محمد خرم آبادی کارشناس ارشد تاریخ کودتا یا اشتباه آمریکایی تا ابتدای دهه ۱۹۵۰ ميلادی، ایالات متحده آمریکا در ميان کشورهای خاورميانه ازجمله ایران، کشوری محبوب به شمار می آمد چرا که خود طعم تلخ استعمار و مداخله را چشيده بود و الگوی آزادی خواهی برای بسياری از کشورهای تحت ستم محسوب می شد. بيشتر ایرانيان از […]
محمد خرم آبادی
کارشناس ارشد تاریخ
کودتا یا اشتباه آمریکایی
تا ابتدای دهه ۱۹۵۰ ميلادی، ایالات متحده آمریکا در ميان کشورهای خاورميانه ازجمله ایران، کشوری محبوب به شمار می آمد چرا که خود طعم تلخ استعمار و مداخله را چشيده بود و الگوی آزادی خواهی برای بسياری از کشورهای تحت ستم محسوب می شد. بيشتر ایرانيان از طریق مورگان شوستر – مستشار مالی که مجلس اول مشروطه استخدام کرده بود– با آمریکا آشنا شدند. مخالفت شدید روسيه و بریتانيا با اقدامات کارشناسانه و بدون غرض این مستشار آمریکایی که سرانجام منجر به التيماتوم کذایی روسيه و اخراج وی از ایران گردید، آمریکا را در منظر بسياری از وطن دوستان ایرانی همچون کشوری دوست و نيروی سومی که می توانست مانعی بالقوه در جهت مهار دخالت های بی رویه ی همسایه های شمالی و جنوبی ما ایجاد کند، جلوه داد. اما با سقوط رضاشاه در طی جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به یکباره معادلات جهانی تغيير محسوسی کرد و ایالات متحده که حضورش در جبهه ی متفقين ، جنگ را به نفع این دسته رقم زده بود دیگر دوران انزوا جویی را پشت سر نهاده و داعيه ابرقدرتی داشت تا جایی که با شروع جنگ سرد، رهبر بلامنازع دنيای سرمایه داری شد و دایره مداخلاتش که پيش تر به قاره ی آمریکا محدود بود به بيشتر نقاط جهان تسری پيدا کرد. در مقابل کمونيست ها ،عنوان امپریاليسم جهانخوار را که قبلا به استعمار پيربریتانيا اختصاص داشت برازنده ی این قدرت نوظهوریافتند اما در ایران که حفظ استقلال و تماميت ارضی اش را پس از پایان جنگ، وامدار حمایت آمریکا و متحدان غربی اش بود، این چهره جدید آمریکا جز نزد اقليتی ازکمونيست های ایرانی به رسميت شناخته نشد. با آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت، موضع گيری این دولت قدرتمند می توانست ميزان و محک شایسته ای برای مردم ایران باشد در قضاوت پيرامون ميزان خيرخواهی این کشور. اما دریغ و افسوس که ابر قدرت جدید،عليرغم توان بالای نظامی و اقتصادی، تجربه چندانی در مسائل سياسی خاورميانه نداشت و خيلی زود آلت دست پير استعمار– بریتانيا – گردید که نا اميدانه بر جایگاه پيشين خود به عنوان رهبر دنيای سرمایه داری همچنان پای می فشرد. بنا به نظر بسياری ازتحليل گران تاریخی، ماجرای ملی شدن نفت بيش از آنکه ماهيت اقتصادی داشته باشد ماهيت سياسی و حيثيتی داشت: ملی گرایان و وطن دوستان ایرانی می خواستند کنترل توليد، توزیع و فروش نفت خویش را دراختيار بگيرند ودر مقابل، شرکت های بزرگ نفتی نيزحاضربه دادن هرگونه امتيازاقتصادی بودند منهای واگذاری حق کنترل. این گونه بود که برای اولين بارایرانيان طعم تلخ تحریم را چشيدند وشرایطی برای کشورمان پيش آمد که بی شباهت به اوضاع فعلی نبود. آن زمان اراده ملی قاطعی به رهبری دکتر مصدق برای ایستادگی در مقابل زورگویی قدرت های بزرگ شکل گرفته بود که بعدا منبع الهام بسياری از کشورهای تحت ستم شد. اما در آمریکا، تا ریاست جمهوری در اختيار ترومن و دموکرات ها بود، این کشور حاضر نشد با بریتانيا در جهت سرنگونی دولت ملی مصدق گام آشکاری بر دارد و بيشتر نقش یک ميانجی منصف را بازی می کرد اما با روی کار آمدن آیزنهاور و تيم تندرو او که بی شباهت به تيم فعلی آمریکا نيستند، بریتانيا با دادن اطلاعات نادرست سرانجام پای آمریکایی ها را به کودتایی باز نمودند که حيثيت این کشور را نزد ملت ایران شدیداً مخدوش ساخت. وطن دوستان ایرانی هيچگاه نتوانستند آمریکا را به دليل نقشی که در سقوط دولت مردم سالارمصدق ایفا کرد، ببخشند. بحران گروگانگيری درابتدای انقلاب اسلامی واکنش طبيعی مردم ایران بود به این مداخله ی ناروا. زمان زیادی باید سپری می شد تا آمریکایی ها متوجه اشتباه تاریخی خود شوند. در دوران ریاست جمهوری کلينتون بود که مادلين آلبرایت وزیر خارجه این کشوردریک سخنرانی رسمی ازملت ایران عذرخواهی کرد و اشتباه آمریکا را پذیرفت. اما گویا حافظه تاریخی پاره ای از سياستمداران آمریکایی نيز همچون برخی ازسياستمدارانِ خودمان چندان قوی نيست تا جایی که به نظر می رسد تاریخ دوباره در حال تکرار شدن است. خروج آمریکا از برجام، بازگشت تحریم ها و اوضاع دشوار اقتصادی، حافظه تاریخی ایرانيان را قلقلک می دهد که گویا آمریکا نقشه ی کودتایی دیگر و مداخله ی ناروایی دیگر را می کشد. این روزها بسياری از کارشناسان دلسوز آمریکایی به حاکمان این کشور هشدار می دهند که منافع درازمدت این کشور را فدای منافع کوتاه مدت نسازند. اشتباهی که سالها پيش آمریکایی ها مرتکب شدند و هنوز دارند هزینه ی آن را می پردازند.