فلسفی است. جستجوی رهایی و خروج از نظام سلطه تنها در گفتمانهای سکولار مطرح نشده است بلکه در گفتمان های الاهیاتی نیز جایگاهی ویژه دارد. امروزه جاهای بسیاری است که مرز میان سرمایه داری و برده داری از میان می رود و نظام سلطه شکل جدیدی از بندگی را ساختاربندی نموده است.
بنا نیست که فلسفهورزی عملی انتزاعی باشد و قابلیت کنشگری اجتماعی نیز نداشته باشد بلکه بخشی از همّت فیلسوفان مصروف کنشگریهای اجتماعی است و در واقع مکتب مارکسیسم حاصل چنین دغدغههایی ست.
سوم- میلان کوندرا در «بار هستی» تفسیری جالب از اسطوره «ادیپ شهریار» اثر سوفوکلس ارائه می دهد؛ او تراژدی ادیپ شهریار را نقل میکند که ادیپ، ندانسته پدر خود را کشت و با مادرش همبستر شد و آنگاه از شرمش، چشمانش را کور کرد؛ سپس از زبانِ توما یکی از شخصیتهای رمان می گوید: «می دانستند یا نمی دانستند، مسئله اساسی نیست، بلکه باید پرسید: اگر بی خبر باشیم، بی گناه هستیم؟ آیا آدم ابلهی که بر اریکه قدرت تکیه زده است، تنها به عذر جهالت، از هر گونه مسئولیتی مبراست؟»
جهالت بهانۀ مناسبی برای دررفتن از زیر بار مسئولیت نیست. این که نمیدانیم چه مناسباتی بر سازوکار اقتصادی جهان حاکم است –کما اینکه واضح است- یا این که از وقایع جهان بی خبریم –کما اینکه در دهکده جهانی زندگی می کنیم- دلیل مناسبی نیست برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی که بر دوش همگان است.
می توان با خرید نکردن از شرکتهایی که سازوکار «تجارت عادلانه» را رعایت نمی کنند، سهمی هرچند اندک در راستای مسئولیتهای اجتماعی داشت. در جهان هزاران شرکت و موسسه وجود دارد که سهمی عمده در نابرابریهای اجتماعی دارند که می توان با خرید نکردن از آنها، این مسئولیت اجتماعی خویش را به اجرا گذاریم.
نوشیدن یک فنجان قهوه از «تجارت عادلانه» با کمی تعمق فلسفی میتواند دریچههای را بر ذهن ما بگشاید که زندگی را تحملپذیرتر و زیباتر کند.
جهت مطالعه بیشتر:
فرناز سیفی، بیعدالتیهای پنهان قهوهی «تجارت عادلانه»، سایت آسو.