در گفتگو با محمود امامي نيشابوري:تاريخ با طعم لهجه شيرين نيشابوري
در گفتگو با محمود امامي نيشابوري:تاريخ با طعم لهجه شيرين نيشابوري

تاريخ با طعم لهجه شيرين نيشابوري در گفتگو با محمود امامي نيشابوري محمود امامي نيشابوري نامي آشنا در ميان دانش آموزان دهه هاي 40 تا 70 شمسي مي باشد. تدريس تاريخ معاصر ايران با طعم لهجه شيرين نيشابوري از ويژگي هاي اين پير تاريخ نيشابور مي باشد. هنوز طنين صداي گرم و مهربانانه اش در […]

تاريخ با طعم لهجه شيرين نيشابوري

در گفتگو با محمود امامي نيشابوري

محمود امامي نيشابوري نامي آشنا در ميان دانش آموزان دهه هاي 40 تا 70 شمسي مي باشد. تدريس تاريخ معاصر ايران با طعم لهجه شيرين نيشابوري از ويژگي هاي اين پير تاريخ نيشابور مي باشد. هنوز طنين صداي گرم و مهربانانه اش در بيان و شرح وقايع تاريخي که همراه  با گام هاي نرم و روش مشايي توامان بود، درگوش هزاران محصلي است که از دبيرستان هاي اين شهرکهن خفته در تاريخ، گواهي ديپلم گرفته اند. اينک اغلب دانش آموزان وي همچون خود او به جرگه پيش کسوتان پيوسته اند ولي هرگاه نامي از محمود امامي برده مي شود، از محبت، مهرباني، محيط آزاد کلاس، توصيف وقايع تاريخ به زبان ساده محلي، امتحان کوتاه جواب ولي سئوال بسيار، و… ايشان ياد مي کنند. به پاس احترام به پيشگاه همه معلميني که راهگشاي زندگي انسان ها شده اند و به منظور ياد کرد خاطرات و استفاده از تجربه هاي گرانبهاي معلمين کهن شهرمان دقايقي چند به گفتگو با آقاي امامي معلم تاريخ چند دهه گذشته نيشابور نشستيم، هر چند طفره و گريز و خودداري ايشان از مصاحبه حق مطلب را ناتمام و ناگفته گذاشت ولي همين اندک هم، مي تواند دستمايه اي باشد براي رفع تشنگي و پل زدن به تجربيات گذشته.

آقاي امامي متولد چه سالي مي باشيد؟

1310شمسي

پس حتما حضور روس ها در نيشابور زمان جنگ جهاني دوم را به خاطر داريد؟

تاحدودي يادم هست که در شهريور 1320روس ها به نيشابور آمدند و ساختمان راه آهن را محل استقرار خود قرار داد ند، اگرچه راه آهن نيشابور هنوز در حال ساخت بود و افتتاح نشده بود و قطاري هم در کار نبود. ولي ساختمان آن توسط آلمان ها ساخته شده بود، همان گونه که ساختمان شهرداري و فرمانداري را هم مي گفتند آلمان ها ساخته اند. در تابستان آن سال که اغلب مردم به دليل گرمي هوا روي پشت بام ها و در داخل حياط ها مي خوابيدند، نزديک اذان صبح صداي غرش عجيبي بلند شد و آن قدر هواپيمايي که بر فراز شهر در سطح پايين حرکت مي کرد صداي وحشتناکي داشت که باعث تعجب، ترس و وحشت مردم شد و همه از خواب پريدند و به اتاق هاي خانه ها پناه بردند.مي گفتند روس ها در حاشيه جنوبي نيشابور بمب انداخته اند. بايد گفت که پس از ورود روس ها به نيشابور و تصرف شهرباني، درکنار پليس نيشابور کشيک مي دادند و در جلو درب شهرباني يک سرباز روسي و يک پاسبان نيشابوري مي ايستادند و در خيابان ها هم سربازان روسي دو نفري درکنار هم به گشت مي پرداختند. البته آن ها کاري با مردم نداشتند.

  6-1

از خيابان ها و محلات نيشابور در اوايل دوره پهلوي دوم،کمي برايمان بگوييد.

خيابان فقط خيابان امام امروزي بود که به آن خيابان پهلوي مي گفتند و از ميدان امام امروز تا ميدان خيام ادامه داشت و خاکي بود و رفتگران شهرداري با آب پاشي مداوم از جوي کنار خيابان از گرد و خاک زياد در آن جلوگيري مي کردند.ولي بعدها آسفالت شد. خيابان ايستگاه از وقتي يادم مي آيد بود ولي خاکي. خيابان دارايي فقط باغ بود خيابان مسيح محل سکونت ارمني ها بود و به آن خيابان ارامنه مي گفتند. خيابان علي اف به خاطر صاحب کارخانه پنبه که علي اف نام داشت به اين نام، نام گذاري شده بود.در انتهاي خيابان علي اف جايي که امروز هيئت شاهزاده قاسم (روبروي تالار فرهنگيان) قرار دارد، قبرستان ارامنه بود که شايد آن را بعدها براي هيئت خريدند. از فلکه امام (فلکه ايران ميدان مجسمه شاه) به طرف غرب باغستان بود و زوزه شغال ها. فلکه خيام ابتدا مزار بود ولي بعد تخريب شد و تبديل به فلکه شد و سنگ قبلي آرامگاه خيام در وسط آن قرار داده شد و از آن به بعد مشهور شد به فلکه خيام.کارخانه برق کنار کال منوچهري امروزي و نزديک گاراژ محمدي(محل پارکينگ امروزي) قرار داشت و برق روزهاي جمعه دو سه ساعتي روشن بود و شب ها نيز از زمان غروب آفتاب تا ساعت دوازده شب روشن بود. لوله کشي آب نبود و اغلب خانه ها آب انبار داشتند و تعدادي هم آب انبار عمومي آب مورد نياز اهالي را تامين مي کرد. بعدها لوله کشي شد و در سر هر محله اي شيرهاي آب فشاري کار گذاشته بودند که اهالي محل استفاده کنند و بعدها امتياز آب به خانه ها و مغازه ها دادند و شيرهاي آب مجاني سرکوچه ها و محله ها را جمع کردند. يادم هست يکي از شهرداران نيشابور امتياز آب به مغازه ها داد به صورت قسطي، هر روز يک تومان وجمعا سي تومان.

از تحصيلات خودتان بگويييد

به خاطر شغل  پدرم که رئيس اداره آمار بود و سپس مدير کل آمار خراسان شد، مدتي در نيشابور و مدتي در مشهد ساکن بوديم.سال اول ابتدايي را در مدرسه منوچهري مشهد خواندم، سال دوم تا پايان ششم ابتدايي را در نيشابور خواندم . که سال دوم تا پنجم را در مدرسه تکيه بناها که در بازار نو قرارداشت و رئيس آن آقاي اعتمادي بود خواندم و ششم ابتدايي را به دليل اين که در مدارس جا نبود رفتيم به دبيرستان خيام و کلاسي را به صورت ضميمه به ما اختصاص دادند و آقاي رئيسي که بعد ها مدير کل شد هم رئيس کلاس ضميمه ما که ششم ابتدايي مي خوانديم  بود وهم رئيس دبيرستان خيام .

از معلم هاي دوره ابتدايي از کدام يک يادتان است؟

چندان يادم نمي آيد فقط از مرشد باقر کاوياني يادم مي آيد که معلم پيش آهنگي و ناظم مدرسه بود. و نيز از شيخ عبداله محرميان که مدير مدرسه گلشن بود و در شهريور درس هاي تجديدي را نزد او مي خوانديم. يادم هست که آقاي محرميان، ورق هاي بزرگ کاغذ را از طريق روغن مالي شفاف مي کرد و به جاي شيشه پنجره هاي شکسته کلاس استفاده مي کرد. دوره دبيرستان را به خاطر شغل پدر به مشهد رفتم و در دبيرستان شاهرضا ثبت نام کردم و تا پايان کلاس ششم متوسطه در آنجا درس خواندم.

بعد از گرفتن ديپلم آيا به سربازي اعزام شديد؟

براساس لايحه اي که در دوره دکتر مصدق به تصويب رسيد، متولدين سال هاي 1309تا 1311مي توانستند با پرداخت يک صد تومان  معاف شوند. من هم که متولد 1310 بودم از اين لايحه استفاده کردم و با پرداخت يکصد تومان خود را از سربازي معاف کردم.

چه زماني به دانشگاه رفتيد و فارغ التحصيل چه سالي مي باشيد؟

چند سال پس از گرفتن ششم دبيرستان يعني در سال 1337 وارد دانشگاه مشهد شدم و به تحصيل در رشته تاريخ و جغرافيا پرداختم. آن زمان رشته تاريخ و جغرافيا با هم يک رشته محسوب مي شد. ما در واقع جزو اولين دوره هاي رشته تاريخ و جغرافياي فردوسي مشهد بوديم. و جمعا 15 نفر بوديم که همگي پس از فارغ التحصيلي در خوزستان استخدام شديم.

6-3

از استادان خود چه کساني را به ياد داريد؟

دکتر مفخم پايان استاد جغرافيا بود. دکتر باوند استاد تاريخ و حسن غمامي تاريخ اسلام درس مي دادودر دوره دبيرستان هم دبيرمان بود و دکتر بيات تاريخ تمدن درس مي داد  که فقط يک جلسه آمد و ديگر نيامد و همه را  نمره بيست داد.

چه سالي ليسانس گرفتيد ؟

سال 1341

جريان استخدام شما چگونه بود ؟

در 17 آبان 1341من در شوشتر استخدام شدم  در آن زمان دکتر خانلري وزير آموزش و پرورش بود که به دليل نداشتن بودجه استخدام نداشتند. مدير کل خوزستان به تهران و به دايره تعليمات متوسطه آمد و گفت که حقوق استخدام معلمين را نداريم و بايد دبيرستان هاي اهواز را ببنديم. شا ه دستور دادند که حقوق گروه 15 نفره فارغ التحصيلان تاريخ جغرافياي دانشگاه فردوسي مشهد را از سوي سازمان برنامه و بودجه دادند.

چه سالي به نيشابور منتقل شديد و به کدام مدرسه براي تدريس رفتيد؟

در سال 1345 و به دبيرستان کمال الملک رفتم که رئيس آن آقاي ناصري بود که قبلا رئيس مدرسه تکيه بناها بود و بعد از گرفتن ليسانس تاريخ و جغرافي تغيير مقطع داده بود  و رئيس مدرسه کمال الملک شده بود و من در اين مدرسه هم تاريخ و هم جغرافي درس مي دادم

خاطره اي از دوران تدريس در دبيرستان کمال داريد؟

در دبيرستان کمال دو تا کلاس دوم داشتيم که درس جغرافي آن دوکلاس بين من و دبير ديگري به نام آقاي رجائيان که خدايش رحمت کند، تقسيم شد يک کلاس دست من ويک کلاس هم دست آقاي رجائيان. در کتاب  جغرافي آن زمان 5 قاره را درس مي داديم که مولف خدا بيامرزش تا توانسته بود نوشته بود و تمام شدني هم نبود. و خيلي هم سخت بود.بعد از گرفتن امتحان و اعلام نتيجه يک روز آقاي ناصري رئيس دبيرستان مرا به دبيرستان صدا زد و گفت سئوالي دارم. شما درکلاستان15 تجديدي داريد ولي کلاس آقاي رجائيان علاوه بر اينکه تجديدي ندارد همه شاگردانش بيست گرفته اند. قضيه چيست؟ گفتم من نمي دانم.فقط بايد بگويم که من کل کتاب را تا آخر درس داده ام و از تمام آن براي بچه ها سئوال طرح کرده ام. و بقيه را خبر ندارم. بعد فهميدم که آقاي ناصري دستور داده که فراش مدرسه که در آن زمان آقاي کلان نام داشت پنج نفر از شاگردانم را به مدرسه آورده واز آن ها در مورد امتحان جغرافي سئوال کرده که آن ها هم حرف مرا تاييد کرده و گفته بودند که آقاي امامي کتاب را تا آخر تدريس کرده و از کل کتاب امتحان گرفته و بچه ها به دليل سختي کتاب و حجم زياد آن تجديد شده اند وبه همين گونه پنج نفر از شاگردان آقاي رجائيان را هم به مدرسه کشانده و آن ها بيان کردند که آقاي رجائيان فقط سي تا سئوال داده و گفته بخوانيد و از همان ها هم امتحان گرفته که همه بيست گرفتند. آقاي ناصري بعد از اطلاع از اين قضيه و اظهار تعجب، از من عذر خواهي کرد.

خاطره ديگرم مربوط به دبيرستان سعدي است. همکارهم رشته اي ديگري داشتيم که داماد دکتر شمس بود و پسر حاج آقا امين الاسلامي از درس جغرافي او افتاده بود و اعتراض داشت. رئيس دبيرستان سعدي که آقاي فاضلي بود به من پيشنهاد داد تا ورقه نامبرده را مجددا تصحيح نمايم. وقتي ورقه فوق را بررسي کردم، از لحاظ شمارش نمره مشکلي نداشت ولي بعضي سئوالات آن با بارم تطبيق نداشت. يادم هست يکي از سئوالات اين بودکه: مراکز بافت پارچه ابريشمي در انگليس را شرح دهيد . 4 نمره. نمره اختصاص يافته به سئوال حق سئوال نبود .به همين جهت به همکارم گفتم که نمره سئوال خيلي زياد است وبه سئوال نمي خورد وحداکثر دوتا 25/0حقاين سئوال مي باشد، که ايشان قبول نکرد ومن هم دست در ورقه دانش آموز نبردم وفقط زير ورقه نوشتم، نمره داد ه شده صحيح است وامضاءکردم ودانش آموز هم ازاين درس رد شد.6-2

کتاب هاي تاريخ دوره دبيرستان چگونه بود؟

کتاب هاي تاريخ دوره ما متفاوت بود مثلا در مشهد تاريخ نوين، تارخ جهان و… را تدريس مي کردند و در نيشابور تاريخ جهان را. در آن دوره کتاب ها نام نويسنده را مي نوشتند و اين اواخر نويسنده کتاب تاريخ رانمي نوشتند.دردوره رضاشاه کتاب ها يکي بود و ورق هاي عالي داشت با جلد مقوايي و پوشش پارچه اي و بچه ها که کلاس اول را تمام مي کردند و به دوم مي رفتند. کتاب هاي خود را به کلاس اولي ها مي فروختند

تفاوت بچه هاي دوره شما با بچه هاي اين دوره از نظر درسي و انضباطي چه بود ؟

بچه هاي دوره ماخيلي خوب و با معرفت و درس خوان بودند و انگيزه قوي براي درس خواندن داشتند که به معلومات بيشتر و بالاتر برسند ولي امروزه فقط به فکر اين هستند که درس بخوانيم که به کجا برويم .

از همکاران تاريخ  و از همکلاسي ها يتان چه کساني را به ياد داريد

مرتضي اميرياني را مي شناسم که معلم تاريخ و جغرافي بود و هنوز بعضي اوقات او را مي بينم. از همکلاسيهايم، تنها کسي که به نيشابور آمد و رئيس فرهنگ شد بهادري بود که از اکراد قوچان و از خوانين کرد بود و بايد گفت که بهترين رئيس فرهنگ نيشابور بود و تنها کسي بود که از لحاظ امکانات توجه  زيادي به فرهنگ نيشابور نمود. وي همان زمان که من روزانه در دانشگاه فردوسي تاريخ و جغرافي مي خواندم، ضمن تدريس به صورت  شبانه در رشته تاريخ و جغرافي درس مي خواند .