بچه های روستای «فرخک» پیشرو در کتابخوانی خلاق فروغ خراشادی- وقتی می رسیم، ساعت 10، تقریبا همه چیز آماده است. دبستان شهید نجفی روستای فرخک، جشنواره ی کتاب برگزار کرده؛ نام جشنواره را گذاشته اند: صورَتَکتاب که از تلفیق دو واژه ی  صورتک و کتاب به دست آمده است. از در پشتی وارد مدرسه می […]

بچه های روستای «فرخک» پیشرو در کتابخوانی خلاق

فروغ خراشادی- وقتی می رسیم، ساعت 10، تقریبا همه چیز آماده است. دبستان شهید نجفی روستای فرخک، جشنواره ی کتاب برگزار کرده؛ نام جشنواره را گذاشته اند: صورَتَکتاب که از تلفیق دو واژه ی  صورتک و کتاب به دست آمده است. از در پشتی وارد مدرسه می شویم؛ یک‌راست سر از دفتر در می آوریم؛ عبدالرضا قندهاری، مدیر مدرسه ی پسرانه‌ی فردوسی نیشابور، به اتفاق یکی از همکارانش و دانش آموزان همان کلاس، مهمان ویژه ی مراسم هستند. برگزارکنندگان از ما دعوت می کنند به حیاط مدرسه برویم. زنگ تفریح است و شماری از بچه ها از روی نوشته ای که قبلا از معاون آموزشی‌شان دریافت کرده بودند، تصنیفی را که از بلندگو پخش می شود، خط می برند و هم‌خوانی می کنند-این مساله برای من تازگی دارد؛ شماری دیگر در حال چیدمان دادن به حدود 400 کتاب کتابخانه ی مدرسه روی موکت هستند و به اصطلاح بین کتاب ها، خیابان کشی می کنند تا رفت و آمد میان کتاب ها و انتخاب آن ها راحت باشد؛ گفته می شود شماری از این کتاب ها را بانو بابایی و دخترشان که مدرس دانشگاهی در سوئیس هستند، به مدرسه اهدا کرده اند و کمک های ایشان همچنان ادامه دارد. شماری از مادران دانش آموزان هم در مدرسه حاضرند تا در پایان مراسم به عنوان مادران کتابخوان، از ایشان تقدیر شود؛ یکی شان که به گفته ی خودش تنها 3 کلاس سواد دارد، هر ماه، دو سه کتاب از کتابخانه برای خودش و فرزندش امانت می گیرد.

مادر دیگری می گوید: بعضی کتاب ها را با راهنمایی آقای صادقی می بریم تا درس زندگی بگیریم. می پرسم چه درسی؟ پاسخ می دهد: تربیت بچه ها؛ خودتان می دانید بزرگ کردن بچه به خصوص پسرها سخت است؛ با راهنمایی آقای معاون یک کتاب درباره ی تربیت کودکان بردم که مقدار زیادی از مشکلاتم را حل کرد چون فهمیدم اگر رفتار خودم را تغییر دهم، رفتار پسرم هم عوض می شود؛ سایر مادران هم آن کتاب را به نوبت بردند و خواندند.

نفر سوم اما در گفتگو شرکت نمی کند؛ می گوید بی سواد است و نمی تواند کتاب بخواند. با این حال، سایر مادران با شنیدن این حرف تشویقش می کنند و قول می دهند که به او خواندن بیاموزند. این زنانِ با انگیزه و شاد می گویند: طی 4 سال گذشته که کتابخانه ی مدرسه برای دانش آموزان و اولیا راه اندازی شده است، خیلی چیزها آموخته ایم…

 گفتگو با مادران را به پایان می برم تا برنامه ای که در حال آغاز است، از دست ندهم؛ تقریبا همه ی دانش آموزان ماسک(صورتک) هایی در دست یا روی صورتشان دارند؛ برخی خودشان صورتک ساخته اند و برخی از بازار خریده اند. با یک نگاه تشخیص داده می شود که فقط شماری از دانش آموزان مهمان صورتک هایشان را خریده اند و بیشترشان، خودشان آن‌ها را تهیه کرده اند؛ از مواد دم دستی و ساده ای مثل چوب، کاغذ و پارچه، اما با دقت و ظرافت!

به صورتک ها نگاه می کنیم؛ یکی «روباه» است و دیگری «شازده کوچولو»، یکی «کله کَدو»ست و دیگری «بابابزرگِ سبیل موکِتی». در میان صورتک ها از «ننه سرما» تا «بَتمن» دیده می شود؛ جشنواره ای تمام عیار در حال شکل گیری ست.

هنوز نمی دانم هدف از ساخت این صورتک ها و نام گذاری “صورَتَکتاب” چیست و چه نتیجه ای در پی خواهد داشت؛ اما آن چه مسلم است، این شیوه ی عملکرد، با تمام مراسم پر از تکلف و حواشی مرسوم ش که ظرف این یک هفته شاهد بوده ام، تفاوت دارد. تفاوت زمانی آشکارتر می شود که معاون آموزشی مدرسه، عبدالجواد صادقی، از دانش آموزان می خواهد به احترام «کوچکترها»، ابتدا پایه اولی ها و سپس به ترتیب سایر پایه ها روی فرشی که خودشان گسترده اند، بنشینند.

مراسم با شعرخوانی مشترک دو تن از دانش آموزان- دختر و پسر- به مناسبت هفته ی وحدت و سرود خوانی دانش آموزان مدرسه ی فردوسی آغاز می شود، سپس بی درنگ شماری از بچه ها در حالی که نقاب ها را روی صورتشان گذاشته اند، به جایگاه دعوت می شوند. هر یک خود را با صورتکش معرفی می کند؛ صورتکی که نماد یکی از کاراکترهای کتاب است. مثلا می گوید: من روباهم؛ شازده کوچولو من را در زمین ملاقات کرد؛ او مرا اهلی کرد… نام نویسنده ی کتاب را می گوید و به بچه ها پیشنهاد می کند:« اگر از من خوش تان آمده و می خواهید چیزهای بیشتری از من بدانید، می توانید مرا در کتابخانه ی مدرسه پیدا کنید.» سپس به پرسش های دانش آموزان دیگر پاسخ می دهد؛ مثلا یکی می پرسد: مگر می شود روباه را اهلی کرد؟ و او می گوید: بله؛ کتاب به شما می گوید چگونه می شود روباه را هم اهلی کرد…

هدف؛مشارکت در یادگیری

پس از مراسم که از 159 دانش آموز مدرسه ی شهید نجفی فرخک، 111 نفر در آن با ساخت صورتک، شرکت فعال دارند و الباقی نقش های دیگری را در برگزاری این برنامه به عهده گرفته اند، فرصتی دست می دهد تا با صادقی، معاون آموزشی مدرسه و کارشنای هنرهای تجسمی،گفتگو کنیم؛ لطفا برای مخاطب خیام نامه هدف از صورت بندی  چنین جشنواره ای را، آن هم در هفته ی کتاب توضیح دهید.

هدف اصلی مشارکت بیشتر دانش آموزان در امر یادگیری بود؛ «ادگار دیل» در «مخروط یادگیری»، درگیری و تجربه ی مستقیم را فراتر از دیدن و شنیدن، بالاتر از آزمایش و مشاهده، مطرح می کند؛ با قرار گرفتن بچه ها در قالب شخصیت های داستانی، هم‌ذات پنداری و لمس موقعیتی که داستان بر اساس آن شکل گرفته، از راه های درونی شدن پروسه ی یادگیری ست. انتخاب زبان تصویر و نقاب و کلام داستانی، یکی از گزینه ها بود که به دلیل نو و بدیع بودن طرح و از بابت تنوع در بیان ذهنیت شخصی دانش آموزان، قرار شد آن را اجرا کنیم.

چگونه به این نظم و هماهنگی رسیدید؛ آیا برای برگزاری این برنامه از قبل تمرین داشتید؟

تمرین خاصی انجام نشده؛ تقویت مسئولیت پذیری در دانش آموزان و انجام شدن مشارکتی کارهای مدرسه، موجب شده هماهنگی لازم در آن ها به وجود بیاید؛ ویژه برنامه های کتاب و کتاب خوانی در این مدرسه به یک هفته خلاصه نمی شود و با رویکرد مثبتی که مدیریت دبستان، آقای حصاری، نسبت به  برنامه های پژوهش و دانش آموز محور دارند، با کمک معلمان و معاون پرورشی آموزشگاه، «آقای کیان‌دوست» ماه گذشته تصمیم گرفتیم برنامه ای مختص خود بچه ها با موضوع کتاب و کتابخوانی داشته باشیم. کتاب ها را خودشان انتخاب کردند، شخصیت مورد علاقه شان را هم برگزیدند و با کمک اولیای مدرسه و خانه، صورتک خود را طراحی کرده، ساختند.

بچه ها از شنیدن خسته می شوند

شما بر خلاف رسم معمول، سخنران دعوت نکردید، بلکه از خود بچه ها خواستید برای هم صحبت کنند؛ نتیجه بخشی این کار را چگونه ارزیابی می کنید؟

هنوز بازخورد و نتیجه ی چنین کارهایی در سطح نیشابور یا حتی کشور شاید بررسی نشده باشد؛ جای خالی تحقیق علمی روی برونداد پروژه هایی مشابه این، دیده می شود و نیاز به انجام آن کاملا احساس می شود؛ ولی ما می دانیم که بچه ها از شنیدن حرف بزرگترها خیلی زود خسته می شوند؛ از سویی حرف همدیگر را بهتر درک می کنند؛ به همین دلیل ما حتی برنامه های صبحگاه مدرسه را نیز به خودشان واگذار کرده ایم. در این واگذاری هم روش حل مساله را می آموزند و هم بدون دخالت مستقیم، فقط با پرسش از چگونگی انجام کار، مشق استقلال و مسئولیت پذیری می کنند.

هفته ی کتاب موجب رشد کتابخوانی می شود، توسعه اما خیر

یکی از کارهای جالبی که امروز شاهدش بودیم، دعوت از دانش آموزان دبستان فردوسی بود؛ بچه های دو مدرسه در کنار هم، بدون دخالت اولیای دو مدرسه، همکاری جالبی داشتند و هر کدام به معرفی شخصیت داستانی مورد علاقه شان پرداختند؛ این روابط میان مدرسه ای از این پس ادامه خواهد داشت؟

یکی از طرح های مد نظر ما برای آینده، طرح خواهرخواندگی مدارس است؛ نه به شکل سمبلیک و فرمالیته؛ بلکه کاملا حساب شده و غیر کلیشه ای روی این موضوع تمرکز داریم.

بچه ها به راحتی از هم می آموزند؛ اگر چه دبستان فردوسی از امکانات سخت افزاری بالاتری  برخوردار است؛ اما جریان یادگیری، یک سویه نخواهد بود و به صورت متقابل بچه ها در تعامل با همدیگر کار خواهند کرد.

به عنوان پرسش پایانی؛ نسبت به برگزاری هفته ی کتاب به شکل فعلی اش، نقد و نظری دارید؟ رویکرد شما نسبت به بزرگداشت جایگاه کتاب در مدرسه چیست؟

هفته ی کتاب و کتابخوانی برای بزرگداشت «نقش کتاب در زندگی تک تک» ماست؛ اما درک اهمیت حضور همیشگی کتاب در زندگی، با یک هفته و ویژه برنامه های مرسوم، برآورده نمی شود.

اگر چه این مناسبت به رشد کتابخوانی می انجامد اما به توسعه ی آن کمکی نمی کند؛ چون گام های موقت و عجولانه، به نهادینه شدن فرهنگ نمی انجامد؛ به ویژه که کتاب هایی که در بیشتر مدارس و کتابخانه های دانش آموزی وجود دارد، کتاب هایی سطحی و موسوم به «کتاب زرد» است! در گام نخست ما سعی کرده ایم، درکتابخانه ی مدرسه کتاب های وجین شده قرار دهیم؛ کتاب های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و کتاب های پرسش محور از آن دسته اند. دانش آموزان ما عضو کتابخانه‌ی مدرسه و 40 نفر آن ها عضو کتابخانه‌ی سیار روستایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم هستند که با همکاری آقای خرمکی، هر دو هفته یک بار، به مدرسه می آید. آمار کتاب های امانت داده شده نشان می دهد بچه های ما علاقه ی فراوانی به مطالعه دارند و چون مادران هم عضو کتابخانه اند و همپای بچه های شان مطالعه می کنند، فرهنگ کتاب خوانی در خانه و مدرسه، توامان نهادینه می شود. تلاش ما این است مطالعه در زندگی دانش آموزان بازتاب و کاربرد داشته باشد و برای چنین امر مهمی نیاز به یک برنامه ریزی مستمر، پیوسته و نشاط بخش است.