از قبض فاضلاب تا دفترچه هاي قسط!
از قبض فاضلاب تا دفترچه هاي قسط!

از قبض فاضلاب تا دفترچه هاي قسط! راست گفته اند که مطبوعات آزاد رکن چهارم دموکراسي هستند. مطبوعات آزاد فقط کافي است صداي مردم و حرف دل آن ها را بازتاب دهند خود به خود بسياري از مسئو لان، حساب کار دستشان مي آيد! يک نمونه اش ستون صداي مردم همين نشريه خيام نامه ي […]

از قبض فاضلاب تا دفترچه هاي قسط!

راست گفته اند که مطبوعات آزاد رکن چهارم دموکراسي هستند. مطبوعات آزاد فقط کافي است صداي مردم و حرف دل آن ها را بازتاب دهند خود به خود بسياري از مسئو لان، حساب کار دستشان مي آيد! يک نمونه اش ستون صداي مردم همين نشريه خيام نامه ي خودمان. در شماره ي قبل يک نفر گير داده که: «فلاني را که توي نشريه به نام مهندس خطاب کرده ايد ليسانس علوم اجتماعي از پيام نور کاشمر داره!» حالا آن بنده خدا اگر واقعا مهندس باشد بايد جوابيه بفرستد اگر هم نباشد خود به خود پرستيژ و اعتبارش در جمع همکارانش خدشه دار شده و از آن پس هرکس ايشان را مهندس خطاب کند احساس مي کند بهش متلک گفته اند! و چاره اي جز استعفا ندارد. اين جاست که مي گويم مطبوعات مي توانند آينه ي تمام قد کژي ها و عيب ها ي اجتماع و مسئولان باشند. از همين جا به تمام همشهرياني که بي تفاوت نيستند و حرف دل خود را براي مطبوعات مي فرستتند درود مي فرستم و به آن ها مي گويم اگر هم مسئولين محترم پاسخ نمي دهند نااميد نشويد و يقين داشته باشيد اين پيام ها تاثير خود را خواهد داشت.

چرا خيام نامه، مشکلات مردم را پيگيري نمي کند؟!

حال که از پيام هاي مردمي شماره ي قبل صحبت شد بد نيست نيم نگاهي داشته باشيم به چند تايي از آن ها تا ببينيم هفته ي قبلش در شهرمان چه خبر بوده؟ گل سرسبد پيام ها اين جمله بود: «مي خواهم زنده بمانم/ يک شهروند نيشابوري» بله مختصر و مفيد نوشته بودند! اميدوارم زنده مانده و الان در حال خواندن اين متن باشند. اما بقيه: «اينترنت اجباري مخابرات آدم را ياد استبداد شاهان مي اندازه»، «براي فاضلاب ما قبض ششصدهزار توماني آمده»، «بعد از توقيف موتورسيکلت، زورتان را به رخ ما نکشيد!»، «براي عکس انداختن با خيام از مجسمه بالا نرويد!»، «از فرماندار و نمايندگان سبزوار مي خواهيم براي مرمت جاده هاي نيشابور اقدام کنند!»، «قسط مان را دير مي دهيم جريمه مي شويم، حقوق مان را دير مي دهيد سودش را بدهيد!»، «سگ هاي ولگرد را به شکل وحشتناک نکشيد.»، «چرا ماموران انتظامي يک موتورسوار را در باغ امين اسلامي شديدا کتک زدند؟»، «چرا اداره ي برق لامپ هاي سوخته ي خيابان ها را تعويض نمي کند؟»، «چرا خيام نامه، مشکلات مردم را پيگيري نمي کند؟»

پاسخ يک معلم

اما يک پيام مردمي ديگر هم در شماره ي قبل داشتيم که يکي از مخاطبان براي آن جوابيه نوشته و خواسته که در اين ستون چاپ شود. پيام ياد شده، انتقادي بود به برخي معلمان که از کمي حقوق خود گله مي کنند: «شما معلم ها در سال شش ماه بيشتر کار نمي کنيد، چهارماه تعطيلي داريد، برف مياد تعطيل مي شويد، باد مياد تعطيل مي شويد، پنج شنبه ها هم تعطيل هستيد، بالاي يک ميليون هم حقوق مي گيريد. بيچاره بقيه کارمندها!» اما پاسخ: «دوست عزيزي که احتمالا کارمند هستيد توجه شما را به دو مطلب در شماره ي قبلي همين نشريه جلب مي کنم. يکي يادداشت آقاي حبيب اله قرباني با عنوان: «نقش فرهنگيان در مشکلات جامعه» و ديگري نوشته اي با عنوان: «مجلسي ها و طرح جديد مبارزه با ماهواره». بنده معتقدم که اصلا نبايد معلم را کارمند ناميد و نبايد حقوق و مزاياي معلم را با آنان مقايسه کرد. معلم جايگاهي دارد که اگر جامعه ي ما و مسئولان ما به آن توجه کنند هرگز نبايد اين گونه بر مبناي ساعات حضور او در محل کارش ميزان درآمدش را سنجيد. اهميتي که معلمان در تربيت يک نسل و پيشرفت علمي و فرهنگي يک کشور دارند کار آن ها را فراتر مي برد از کارهاي جسماني کارمندي همچون حسابداري و بانک داري و پرونده سازي و از اين قبيل. قبول دارم امروز در کشور ما متاسفانه جايگاه معلم به شدت آسيب ديده و همين نگاهي را که شما داريد با کمال تاسف، مسئولان مملکتي هم دارند و مطمئن باشيد حقوقي هم که به معلم مي دهند با کسر همه ي ساعت ها و دقيقه هاي فراغت آن هاست. اگر قدر و ارزش تربيت فرزندان و آينده سازان يک کشور دانسته مي شد و بعد در کلاس اول ابتدايي معلماني با مدرک دکتراي علوم آموزشي و تربيتي به کار اشتغال داشتند آن موقع چنين نگاهي و چنين مقايسه اي بين معلم با کارمندان دولت نبود. اما يادداشت دومي را که اشاره کردم بخوانيد براي آن بخشي بود که طرح تازه ي مجلس براي مبارزه با ماهواره توسط مديران هر ساختمان را موجب اختلاف بين مردم مي دانست. حقيقتا اين گونه بحث ها بين مردم که حقوق فلان اداره و فلان کارمند اين گونه است مايه ي خوشحالي برخي بالانشيناني مي شود که نگاه انتقادآميزي که بايد آن ها را نشانه بگيرد به سوي خود مردم متمايل شود. در کيف هر معلم و کارگر و کارمندي چندين دفترچه ي قسط چپانده اند و همه را به روزمرگي عادت داده اند و دلمان را خوش کرده اند که به پاس سختي هايي که مي کشيم اجر و مزد خوبي خواهيم داشت!. خوب است ما که همشهري خيام عزيز هستيم به ياد داشته باشيم: «اينجا به مي لعل بهشتي مي ساز/ کانجا که بهشت است رسي يا نرسي!»

طنز خیام نامه