روح ا… قاسم زاده شاید شما هم مطلع شده اید که محمود احمدی نژاد و دو سه یار هم قد و قبایی که برایش باقی مانده اند، امروز در حرم عبدالعظیم حسنی متحصن شده و دهان به شکوه از لاریجانی ها گشوده اند. این برای بار چندم است که به جای پاسخ گویی مصائب و […]
روح ا… قاسم زاده
شاید شما هم مطلع شده اید که محمود احمدی نژاد و دو سه یار هم قد و قبایی که برایش باقی مانده اند، امروز در حرم عبدالعظیم حسنی متحصن شده و دهان به شکوه از لاریجانی ها گشوده اند.
این برای بار چندم است که به جای پاسخ گویی مصائب و معضلات و فسادهای گسترده ای که به وجود آورده است، خود را درجایگاه اپوزیسیون قرار می دهد و دهان به فحاشی چاله میدانی باز می کند. کودک نازپرورده ی دست های نامرئی، بدون اشاره به بگیر و ببندهای دوران خود و هزینه های فراوانی که برای نظام پدید آورده بود، از نبود آزادی هوار می کشد. اما آیا باید بازی امروز او را هم باید در کنار سیرک چندماهه گذشته اش گذاشت؟ خیر!
احمدی نژاد که در ایام انتخابات و پس از آن خیز بلندی برای جذب و همراهی طبقه متوسط، دانشگاهیان، منتقدین و روشنفکران برداشته بود، امروز پروژه پیشین را شکست خورده می بیند. دیگر سخن از آزادی اندیشه نمی گوید و حتی آنقدر دستپاچه است که خود را تنها دشمن لاریجانی ها می داند و نه دلسوز و منتقد رویه های غلط امروز و دیروز و فردا. آنقدر آشفته است که جملات را اشتباه بیان می کند و جمله بندی هایش از ساز و کار ساختارمندی بهره نمی برند. گویا مشاورین وسینه چاکانش هم دیگر او را تنها گذاشته اند و امروز با مردی دیگر پیمان بسته اند؛ شاید پرویز فتاح…
نمایش مسخره او در حرم عبدالعظیم حسنی که تنها بیست، سی نفر را به خود جذب کرد پایان حیات سیاسی او را نشان می دهد. نکته ای که هنگام هزینه تراشی هایش برای قوه قضائیه و دستگاه های امنیتی بدان اشاره داشته ام. احمدی نژاد امروز بازی را فهمیده است. دانسته که هرچه داشته از هبه و بذل همان هایی است که امروز او را تمسخر و طردش می کنند. یاد گرفته که پایگاه مردمی اش باد هوایی بیش نبوده و اگر بذل و بخشش های ش به همان چند جوان کوتاه قد و گمنامی که در دوران صدارتش به وزارتخانه ها رسیدند نبود، همین مجال تنفس و قداره کشی امروزش را هم نداشت.
احمدی نژاد به بن بست رسیده و دستهای ش را لا به لای هوارها و کلیپ های کودکانه اش بالا برده است. درست همانند لحظه ای که محمد باقر قالیباف در مناظره پایانی اردیبهشت امسال غرق در اندوه و عصبانیت لبخند را بر لبش نقاشی کرده بود. هر دو به پایان رسیدند. این سرنوشت محتوم تمام کسانی است که تکیه شان جز بر مردم و قانون و پاسخگویی است!
بماند که محمود خان هنوز دلخوش به همین جوک های تلگرامی و تیتر چهارکانال کوچک وابسته به جوانفکر و مشایی است؛ چه آن که همان ها هنوز او را دریادها نگاه داشته اند. بنده این نماد خرابکاری و تنش زایی را به اندیشیدن بیشتر و در دست گرفتن سناریوهای عاقلانه تر دعوت می کنم. شاید بازگشت به خویشتن اش بیشتر امروز دست او را بگیرد تا این ژست هایی که اصلا نه به او می آید و نه به اسفندیار رحیم مشایی و نه به پسرک معلوم الحالی که زنبیل به دست در کوچه ها سرگردان لابی های این دوست؛ بقایی را می گویم…