اتوبوس راه می افتد. کیفم را می گردم تا پیش از تذکر راننده، کارت بزنم. یادم می آید کارت اتوبوس را به همراه کیف پول م برنداشته ام. ته جیب هایم، زیپ های کیف دوشی و لای دفترچه را می گردم؛ دریغ از صد تومان! چشم هایم را به اطراف می چرخانم؛ چهره ی آشنایی […]

اتوبوس راه می افتد. کیفم را می گردم تا پیش از تذکر راننده، کارت بزنم.

یادم می آید کارت اتوبوس را به همراه کیف پول م برنداشته ام.

ته جیب هایم، زیپ های کیف دوشی و لای دفترچه را می گردم؛ دریغ از صد تومان!

چشم هایم را به اطراف می چرخانم؛ چهره ی آشنایی دیده نمی شود.

چطور می توانم به راننده بگویم نه پولی در بساط دارم، نه کارتی؟!

به هر  ایستگاهی می رسیم، دعا می کنم سرو کله ی آشنایی پیدا شود و مرا از این برزخ برهاند.

همیشه مبلغی پول توی کیف هایم برای روز مبادا می گذاشتم؛ حتی کیف هایی که به ندرت از آن ها استفاده می کردم. اما امروز ، کیف و جیبم مثل کاسه ی لیسیده شده، پاک است.

نومید روی صندلی می نشینم؛ ایستگاه ها را یکی یکی می شمرم. گاهی ۵۰۰ تومان اگر  آبرو نخرد، حداقل در راه مانده ای را به مقصد می رساند.

گوشی ام را بر می دارم و سعی می کنم تا رسیدن به مقصد، بی پولی را فراموش کنم؛ اولین خبرها، دستگیری “سعید مرتضوی” است.

یکی نوشته: بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!

یکی دیگر گفته “به هتل خوش آمدی” و آن یکی گفته “این بازی هم تمام”

اما نکته ی مهم برای من خوشحالی بابت یک امر بدیهی است؛ خوشحالی همراه با دندان قروچه؛ با خط و نشان و با کینه ای که خیلی زود می تواند تغییر ماهیت بدهد.

از عدم تناسب جرم و مجازات که بگذریم، پرسشی ذهنم را مشغول می کند: اگر بدون آن که به راننده بگویم پول همراه ندارم، از اتوبوس بیرون بزنم و بروم، شب خوابم می برد؟ اگر شب خوابیدم، فردا حاضرم باز هم اتوبوس سوار شوم؟ اگر سوار شدم، ماجراهای تازه ای می بینم یا هر روز تصویر فرار را بازسازی خواهم کرد؟

قرار بود تا مقصد این خوره ی ذهنی را کنار بگذارم؛ اما خوره است و کار خودش را می کند.

در میانه ی غوغای اتوبوس و غوغای مجازی، تحلیلی می بینم که در بخشی از آن نوشته: “ما انسان ها، عموما به درجاتی خطاکاریم… از این رو، چنان بی پروا می تازیم که با سر به زمین می خوریم…” دیدن واژه ی “ما” برایم جالب است؛ یکی از زخم خورده های دستگیر شده ی معلوم الحال، خودش را در مقام انسان، از او جدا نمی داند. اگر چه مجازات ش را هم به شکل فعلی نه لازم می داند و نه کافی!

به مقصد رسیده ایم. جلو می روم تا به راننده بگویم بعدا حساب می کنم!