يک کاغذ مچاله شده، توي دست من ( کلبه کتاب )
يک کاغذ مچاله شده، توي دست من ( کلبه کتاب )

مهرنوش چمني درود بر همراهان هميشگي کلبه کتاب کليدر و دوستداران خيام نامه. اين هفته يک کتاب براي نوجوانان داريم، يک کتاب پليسيِ ماجرايي براي بزرگسالان، چند سطر انديشه و يک غزل. با ما همراه باشيد… انتخاب هايي که به ما تحميل مي شوند! توي يکي از کتاب‌هاي «يوستين گاردر» که البته دقيقا يادم نيست […]

مهرنوش چمني

درود بر همراهان هميشگي کلبه کتاب کليدر و دوستداران خيام نامه. اين هفته يک کتاب براي نوجوانان داريم، يک کتاب پليسيِ ماجرايي براي بزرگسالان، چند سطر انديشه و يک غزل. با ما همراه باشيد…

انتخاب هايي که به ما تحميل مي شوند!

توي يکي از کتاب‌هاي «يوستين گاردر» که البته دقيقا يادم نيست کدوم بود، گفته بود به نظر من بايد توي مدرسه به بچه‌ها فلسفه هم درس بدن و بشه جزو کتاب‌هاي ضروري مثل رياضي. البته من توي ايران کتابي که به فارسي چاپ شده باشه و براي کودک و نوجوان نوشته شده باشه زياد نديدم. اين هفته يک کتاب خوب داريم که مخصوص آموزش فلسفه به کودک و نوجوان هست. اين کتاب که تماما گلاسه و رنگي چاپ شده، با تصاوير و مطالب ساده، اصول اوليه فلسفه و نظريات فيلسوفان معروف رو معرفي مي‌کنه و در عين حال به بچه‌ها کمک مي‌کنه تا بهتر فکر کنن و ذهن فعال و کنجکاوي داشته باشن. مواردي که توي اين کتاب بررسي مي‌شن شامل جهان، من چه هستم، تفکر و احساس، درست يا غلط بودن، و قانون هست که هرکدوم از اين‌ها با جزييات بيشتري بررسي خواهند شد. «دنياي شگفت‌انگيز فلسفه» نوشته سارا تاملي و مارکوس ويکس هست که پريسا صيادي و سرور صيادي ترجمه اش کردن و انتشارات آفرينگان منتشرش کرده. جالبه که اين کتاب با وجود کيفيت جلد و کاغذ با قيمت عجيب و مناسب 22 هزار تومان چاپ شده! توي بخشي از کتاب در مورد انتخاب‌ها در موقعيت‌هاي مختلف بحث کرده و مي‌گه:

«ما وقت زيادي براي تصميم گيري مي‌گذاريم و تلاش مي‌کنيم بهترين انتخاب ممکن را داشته باشيم. اما واقعا چقدر آزادي انتخاب داريم؟ بعضي از فيلسوفان معتقدند که ما آزاديم هر انتخابي بخواهيم داشته باشيم، اما بايد مسئوليت کارمان را خودمان برعهده بگيريم. گروه ديگري از فيلسوفان بر اين باورند که انتخاب‌ها و اعمالمان به وسيله شرايط يا موجودي برتر به ما تحميل مي‌شود.»

 

در يک جنگل تاريک

کتاب بعدي يک کار تازه از «نشر نون» هست با عنوان «در يک جنگل تاريک تاريک» نوشته‌ي «روث ور». اين کتاب يک رمان ماجراييِ پليسي هست که دختري به اسم «نورا» اون رو روايت مي‌کنه. نورا زخمي و کبود پيدا مي‌شه و به بيمارستان مي‌برنش. اونجا سعي مي‌کنه يادش بياد چه اتفاقي افتاده اما چيزي يادش نيست. در همين حين به گذشته بر مي‌گرده و شروع ماجرا رو روايت مي‌کنه که به مهموني مجردي پيش از ازدواج دوستي از دوران دبيرستان دعوت مي‌شه. محل مهموني خونه اي وسط يک جنگل هست که بيشتر قسمت هاي اون شيشه ايه. اما مشخص نيست توي اين مهموني دقيقا چه اتفاقي افتاده که نورا با اون وضع پيدا ميشه. اصلا اين اتفاقات به مهموني ربطي داره؟ چرا روي بدنش اثر لگد تفنگ ديده ميشه؟ يعني اون کسي رو کشته؟ نشر نون علاوه بر جلدهاي خوب و با کيفيت براي کتاب‌هاش، مترجم‌هاي خوبي رو هم استفاده مي‌کنه. گرچه ممکنه خيلي معروف نباشن اما کارهاي روان و خوبي رو ارائه دادن.

 

پوپوليسم

وقتي مي بيني توي بعضي کتاب ها مطالبي اومده که مدت ها پيش انديشمندان و پژوهشگراني در موردش بحث کردن و از وقايع کشورهاي مختلف براش نمونه آوردن و بعد مي بيني مردم يک کشور دارند همون آزموده ها رو دوباره آزمايش مي کنند حيرت مي کني! يک نمونه اش همين پوپوليسم که در هر انتخاباتي مدام بايد نگرانش بود. فرق نمي کنه آمريکا باشه يا فرانسه يا ايران. اين چند سطر از کتاب «نوشته هاي پراکنده» از بابک احمدي رو بخونيم:

«جنبش‌هاي پوپوليستي (بنا به تجربه‌هاي متعدد تاريخي) نه فقط حقوق اقليت را پايمال مي‌کنند بل هيچ برنامه‌ي منسجم و عملي‌اي براي گسترش رفاه طبقات تهيدست ندارند. شکاف طبقاتي در صورت تداوم جنبش پوپوليستي و حکومت «مردمي» مدام ژرف‌تر مي‌شود. معمولاً اقتصاد دولتي شکل مي‌گيرد که در شرايط فقدان نظارت مردمي «دولت فساد» است و برخلاف پيشنهادهاي قديمي چپ سنتي، حتا مزيّت کاربرد برنامه‌ريزي‌هاي عقلاني را هم ندارد. عقلانيت بازار و عقلانيّت برنامه‌ريزي هر دو سرانجام حذف مي‌شوند. پوپوليسم برخلاف سوسياليسم نه بروز بخردانگي اقتصادي که اقتدار نابخردي است. پوپوليسم نفي تفاوت‌ها و ساختن هويتي فرضي و ابداعي براي همگان است. در جنبش پوپوليستي هيچ‌کس نمي‌تواند از «منِ» خويش حرف بزند يا حق خودش را بشناسد و طلب کند، بل يک «ما»ي مقتدر وجود دارد که صداي من يا فرد را خفه مي‌کند، مايي که عملاً «من» حاکم مستبد است.»

در امتداد يک غزل و يک گريستن!

خب با يک شعر از  کتاب «مرد بي مورد»ِ محمدسعيد ميرزايي به شما بدرود گفته و همچون هميشه فرا مي خوانيمتان به کانال تلگرامي کليدر به نشاني klidar@  که روزانه با تازه هاي کتاب همراه باشيد.

وقتي تو نيستي، همه‌ي روزهاي من

مثل همند، ابري و آرام، غالبا

هي مي‌روم قدم بزنم، پوچ و بي خيال

در امتداد يک غزل و يک گريستن

بر ميز، پيش پنجره، يک کاغذ سفيد،

با يک مداد، منتظر دست‌هاي من…

هي حرف مي‌زنم ـ همه‌ي جمله‌ها سکوت ـ

با آن دو چشم قهوه‌اي و آن لب و دهن

مي‌لغزم و به راه مي‌افتم در آينه،

در جستجوي هندسه‌ي محو يک بدن

تاريک مي‌شوم، و تو آن جا، بدون گل

گيسو پريش، جامه‌ي شب کرده‌اي به تن

-من مرده‌ام و خاطره هايم مچاله‌اند!

بيهوده دوست داشتمت، اي کدام زن!

بر ميز، سر گذاشته ـ انگار مرده‌ام؛

يک کاغذ مچاله شده، توي دست من