افتخار برزگريان فعال سياسي و روزنامه نگار « در 1913 چهار سال پيش از سقوط نظام تزاري، سلسلة رومانوف ها، در مراسم سيصدمين سالگرد سلطنت، تصويري تابناک از قدرت و مکنت به جهانيان عرضه کرد. « مراسمي که هدفش نه تنها « برانگيختن احترام و حمايت مردم از اصل حکومت مطلقه بود؛ بلکه ، […]
افتخار برزگريان
فعال سياسي و روزنامه نگار
« در 1913 چهار سال پيش از سقوط نظام تزاري، سلسلة رومانوف ها، در مراسم سيصدمين سالگرد سلطنت، تصويري تابناک از قدرت و مکنت به جهانيان عرضه کرد. « مراسمي که هدفش نه تنها « برانگيختن احترام و حمايت مردم از اصل حکومت مطلقه بود؛ بلکه ، هدف ديگرش بازآفريني گذشته بود … به اين اميد که آنان را از شر آينده در امان بدارد».
آيا سلسلة رومانوفها محکوم به فروپاشي بود؟ « رژيم رومانوفها زير آوار تناقضات دروني خود ماند. انقلاب با جنبش کارگري آغاز نشد، جداييطلبي جنبشهاي ناسيونالسيتيِ پيراموني نيز آغازگر انقلاب نبود. تمام اين ها معلول بحران در مرکز بود نه علت. …مشکل در سياست { حاکمان } نهفته بود. … رژيم را مي شد با اصلاحات نجات داد. اما مشکل همين جا بود. زيرا دو تزار آخر عزم اصلاحات واقعي نداشتند.» « تراژدي آنها اين بود که همان زمان که روسيه داشت پا به قرن بيستم ميگذاشت تلاش مي کردند به قرن هفدهم بازگردند.»
بسياري از دولتها در خاورميانة امروزي و حکومت تزاري در بسياري از جهات شباهت هاي زيادي با يکديگر دارند. توهم حاکمانشان، فرسودگي منابع مشروعيت شان، ترس شان از مدرنيته به مثابة نابود کنندة قدرت و اعتبارشان، حماقت شان در ايستادگي در برابر اصلاحات و گرفتار شدن در چنگال تبليغاتي که براي فريب افکار عمومي بهراه مياندازند؛ ولي خودشان را به سمت نابودي مي برد. دولت هاي خاورميانهاي شباهت هاي ديگري نيز به حکومت تزار دارند؛ ناکارآمدي، بيکفايتي و فساد دستگاه دولتي. «
براستي {دولتهاي خاورميانه} در غياب دموکراسي، چگونه قادر خواهند بود تا تقاضاي رو به رشد مردم، براي تشکيل حکومتي عادل، قابل اعتماد، کارآمد و پاسخگو را برآورده کنند؟» اساسأ درغياب دموکراسي در خاورميانه توسعه چگونه امکانپذير خواهد بود؟ مانع اساسي توسعهيافتگي در خاورميانه چيست؟
عامل اصلي توسعهنيافتگيِ خاورميانه سياسي است؛ که همان عدم پذيرش اصلاحات سياسي از سوي نظام هاي سياسي در خاورميانه يا مقاومت بخش هاي پر قدرت و ذينفوذ در اين نظام ها، در برابر اصلاحات است. اصلاحات سياسياي که هدفش گذار از توسعهنيافتگي و برابري سادهسازي شده و مبتني بر رانت به « توسعهيافتگي به مثابة عدالت مبتني بر برابري پيچيده» است.
در نگرش اصلاحطلبيِ سياسي، توسعهيافتگي اولين و مهمترين عامل تأمين « امنيت ملي» در هر دولت-ملتي است، پس بايد توسعه را روندي امنيتزا و ملتساز قلمداد کنيم. آنچه که در خاورميانه تا به امروز به نام اصلاحات اقتصادي و توسعه به خورد مردم داده شده است، غارتي است سازمانيافته که نتيجهاش مشروعيتزدايي و امنيتزدايي از نظام سياسي حاکم و جامعه بوده است. تعريف توسعه در قالب روندي، که خشونت ساختاري و سرکوب عريانِ مطالباتِ طبقات به استضعاف کشيده شده، جزء جداييناپذير آن است؛ نتيجهاش، استهلاک و نابودي منابع انسجام اجتماعي و بازتوليد فساد، چپاول و ناکارامدي، آنهم به شکل سيستماتيک، بوده است.
آنچه که بايد به دقت بررسي شود، ارتباط ميان گفتمان هاي امنيت ملي و توسعه در خاورميانه است. چرا گفتمان هاي امنيت ملي در خاورميانه ضدتوسعهاي هستند؟ چرا توسعه در نظر دولتها و حاکمان خاورميانه امري ضدامنيتي قلمداد مي گردد؟ دولتهاي خاورميانهاي نهتنها توسعه را پيششرط حيات و بقاي خود نمي دانند بلکه آن را عامل اصليِ انقراض حکومت خويش قلمداد مي کنند. چرا؟
ريشة توسعهنيافتگي جوامع خاورميانهاي را بايد در تحليل گفتمان هاي امنيتملياي جستجو کرد که، دولتها و مراکز قدرت در خاورميانه تبيين و ترويج مي نمايند.