گفتگو با دکتر هادی بکائیان، دکترای تاریخ ایران پس از اسلام و عضو انجمن نویسندگان و پژوهشگران ابرشهر نیشابور درباره ی سفال؛ از آغاز تا دوران طلایی آن در نیشابور ظرف سفالی از آغاز تمدن بشری تا کنون، وسیلهای بوده که بر اساس آن میتوان سطح طبقاتی یک جامعه را سنجید؛ اصولاً سفالینهها بیشتر مورد […]
گفتگو با دکتر هادی بکائیان، دکترای تاریخ ایران پس از اسلام و عضو انجمن نویسندگان و پژوهشگران ابرشهر نیشابور
درباره ی سفال؛ از آغاز تا دوران طلایی آن در نیشابور
ظرف سفالی از آغاز تمدن بشری تا کنون، وسیلهای بوده که بر اساس آن میتوان سطح طبقاتی یک جامعه را سنجید؛ اصولاً سفالینهها بیشتر مورد استفادهی طبقهی متوسط و فرودست جامعه بوده چون ساخت آن سادهتر، مواد اولیه اش مهیاتر و خود ظروف هم در دسترستر بوده است.
گفتگو: فروغ خراشادی
سفال بخشی از تاریخ نیشابور است؛ سفال های نیشابور در بزرگترین و معتبر ترین موزه های دنیا، در شمار نفیس ترین اشیاء باستانی و تاریخی طبقه بندی شده اند و تحقیقاتی که روی آن ها انجام شده، بخشی از پیشینهی فراموش شدهی ابرشهر را از دل خاک بیرون کشیده است.
این متن، گفتگویی است میان صفحهی چراغ راه خیام نامه با دکتر هادی بکائیان؛ تا این پژوهشگر تاریخ و مدرس دانشگاه، درباره ی سفال، از واژه شناسی و تاریخچه تا کارکرد و کاربردها و نقش آن در تاریخ ابرشهر سخن بگوید؛ از آن جایی که داده ها در این خصوص فراوان است، حاصل گفتوگو را طی چند مرحله به حضورتان تقدیم میکنیم؛ آنچه در این مقال، فرارویتان مینهیم، پیش زمینههای پیدایش سفال نیشابور را شامل میشود.
برای علاقمندان مباحث تاریخی پرسشی مطرح است: انگیزه ی شما از پـژوهش و نگارش در حوزههای متنوعی از جمله تاریخ، مشاهیر و هنر خصوصاً در مورد نیشابور چیست؟
پرسش بهجا و درستی است. از خود من هم خصوصی یا حضوری پرسش شده است که پاسخ داده ام؛ اما در اینجا این پاسخ قطعاً دامنه ی وسیع تری از پاسخ مخاطبان را در بر خواهد گرفت. ابتدا این که ماهیت پرسش به دلیل برداشت اشتباه و سنتی از علم تاریخ است. برداشت سنتی و ناقص در باب تاریخ که متأسفانه در بین تحصیلکردگان ما نیز شایع است این است که تاریخ تنها سخن در باب حاکمان و تحولات سیاسی است. در حالی که تاریخنگاری نوین تأکید بر تحول در بینش دارد؛ بدین معنی که گسترهی علم تاریخ، از سیاست گرفته، تا شخصیت، اجتماع و علم و اندیشه و فرهنگ و… را شامل میشود و اتفاقاً بخش سیاست در تاریخنگاری نوین و علمی کمرنگترین بخش علم تاریخ است. بنابراین، یک پژوهشگر تاریخ باید به تمامی تحولاتی که به نحوی با کنشهای انسان در گذر زمان در قالب سیاست و اجتماع و فرهنگ و… مرتبط است واقف و به بررسی آنها بپردازد. به همین دلیل است که پژوهشگر تاریخ به این دلیل که علم تاریخ در درون خود واجد علوم دیگری چون ادبیات، جامعه شناسی، روان شناسی، باستان شناسی، اسطوره شناسی و… است، لزوماً بایستی به این علوم نیز واقف باشد. بنابراین، گسترهی یک پژوهش تاریخی و فعالیت علمی یک پژوهشگر تاریخ با اتکاء به مستندات و شواهد علمی(روش) و با لحاظ نمودن بینش نوین تاریخنگاری، هیچ حد و مرزی ندارد.
آقای دکتر در همایش سفال نیشابور، نخستین نشست تخصصی انجمن “نویسا“ که چندی پیش برگزار شد، شما از تعریف واژهی سفال شروع کردید؛ به نظر می رسد همین پیش درآمد برای ورود به بحث و آشنایی بیشتر مخاطبان خیام نامه باشد.
بله؛ سفال واژه ای عربی، از ریشهی سَفَلَ به معنای پست و بی ارزش است؛ چندان که در عربی، اسفل السافلین که همریشهی این کلمه است، به پستترین جا و مکان اشاره دارد. اگر در پی برابر فارسی برای سفال باشیم، باید بگویم من جایی معادلی برای آن ندیدهام و تنها واژهای که در فارسی به جای سفال بهکار میرود، از اصطلاح عمومی کوزهگری گرفته شده و شاهد مثالش را میتوان در رباعیات خیام دید؛ مثلا وقتی میگوید: در کارگه کوزهگری رفتم دوش، مرادش کارگاه ساخت ظروف سفالی بوده است. با این همه، این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان «کوزه» را فراتر از تعریف مرسومش- ظرف دهانه تنگ ویژهی نگهداری مایعات-در مفهوم عام به معنای سفال به کار گرفت یا خیر؟ پاسخ هر چه باشد، آنچه مسلم است، در ایران به طور کلی به سفالگری، کوزهگری هم گفته میشود.
واژهی سفال را اگر بخواهیم در دیگر فرهنگها و کشورها نیز بررسی کنیم؛ باید بگویم که در زبان لاتین، به هر ظرف ساخته شده از گِل رُس “earthen ware” گفته می شود که مترادف پرکاربرد آن در انگلیسی “pottery” است و اسم فاعل آن ” potter” است.؛ در یونان باستان به سفال لعابدار، ceramic”/ سرامیک” گفته می شده؛ که به معنای ظروف یا اشیای گلی پخته شده و لعاب داده شده است. امروزه اشتباهاً در ایران فقط به مصالحی که در تزئین دیواره و کف ساختمانها مورد استفاده قرار میگیرد سرامیک گفته میشود.
بشر اولیه در پی کاربردی کردن اشیاء بوده است
بفرمایید که نخستین ثبت تاریخی سفال به چه دورهای بر میگردد و کاربرد آن چه بوده است؟
اگر بخواهیم با نِگرهی پیش از تاریخ به مساله نگاه کنیم، دقیقاً مشخص نیست که بشر از چه زمانی سفال را اختراع کرده است؛ اما آنچه مسلّم است، پیش از کشف آتش و پس از اختراع ابزار سنگی، یکی از وسایل مورد استفادهی انسان، ظرفهای گلی ابتدایی بوده است، پس از کشف آتش، بشر اولیه این ظروف گلی را ابتدا سهواً پخت -که دودزدگی بیش از حد این سفالها، نشان از پخته شدن با آتش – یعنی با کورههای ابتدایی-همان اجاق- ظروف گلی را تبدیل به ظروف سفالی کرده است.
نکتهی قابل تأمل این است که بشر اولیه تنها در صدد کابردی کردن وسایل تولیدی بوده نه خلق هنری؛ او میخواسته زندگی خود را راحتتر کند؛ این واقعیت را حتی در نقاشی درون غارها- که بشر اولیه در پی بهرهگیری خاصیت جادویی آن در زندگی واقعی مانند شکار بوده- نیز میتوان ردیابی نمود.
نخستین نشانههای ساخت سفال در ایران که همراه با ایجاد نقوش ساده و ابتدایی بود در هزارهی
پنجم پیش از میلاد و در ناحیه ی “سیَلک” رخ داد. ظروفی ناهموار و کم دوام به پایه ی تخم مرغی شکل و سفید اندود که خطوط افقی و عمودی روی آن ترسیم شده است.
چرخ سفالگری
سفالگری عهد باستان از چه هنگامی متحول شد؟ این تحول چه تاثیری روی زندگی بشر داشت؟
اختراع چرخ سفالگری نقطهی عطفی در این فن بوده است که در هزارهی چهارم پیش از میلاد اتفاق افتاد. همراه با آن کورههای سفالگری پیشرفتهتری نیز پدید آمدند. در این که نخستین چرخ سفالگری درکجا ساخته شده است، حرف و نظر فراوان است اما یکی از مراکز احتمالی اختراع آن، سرزمین ایران قید شده است. در همین دوره در “سیلک”شاهد پیدایش نخستین “آجر”- خشت پخته – هستیم که نشانهی تحول معناداری در سفالگری محسوب می شود.
با اختراع چرخ و کوره های جدیدتر سفالینه های متنوع با طرح های جدید و رنگ های مختلف در ایران خصوصاً در “سیَلک” پدید آمدند. در سبک، سفالگران بیشتر به رئالیسم گرایش داشتند و تصاویر مار و پلنگ و لکلک و شترمرغ و… را نقش می کردند؛ اما به تدریج به سمت نقوش انتزاعی متمایل شدند.
گاهی پرسش می شود چرا تصویر انسان در این دوره کمتر روی سفال دیده می شود. این امر به برداشت انسان ها از خود مربوط می شود. به نظر می رسد انسان در این دوره تصوری گنگ و نامفهوم از خود داشته و مسألهی هویت هنوز برای وی معنای چندانی نداشته است.
در هزارهی سوم پیش از میلاد ظروف سفالین منقوش تداوم یافتند در حالی که تأثیر نقوش بینالنهرین را بر نقوش ظروف سفالی فلات ایران به وضوح میتوانیم مشاهده کنیم.
در هزاره ی دوم پیش از میلاد مقارن با ورود آریایی ها به فلات ایران، در نواحی متعدد، همچون عیلام، گیان(نهاوند)، تپه حصار(دامغان) ظروف سفالی منقوش در اشکال و طرحهای متنوع در حالی که تحت تأثیر تمدن های بین النهرین و تمدن های همسایهی شمال غربی فلات ایران بود همچنان تداوم داشت اما با تثبیت اقوام جدید هندواروپایی(آریایی) در ایران، همراه با زوال این تمدن ها سفال آنها نیز به دست فراموشی سپرده شد.
دگرگونی سفال با ورود آریایی ها
تحولات بنیادین در سفالگری از چه هنگام در ایران مشاهده شده و دلیل آن چیست؟
با ورود آریایی ها به ایران، در هزاره ی دوم پیش از میلاد، دگرگونی ها در شکل سفالینه ها، نقش و طرح آن ها اتفاق می افتد و ادوار و تمدن های بعدی همچنان تحت تاثیر سفالینه های آریایی ها هستند؛ مضافا این که بخش دیگری از وسایل هم با ورود آریایی ها به فلات ایران، ساخته می شود که از آن جمله می توان به مُهرها اشاره کرد؛ اگر چه در تمدن عیلامی، مهرهایی داریم، اما مهرها، تندیس و پیکرکهای سفالی با ورود آریایی ها رواج می یابد.
حضور قوم آریایی موجب رخداد دیگری هم میشود؛ چون آن ها از ظروف فلزی استفاده میکردند، ساخت ظروف سفالی تحت تاثیر شکل و فرم ظروف فلزی تغییراتی میکند.
سفال تعیین کننده ی سطح اقتصادی جامعه
ظرف سفالی از آغاز تمدن بشری تا کنون، وسیلهای بوده که بر اساس آن میتوان سطح طبقاتی یک جامعه را سنجید؛ اصولاً سفالینهها بیشتر مورد استفادهی طبقهی متوسط و فرودست جامعه بوده چون ساخت آن سادهتر، مواد اولیه اش مهیاتر و خود ظروف هم در دسترستر بوده است.
در میان دو تمدن بزرگی که آثار باستانی زیادی از آنان به جا مانده، هخامنشی و ساسانی، به دلیل تاکید بیش از حد طبقات ثروتمند جامعه بر استفاده از ظروف نقره و طلا، کاربرد سفالینههای مرغوب، کمتر میشود و تولید ظروف سفالی فاخر -که بقا و دوام بیشتری دارد-رو به ضعف میگذارد. از سویی، ظروف سفالی معمولی که توسط طبقات پایین جامعه استفاده میشده، به دلیل ضعف ساخت و کیفیت، دوام و بقای زیادی نداشته است. از این امر میتوان هم به ظهور طبقهای ثروتمند و پردرآمد پی برد و هم به گرایش تولیدکنندگان به سمت و سوی تولید کالا و اشیایی که حاکمیت بر استفاده از آن تاکید دارد. بنابراین، ظروف سفالی تنها محدود به شکل ساده و ابتدایی و معمولاً کمدوام برای استفادهی اقشار ضعیفتر جامعه شده است.
با این توضیح باید اشاره نمود تولید ظروف سفالی در ایران پیش از اسلام؛ در دورۀ مادها تا ساسانیان متوقف نشد اما بیشتر تحت الشعاع ظروف فلزی فاخری قرار گرفت که حاکمیت در گسترش آنها نقش ایفا می نمود. تولید ظروف سفالی معمولی همچون ظروف مخصوص نگهداری مایعات، ریتونها و پیکرکها و سردیسهای سفالی در مقیاس متوسط برای استفاده ی طبقات متوسط و پایین جامعه همچنان تداوم داشت. با ورود اسلام به ایران تحولی شگرف در تولید و استفاده از ظروف سفالی در فلات ایران اتفاق افتاد.
جایگاه سفال در اسلام
اجازه بدهید به دوره ی اسلامی برویم؛ زمانی که سفال پرکاربرد بوده و در قالب آثار هنری ارائه می شده، دلیل این اقبال به سفال در دوره ی اسلامی چیست؟
با ورود اسلام، تحولات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی مهمی در ایران رخ داد و یکی از این تحولات در نوع استفاده از ظروف پرکاربرد در عرصهی زندگی مردم است. به دلیل منع استفاده از ظروف نقرهای و طلایی در امر خوردن و آشامیدن در اسلام، تولید و گسترش ظروف سفالی کاربرد گستردهای پیدا میکند.
از آن جایی که مادهی اصلی سفال خاک است و خاک از حیث مذهبی، اشاره به چرخهی از خاک برآمدن و در خاک شدن انسان دارد، بنابراین از منظر مذهب، سفال، هویتی همگون با انسان دارد بنابراین، نماد و عینیت حیات را در خود دارا است. از سوی دیگر، خاک از منظر علم اخلاق، نماد پستی و بیارزشی است. اصطلاح «از خاک تا به افلاک» دلالت بر همین امر دارد. به این ترتیب، این دو مفهوم کاملاً متضاد را می توان در سفال جست. اولاً از منظر مذهبی چون از مصالح حیات آدمی است، با ارزش است و دیگر چون مصالح آن زیاد و کمبها ست، پس نام سفال بر آن نهاده شده است. از حیث اجتماعی، چون ظروف سفالی ارزانتر و در دسترستر بود و نیز بهعلت اهمیت سادهزیستی در آموزههای اسلامی، گرایش عمومی به استفاده از ظروف سفالی بیشتر شد.
اما این قاعده تنها برای مردم عادی معنا داشت زیرا پس از خلفای راشدین، در بین حاکمان و طبقات فرادست جامعهی اسلامی در عصر بنی امیه و عباسی، این قاعده –بهمانند بسیاری از قواعد اسلامی- نقض شد و آنها همچنان استفاده از ظروف زرین و سیمین را -که اسلام کاربردشان را در امر خوردن و آشامیدن منع نموده بود- ادامه دادند.
در مورد گسترش استفاده از ظروف سفالی و خصوصاً ظروف سفالی لعابدار روایت تاریخی جالبی از قرن دوم هجری قمری وجود دارد که می گوید: نخستین چیزی که موجب شد مسلمانان به استفاده از طروف سفالی گرایش پیدا کنند، هدایایی بود که حاکم خراسان از چین دریافت کرده بود و وی آنها را به هرون الرشید پیشکش کرد. در میان این هدایا، 20 ظرف چینی وجود داشت. خلیفه پس از دیدن آنها، مسلمانان را به تولید چنین ظروفی در قلمرو اسلامی سفارش کرد و این امر سبب تولید و کاربرد گستردهی ظروف سفالی فاخر در قلمرو اسلامی شد.
همین روایت ساده نشان می دهد که تا اواسط قرن دوم قمری تولید و استفادهی فراگیر از ظروف سفالی لعابدار با نقوش، رنگها و طرحها و فرمهای متنوع و فاخر، کاربرد نداشته است.
با این مقدمهی نسبتاً طولانی در شمارههای بعد، بهسراغ سفال نیشابور می رویم…
سفال نیشابور؛ از آغاز تا دوران طلایی
در صفحهی چراغ راه، شمارهی 400، گفتگو دربارهی سفال نیشابور را با مقدمه ای جمالی در باب تاریخچهی سفال در ایران با دکترهادی بکائیان، پژوهشگر و نویسندهی تاریخ نیشابور و نایب رئیس انجمن نویسندگان و پژوهشگران ابرشهر نیشابور(نویسا)آغاز کردیم. در ادامه تاریخچهی سفالگری در نیشابور و تحولات آن را پی می گیریم.
آخرین نکته ای که ایشان در شماره پیشین بدان اشاره داشتند در باب توجه دنیای اسلام به امر سفالگری و توسعهی کاربرد آن بود که اواسط قرن دوم هجری قمری را بر اساسیک روایت تاریخی آغاز توجه دنیای اسلام به امر تولید انواع ظروف فاخر سفالی عنوان نمودند.
در آغاز این مجال اولین پرسش ما در خصوص تاریخچهی آگاهی از تولید گستردهی ظروف سفالی خصوصاً انواع فاخر آن در نیشابور است.
پیش از هر سخنی باید عرض کنم سخن در باب سفال نیشابور به دلیل اهمیت و گستردگی موضوع از عهدۀ چندین کتاب و مقاله نیز فراتر است و در این مجال تنها به خلاصه ای در خصوص این هنر برای آشنایی مخاطبان و علاقه مندان اکتفا خواهیم نمود.
سفالینههای منتسب به نیشابور از اواخر قرن 18 م و در پی رفت و آمد سیاحان غربی سر از موزههای اروپا درآورده بود اما مهمترین اطلاعات مربوط به سفال نیشابور، به زمان حضور هیات اعزامی موزهی متروپولیتن نیویوک در اواخر دههی30 و اواسط دههی 40 میلادی(1314-1320 و 1327 خورشیدی) باز میگردد. این تیم امریکایی، چهار محوطهی تاریخی “سبزپوشان”، “تپه مدرسه”، قنات تپه و تپه تاکستان را بررسی و کاوش کردند و علاوه بر آثار شیشه ای، فلزی و تزیینات معماری ظروف سفالی سالم و شکستهی فراوانی از دورهی اسلامی بهدست آوردند که بیشتر این سفالها در کنار تعدادی سفالینه که این هیأت از مردم یا از بازار آثار هنری خریده بودند در کتاب چارلز ویلکینسون به نام “سفالگری اوایل دورهی اسلامی” ثبت و بررسی شده است.
(این کتاب توسط دکترهادی بکائیان، ترجمه و در حال حاضر مراحل چاپ را طی میکند)
اگر بخواهیم نقطهی آغازی بر هنر- صنعت سفالگری نیشابور متصور شویم، چه هنگامی است؟
بر اساس کتاب ویلکینسون، به نظر می رسد آغاز توسعهی سفالگری نیشابور در مقیاس وسیع، در قرن سوم هجری قمری و تحت تأثیر سنتهای هنری عراق بوده است. این دوره مقارن با حکومت طاهریان -که نیشابور پایتخت این حکومت و کرسی ایالت خراسان گردید،می باشد-. نباید از نظر دور داشت که این پیشرفت در کنار توسعهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیشابور اتفاق می افتد؛ از این منظر پیشرفتهای هنری مرهون توسعهی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی هر جامعه است و نیشابور نیز از این قاعده مستثنا نیست.
اگر بخواهیم در تاریخ نیشابور، از عصر درخشان سفالگری نام ببریم، باید از قرن چهارم و عصر سامانیان – که عصر طلایی تمدن و غرهنگ ایران نیز بود-یاد کنیم که دلیل اصلی این تعالی، نقش دولت سامانی در حمایت از فرهنگ و هنر و پرهیز از دامن زدن به تعصبات مذهبی- اجتماعی و برکشیدن عناصر فرهنگی جامعه بود.
با این حساب اوج کار سفالگران نیشابوری به قرن چهارم باز می گردد؟ این شکوفایی تا چه زمانی تداوم مییابد ؟
قرن چهارم هجری دورهی شکوفایی سفال نیشابور از حیث تکنیک و نقش پردازی و رنگ و شکل و… است که تقریباً تا دورهی سلجوقی هم تداوم مییابد؛ در اواخر عصر سلجوقی، شاهد پیدایش تکنیک خاصی در تولید ظروف سفالی هستیم که به “ لعاب قلیایی ” مشهور است و ابداع آن به سفالگران نیشابوری منتسب است. این تکنیک بهتدریج در تمامی جوامع اسلامی رواج مییابد. با این حال به نظر می رسد عصر سلجوقی، در اواخر قرن ششم، همان گونه که آخرین دورهی شکوه علمی جامعهی ایران پس از ورود اسلام است آخرین دورهی بالندگی سفال نیشابور نیز هست.
این همزمانی افول سیاسی و زوال هنر سفالگری، نشان دهندهی این است که هنر را نمی توان جدای از مسائل روز جامعه و سیاست بررسی کرد؛ قطعا توسعهی هنر محصول شرایط بهسامان اجتماعی-سیاسی و پیشرفتهای اقتصادی است.
بنابراین عصر طلایی تمدن، فرهنگ و دریک کلام، هنر سفالگری نیشابور را می توانیم عصر سامانی بدانیم.
یکی از شاخصههای مرغوبیت کالا، دوام و بقای فرم اولیهی اثر هنری ست، از دید شما که در حوزۀ تاریخ هنر نیز پژوهشهایی انجام داده اید، مرغوبیت سفال لعابدار نیشابور از گذشته تا امروز می تواند از این معیار تبعیت کند و آیا کیفیت آن دستخوش تغییر شده است؟
سفال لعابدار نیشابور، تکنیک و لعابی که برای کار استفاده می شده، آنقدر مرغوب بوده که پس از هزار سال، و علی رغم قرار داشتن در شرایط نامناسب هنوز کیفیت خود را تا حدود زیادی حفظ نموده است در حالی که تکنیک ساخت سفالهای امروزین به حدی نازل است که پس از گذشت چند سال کیفیت خود را از دست می دهند. به عنوان نمونه سفالگران نیشابوری در تولید لعاب سفال از تکنیکهای متنوعی بهره می بردهاند که در عین حال بتوانند نقوش و رنگهای متنوع و بدیعی را بیافرینند.
دربارهی رنگ لعاب سفالینههای نیشابور سخن گفتید؛ رنگهای پرکاربرد سفال نیشابور در چه طیفی بوده و آیا رنگ لعاب در دسته بندی سفالها نقش داشته است؟
اگر مبنا را کتاب ویلکینسون بگیریم-که به نظرم معتبرترین منبع هست، این پژوهشگر، سفال نیشابور را به 12 دسته تقسیم کرده که اساس این تقسیم بندی، رنگ سفالها بوده است و به ترتیب اهمیت و تعداد، شامل این موارد است:
1. نخودی
2. رنگ پاشیده
3. سیاه روی سفید
4. الوان روی سفید
5. دوغاب رنگ
6. سفید مات
7. زرد مات
8. سیاه لکه زرد
9. تک رنگ
10. تقلید از چینی
11. لعاب قلیایی
12. بدون لعاب
به جز رنگ، مسالهی مهم دیگر، نقوش روی سفالینههاست؛ سفالهای نیشابور به نقش و طرحهای متنوع شهره هستند؛ این نقشها چگونه گروه بندی می شوند؟
نقوش روی سفال نیشابور، موضوعات و نمادهایشان، بر اساس کتاب ویلکینسون به دو گروه کلی تقسیم می شود: نخست نقوش جاندار شامل انسان، حیوان، پرندگان و … و دیگری نقوش غیرجاندار چون گیاهان، طبیعت و خطوط هندسی و ترکیبی و کتیبههای خوشنویسی است.
اما در بین نقوش جانداران؛ فراونترین نقش، متعلق به پرندگان است؛ طاووس، سیمرغ، طوطی، بلبل، مرغابی، کبوتر، مرغ ماهیخوار و خروس که هر کدام از این نقشها، از حیث نشانهشناسی نمادین و مفهومیاند.
در همین گروه جانداران، در ردهی دوم، موضوعات حیوانی قرار دارند؛ اسب، گاوکوهان دار، بزکوهی، آهو، شتر، سگ وروباه، پلنگ،یوزپلنگ و ماهی؛ که به نظر می رسد مبنای استفاده از این نقشهای حیوانی، همزیستی این جانوران با بخشی از مردم نیشابور باشد؛ اگر چه برخی از آنها مثل طاووس، طوطی و … را به دلیل زیستگاه متفاوت شان، قطعا مردم نمی دیدند، اما در مجموع سبک این آثار طبیعت گرایانه(ناتورالیستی) است و این احتمال را هم نمیتوان از نظر دور داشت که در گذشتهی دور شماری از این جانوران در نیشابور می زیستهاند؛ مثلا وقتی بزکوهی یا یوزپلنگ را روی سفالها میبینیم، شاید بازتابی از آن چیزی باشد که مردم در اطراف خود میدیدهاند.
در صحبتهایتان به نقوش انسانی هم اشاره داشتید؛ موضوع و سبک هنری به کار رفته در این نقوش انسانی چیست؟
مهمترین نقش در گروه جانداران، نقش انسان است که بیشتر نقشی “فیگوراتیو” است؛ یعنی هدف ارائهی فیگور انسانی و به ویژه فیگور مردان است که یا نوازنده یا سوارکارند یا مردی است که چهارزانو نشسته و یا کسی است که در حال نوشیدن است. نکتهی جالب توجه از حیث سیاسی- اجتماعی دربارهی انسان نقش بسته بر سفال نیشابور، غیر ایرانی بودن این تصاویر است؛ از خصوصیات چهرهی آنها چشمهای بادامی، صورت عضلانی و آروارههای درشت میتوان به این امر پی برد و نیز با توجه به خصوصیاتی چون لباس و حواشی پر نقش و نگار آنها میتوان تلاش هنرمند نیشابوری هزار سال پیش را در به تصویر کشیدن فردی از طبقهی ثروتمند سیاسی یا نظامی که ایرانی نژاد نیست را درک نمود؛ نکته ای که در نقوش روی نقاشی های دیواری و آثار فلزی نیشابور نیز محسوس است.
بهنظر میرسد یکی از دلایل گسترش تولید ظروف سفالی فاخر در نیشابور این دوره و افزایش تنوع آنها علاوه بر دلایل بنیادین که پیشتر ذکر شد، گرایش طبقهی فرادست جامعه به استفاده از چنین ظروف فاخر و حتی سفارش تولید با نقوش درخواستی این طبقه بوده است. بعید نیست نقوشی چون نقوش انسانی -که نسبت به نقوش دیگر روی ظروف سفالی نیشابور چندان زیاد نیست- تصویر دولتمردی خاص بوده که سفالگر هنرمند نیشابوری آن را به سفارش وی تولید نموده است.
3) پایان شکوفایی هنر سفالگری در نیشابور
کتیبههای سفالی تحت تاثیر خط و زبان عربی
در سفال نیشابور، نقشهای با موضوع غیرجاندار گسترده و متنوع است؛ در میان این نقوش، گیاهان شامل گلها، پیچک، نخل، انار و انگور به چشم میخورد؛ نکته ی قابل تامل این دوره ،تاثیر پذیری هنر سفالگری نیشابور از نقوش سفالگری و اقتباس از آثار هنری سفالینههای عراق است. از دیگر موضوعات غیرجاندار این دوره، می توان به ” خط”اشاره کرد؛ کتیبههای خوشنویسی دور دیوارهی داخلی سفالها بهکار میرفتند و گستره ی وسیعی هم داشتند. کتیبهها غالبا به”خطکوفی” نوشته و شامل آیات، احادیث یا طلب خیر برای خریدار میشد که این مورد آخری چندان مسبوق به سابقه نبود و پس از آن هم در دنیای اسلام با کمتر ظرفی مواجه میشویم که در آن کتیبههایی با نقش طلب خیر وجود داشته باشد. چند نکتهی مهم در این کتیبهها وجود دارد ، اول این که زبان عربی در آنها غلبه دارد و دوم، به کارگیری خط کوفی تزیینی در آنها است. این کتیبههای کوفی تزیینی روی سفالینههای قرنهای سوم، چهارم رواج داشت و تا دورهی سلجوقی نیز- که شاهد گسترش زبان فارسی هستیم،- در کتیبههای سفالی نیشابور، هنوز کاربرد دارد. اما پس از آن کتیبههای خوشنویسی از دور کاسهها برچیده میشود.
موضوع نقوش سفالهای؛ مذهب و افسانه
موضوع دیگر در میان نقوش غیرجاندار، “مضامین و نمادهای مذهبی” روی سفال نیشابور است؛ در این دوره، نقشهای صلیب و ماهی بسیار دیده میشود که اولی نماد مسیحیت و دومی نمادی از ادیان باستانی و تحت تاثیر فرهنگ چین و ترکی- مغولی باشد.
و اما موضوع آخری، “گریفون”ها- موجودات افسانه ای تلفیقی از دو یا چند موجود-هستند؛ نقشهایی پیچیده و رمزگونه، در این دوره مورد توجه قرار گرفتند. در این میان هنرمندان نیشابوری گاه به خلق تصاویر “گرافیکی” دست زده نقشهایی می آفرینند که در طبیعت مثل و مانند ندارد؛ به عنوان مثال در برخی نقشهای پرندگان شاهدیم که بالها به گردن وصل شده یا گردن پرنده ای که اصولا کوتاه است خیلی بلند ترسیم شده است. این نقوش گرافیکی تخیلیاند و چندان قابل رمزگشایی نیست.
در ظروف نیشابور ز تمام سطح برای نقش زدن استفاده می شده؛ در برخی کاسهها، نقشهای همسان و در برخی، از مجموعه ی نقشها و خطوط بهره می گرفتند.
پایان رونق سفال نیشابور
در خصوص کاربرد خطوط عربی- به ویژه در دوره ی سامانی که پیش از این یاد شد گفتید که حاکمان آن عصر، به دور از تعصبات مذهبی، نسبت به ترویج هنر اهتمام خاصی داشته اند-این پرسش مطرح می شود که علت اصرار هنرمندان به بهره گیری از خط کوفی و زبان عربی چیست؟
زبان رسمی این دوره عربی و در نزد هنرمندان و بزرگان از درجه اعتبار بالایی برخوردار بود؛ چنان که دانستن زبان عربی و کتابت به خط کوفی، امتیازی برای هنرمند محسوب می شده است. اگر چه در دوره ی سلجوقیان، به تدریج زبان فارسی زبان دیوان سالاری شد؛ اما خط و زبان عربی در کتیبههای خوشنویسی همچنان جایگاه خود را حفظ کرده بودند و هنرمندان سفالگر نیشابوری نیز به این امر اهتمام می ورزیدند.
در صحبت هایتان اشاره داشتید که در اواخر سلجوقی، کتیبهها از دور ظروف و کاسهها برچیده شدند؛ چرا؟
دو دلیل می توان برای این مساله برشمرد؛ نخست این که خط کوفی در این زمان منسوخ شده بود و دلیل دیگر این که هنرمندان به نقوش سادهتری روی آورده بودند.
با برچیده شدن و کم رنگ شدن نقش و نگارها و کتیبهها از دور سفالینهها، در دورهی سلجوقی عملاً ظروف سفالی نیشابور از غنا و فخر کمتری برخوردار بودند و به این ترتیب به پایان شکوه و رونق سفالگری نیشابور می رسیم.
سفال نیشابور کاربردی؛ نه هنری
اگر بخواهید سفال نیشابور را از دوره ی آغازین تا اوج و سپس افول، از منظر کارشناسی بررسی کنید، چه مواردی بیان می کنید؟
مبنا و مرجع را چنانچه قبلا گفته شد، اگر کتاب ویلکینسون بگیریم، چند مساله را می توان مورد توجه قرار داد:
- سفالهای نیشابور بیش از آن چه در زمره ی اثر هنری قرار بگیرند، برای استفادهی روزمره مورد استفاده بوده اند. بنابراین این سفالینهها، نه تولید هنری، بلکه ظروف کاربردی بوده اند.
- ظروفی که در نیشابور کار شده اند، کمتر تحت تاثیر سفالگری دورهی ساسانی بوده است.
- این ظروف کمتر تحت تاثیر ظروف سفالی پیش از خود بوده است چرا که تا قرن سوم، تولید ظروف سفالی به این گستردگی وجود نداشته است.
- مرکز اصلی تولید ظروف سفالی قلیایی نیشابور و دوره ی سلجوقی بوده و این تکینک از این شهر به سایر نقاط راه یافته است.
- سفال نیشابور از قرن سوم ق به بعد بیشتر تحت تاثیر سفال عراق است.
- دورهی سلجوقی پایان دورهی شکوفایی سفال نیشابور است.
- نقوش روی سفالهای نیشابوری، بر روی سایر تولیدات و تزئینات هنری نیشابور هم قابل مشاهده است؛ گچبری و معماری، نقاشی روی گچ، شیشهگری و فلزکاری همه در پیوند با سفالگری و ملهم از نقوش آن بوده است. به عنوان مثال یکی از کتیبههای پرکاربرد نیشابور، “المُلک لله” بوده که علاوه بر سفال، روی نقوش گچی، فلزکاری، تزئینات معماری و … هم دیده می شود.
این تأثیر و تأثر متقابل هنری، در خصوص نقوش پیچیده و غیرقابل رمزگشایی روی فلز، نقاشی دیواری، سفال و … هم دیده می شود و نشان دهندهی این واقعیت است که ابتدا از هم و بر هم تاثیر داشتهاند، سپس جنبهی هنری پیدا کردهاند.
احیای گذشته خوب، اما ناکافی
ضمن تشکر از فرصت مغتنمی که در اختیار خیامنامه قرار دادید، به عنوان پرسش پایانی و خاتمهی این گفتگو، وضعیت امروز سفال نیشابور را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا هنرمندان سفالگر نیشابوری در مسیر درست قدم میگذارند؟
خوشبختانه علاقمندان و دلسوزان فرهنگ و تمدن این شهر مدتی است به احیای سفال تاریخی نیشابور روی آورده اند که بسیار ارزشمند است، اما تا حمایت کلان و در سطح مدیران فرهنگی از آن صورت نگیرد، کافی نیست. از سوی دیگر بسیاز خوب است که سفالگران امروزین نیشابور علاوه بر احیای سفال تاریخی نیشابور به تولید سفال با اشکال و نقوش جدید و متنوع روی آورند و به نوعی تولید سفال را در این کهنشهر پس از نزدیک به یک هزاره تداوم بخشند. احیای گذشته بخشی از کار است اما نوآوری بخش مهمتری است. سفال نیشابور امروز نیازمند ایجاد یک “برند جهانی” و جدید است تا بتواند ضمن معرفی نیشابور به ایران و جهان فرهنگی زمینههای اشتغال جوانان علاقمند و تحصیلکرده را فراهم نموده و به عنوان هدیهای ارزشمند و نماد کهن شهر فرهنگی نیشابور شناخته و معرفی شود.