رضا شاه پهلوی كه بقاي حكومت خود را در به بند كشيدن آزادي ها مي ديد، مدت زيادي از به قدرت رسيدنش نگذشته بود كه ماركوف روسي را مأمور بررسي و انتخاب مكاني مناسب براي احداث زندان نمود و ماركوف پس از بررسي هاي لازم، قصر قجر را براي احداث زندان در تهران پيشنهاد كرد […]
رضا شاه پهلوی كه بقاي حكومت خود را در به بند كشيدن آزادي ها مي ديد، مدت زيادي از به قدرت رسيدنش نگذشته بود كه ماركوف روسي را مأمور بررسي و انتخاب مكاني مناسب براي احداث زندان نمود و ماركوف پس از بررسي هاي لازم، قصر قجر را براي احداث زندان در تهران پيشنهاد كرد كه بلافاصله اعتبار لازم تأمين و طراحي و سپس عمليات اجرائي آن آغاز شد كه در نتيجه روز 11 آذر 1308 با يكصد و نود و دو سلول آماده بهره برداري و توسط رضاخان افتتاح گرديد.
در آن زمان پس از اداره تامينات (پليس سياسي و آگاهي) مهم
ترين ادارات شهرباني، و در عين حال فعال ترين آنها، «اداره زندان» بود؛ و در اين
ميان، زندان قصر بزرگ ترين، مهيب ترين و پراهميت ترين زندان تحت كنترل شهرباني
محسوب مي شد و نام آن لرزه بر اندام مخالفان حكومت مي انداخت. كساني كه وارد زندان قصرمي شدند سخت
ترين مجازاتها در انتظارشان بود و شكنجه هاي روحي و جسمي سهمگيني درباره آنان
اعمال مي شد. افراد بسياري از اقشار مختلف در دوره رضاشاه در زندان قصر تحت شكنجه
قرار گرفته و يا اعدام شدند. در آن روزگار در زندان قصر ضرب المثلهاي تلخي ميان
زندانيان و نيز زندانبانان رايج شده بود:
«ان
شاءالله سيگار اديب السلطنه نصيبت بشود» و يا «تو را از درِ عليم الدوله بيرون
كنند » در ضرب المثل نخستين، منظور از اديب السلطنه سرهنگ يحيي رادسر رئيس پليس
وقت بود كه معمولاً اجراي احكام اعدام را برعهده داشت.
گفته می شد كسي را
كه قرار بود حلق آويز شود، اديب السلطنه به وي سيگار تعارف مي كرد كه ظاهراً جلوي
اضطراب و پريشاني محكوم را بگيرد و منظور از سيگار اديب السلطنه همين است.
اما در ضرب المثل
دوم منظور از عليم الدوله رئيس بهداري نظمیه دوره رضاشاه بود و مراد از «درِ عليم
الدوله» در چوبيني بود كه به محوطه اي تپه گونه، ميان زندان قصر و پادگان قصر باز
مي شد و زندانيان سياسي را برفراز بلنديهاي آن اعدام مي كردند .البته به تعبیر
دیگر وقتی گفته می شد فلانی از درِعلیم الدوله بیرون رفته معنایش این بود که به
طرز مشکوکی مرده است.
منبع: سیفی فمی تفرشی مرتضی، پلیس خفیه ایران، انتشارات ققنوس، 1368، چاپ دوم. ص 168